این سفسطه ها که شما میگی به من ربطی نداره، چون من مدعی نیستم که چیزی رو قطعا درست میدونم و دنبال این هم نیستم که دیگران رو پیرو اون بکنم.
بحث من از نوع احتمالاتی هست، نه استدلال و رد و اثبات کلی/مطلق چیزی.
من گفتم جایی که هزینهء کمی/قابل قبول داره یا اصلا هزینه ای نداره، احتیاط میکنم؛ چه اشکالی در این هست؟
بله طبیعتا در اینطور موارد، مسائلی که عدهء زیادی و خصوصا آدمهای برجسته متعددی مطرح کردن میتونه محتمل تر و جدی تر درنظر گرفته بشه، نه یکسری هذیان که هر آدم معمولی از خودش سرهم بکنه. تازه چیزهایی هم که راسل سرهم کرد خیلی غیرمنطقی و تمسخرآمیز بودن، درحالیکه موارد مشترکی که ادیان و افراد بزرگ گفتن واقعا اینطور نیست و میشه از نظر اخلاقی و حتی منافع مادی و اجتماعی هم براشون دلایلی دید.
فرض کن شما میری به یک سرزمین ناشناخته ای، ساکنان و بزرگان اونجا میگن که فلان میوه رو که فقط در اون سرزمین ناشناخته رشد میکنه نباید بخوری چون سمی هست و کشنده. خب شما هم فرضا داری از اونجا گذر میکنی و صرفا میخوای یک وعده در اونجا بخوری و بری. آیا شما میای میگی اینکه اینها گفتن این میوه سمی است دلیل نمیشه حتما اینطور باشه و مغلطهء توسل به اکثریته، و بنابراین با خیال راحت از اون میوه بخوری؟
خب معلومه که این کار رو نمیکنی! چون احتیاط شرط عقله.
بجاش از یه میوهء دیگه میخوری و راهت رو میکشی و میری.
بله از نظر اثبات قطعی، تعداد مدعیان و جایگاه آنها کارایی ندارد، اما از نظر احتمالات میتواند معنادار باشد. همچنین اینکه ادعای مطرح شده تا چه حد منطقی یا غیرمنطقی بنظر بیاید هم مهم است و در زمینهء احتمالات تاثیرگذار است.
مثالی که راسل زد هم از نظر تعداد و اعتبار اشخاص مدعی چیزی در چنته نداشت و هم نسبت به مواردی که من میگویم در باب آنها احتیاط میکنم، یک چیز مسخره و غیرمنطقی بود. بنابراین احتمال صحت داشتن آن تقریبا صفر است.
در همان مثال قبلی، فرض کن بجای اینکه بگویند میوه سمی است میگفتند اگر آنرا بخوری از داخلش یک اژدهای هفت سر درمیاید و شما را یک لقمهء چپ میکند!
طبیعی است که در این حالت شما احتمال تقریبا صفر را برای صحت داشتن این ادعا میدهی، چون واضحا غیرمنطقی و مضحک است؛ حتی اگر عدهء زیادی چنان ادعایی بکنند؛ تا چه رسد به اینکه تنها یک فردی ناشناس چنین حرفی بزند.
سفسته یعنی سخن از ریشه پایهیِ درستی در فرنود[1] (= logic) ندارد, نه برای اینکه خوشگل باشد یا هنگام گفتمان تنها به کار برود!
آری, ولی یک دگرسانی[2] کوچک اینجا هست, در اینجا ما «پوچشپذیری[3] = falsifiability» دارید, یعنی میتوانیم نخست میوه را نخوریم ولی دیرتر بانوشته اصلی از سوی folaani
آزمایشهایِ دانشیک دربیاوریم که آیا براستی میوه زهرگین است یا نه, ولی
سخنان فراطبیعی و نمیدانم جهان پس از مرگ و ... پوچشپذیر نیستند و هیچ راهی هم ندارد که شما بدانید برای نمونه اگر خدا بود شما را برای
اینکه این جهان به وی میباوریدید پادافره (=مجازات) ندهد و روانی نباشد!
همچنین فراموش نشود در یکمی ما انگیزهیِ نیکخواهانه داریم که همان «من به تو اینجا میگویم این میوه زهرآگینه, تو فردا به من آنجا میگویی آن گیاه زهرآگینه»,
ولی کسی که میکوشد شما را باورمند کند تنها و تنها سود یکسویه میبرد «من تو را باورمند میکنم پس در بهشت به من کاخ و حوری میدهند».
دربارهیِ انگیزهشناسیِ و ارزیابی[4] دیگران اینجا پیشتر نوشتهایم: روش شناسایی دروغها و فریبهای اینترنتی و ایمیلی
----
1. ^ Farnud || فرنود: استدلال; منطق; دلیل Ϣiki-En Reason
2. ^ Degarsâni || دگرسانی: تفاوت Difference
3. ^ Pucešpaziri (puc+eš+pazir+i) || پوچشپذیری: ابطالپذیری Ϣiki-En Refutability; falsifiability
4. ^ Arzyâftan (arz+yâftan) || ارزیافتن: یافتن ارزش Ϣiki-En To evaluate
ویرایش از سوی Mehrbod : 03-20-2013 در ساعت 02:24 AM
بجای وادادن در برابر واقعیت تلخ، بهتر است آدمی بكوشد كه واقعیت را بسود خود دگرگون كند و اگر بتواند حتی یك واژه ی تازی را هم از زبان شیرین مادری خود بیرون بیندازد بهتر از این است كه بگوید چه كنم ! ناراحتم! ولی همچنان در گنداب بماند و دیگران را هم به ماندن در گنداب گول بزند!!
—مزدک بامداد
چیز خاصی متوجه نشدم.
میشه بیشتر توضیح بدی؟
احتیاط که چیز غیرمنطقی نیست.
احتمالات هم جزیی از منطق است.
در پست بالا برایتان توضیح دادم و مثال هم زدم.
اتفاقا آگاهانه یا ناآگاهانه undead_knight مرتکب این سفسطه شد که قضایای مغلطه های مربوط به رد و اثبات قطعی را به قضیهء احتمالات و احتیاط بسط داد.
Mehrbod (03-02-2013)
چرا هست, بستگی به شرایط دارد.
بگوییم شما در یک آبُخست[1] کوچگ دورافتاده[2] با یک گیاهشناس تنها گیر افتادهاید, اکنون هر دو
گرسنهاید و در سراسر آبخُست یک درخت میوه بیشتر نیست. گیاهشناس میگوید: «من این گیاهان را میشناسم, بدبختانه زهرآگین هستند.»
اکنون چه میکنید, اینجا سخن گیاهشناس را نمیباورید و میوه را میخورید یا اینکه نه, میباورید و با گذر
هر روز شما گرسنهتر و گرسنهتر میشوید و راندمان مغزتان پایینتر میاید و گیاه شناس بجایش یواشکی میوهها را میخورد؟
پس نکته در «انگیزهیابی» است. اگر کسی همینجوری به ما گفت از این راه نرو راهزن به کاروان ما هفتهیِ پیش زد, انگیزهیِ کمی برای دروغگویی دارد, ولی اگر
کسی اُشو-وار گفت به خدا بباورید و برای اینکه رستگارتر شوید کتاب مرا هم بخرید, اینجا دیگر ما تنها نیکخواهی دوسویه نداریم, انگیزههایِ نابکارانه هم داریم.
همه این مبّلغان خداپرستی و .. انگیزههایِ بیشمار سودخواهانهیِ دیگر آنجا دارند, از گرایش به ناموری (شهرت) گرفته تا پول در آوردن از دکان دین و ایمان.
----
1. ^ Âbxost || آبخست: جزیره Dehxodâ, Ϣiki-En, Ϣiki-En, Ϣiki-Pâ Island; isle
2. ^ Duroftâde || دورافتاده: مهجور ~remote
ویرایش از سوی Mehrbod : 03-20-2013 در ساعت 02:27 AM
بجای وادادن در برابر واقعیت تلخ، بهتر است آدمی بكوشد كه واقعیت را بسود خود دگرگون كند و اگر بتواند حتی یك واژه ی تازی را هم از زبان شیرین مادری خود بیرون بیندازد بهتر از این است كه بگوید چه كنم ! ناراحتم! ولی همچنان در گنداب بماند و دیگران را هم به ماندن در گنداب گول بزند!!
—مزدک بامداد
undead_knight (03-02-2013)
خب درمورد میوهء سمی هم ممکن است این کار به دلایلی مقدور نباشد (مثلا کمبود وقت، کمبود دانش و تجهیزات لازم و غیره)، ولی شما بازهم بر اساس شرط عقل که احتیاط است عمل میکنید.
نیت اشخاص را نمیتوان بطور قطع دانست.همچنین فراموش نشود در یکمی ما انگیزهیِ نیکخواهانه داریم که همان «من به تو اینجا میگویم این میوه زهرآگینه, تو فردا به من آنجا میگویی آن گیاه زهرآگینه», ولی کسی که میکوشد شما را باورمند کند تنها و تنها سود یکسویه میبرد «من تو را باورمند میکنم پس در بهشت به من کاخ و حوری میدهند».
بعدهم خود آن شخص چطور به آن باور رسیده است که حالا اینقدر باورش دارد و اینقدر وقت و انرژی صرف باورمند کردن دیگران میکند؟
مثلا حضرت بودا در آن محیط و زمان خودش، از کجا به این باورها رسیده بود؟
اگر بودا به ادیان و باورهای زمان خودش اعتقاد داشت، پس چطور به دنبال کشف حقیقت رفت و آن همه ریاضت کشید؟ چرا از زندگی مرفه خودش دست کشید؟
فکر نمیکنم اینها آدمهای ساده لوح و تحت تاثیر باورهای عامه بوده باشند.
و فکر نمیکنم تنها بخاطر همین باورهای کور و متزلزل این همه رنج و هزینه را متحمل شده باشند که آیا بهشتی باشد یا نباشد و حوری چیزی گیرشان بیاید یا نیاید. واقعا که مسخره است همچین چیزی! آدم با نصف این زحمت و تلاش میتواند زندگی دنیایی خودش را کلی ارتقا بدهد.
چرا خود من دیگر دنبال باورمند کردن دیگران نیستم؟
من اصلا تا وقتی خودم اینقدر شک دارم، باورمند کردن دیگران برایم معنا و اهمیت خاصی ندارد، بلکه شاید حتی از همان لحاظ معنوی هم این عمل را دارای تناقض و مشکل بدانم.
Mehrbod (03-04-2013)
To ravage, to slaughter, to usurp under false titles, they call empire; and where they make a desert, they call it peace
Tacitus-
معلوم است که منطق را فرای تجربه در نظر می گیرم، و مهمتر از همه اصل عدم تناقض را فرای هر چیزی در نظر می گیرم.
بدون پذیرش اصل عدم تناقض شما نمی توانید بگویید: "از لحاظ دیدگاه منطقی هم بدون تجربه شما کی پی به وجود چیز،احتمال و... میتونید ببرید؟!"، چرا که در این پرسش شما پذیرفته اید که "هر چیزی خودش است"، به خصوص پذیرفته اید که "تجربه، تجربه است" و "تجربه، تجربه نیست" هر دو با هم نمی توانند درست باشند. اگر تجربه بشود که تجربه نباشد، ادعای شما درباره تجربه (که پایه استدلالتان برای اثبات محتمل بودن "مثلث نبودن مثلث" است!) بی پایه است.
اگر محتمل باشد که مثلث مثلث نباشد (مثلا مثلث چهارگوش وجود داشته باشد) لابد محتمل است که فرگشت همان خلقت باشد و آب نبات همان فرگشت باشد، "فرگشت" تنها یکی از چیزهای نامحدودی است که می تواند "فرگشت" باشد، نباید احتمال "شیر" یا "پتو" یا "حمام" یا "عبدالمطلب" بودن فرگشت را از یاد برد!
Mehrbod (03-04-2013),Ouroboros (03-04-2013),undead_knight (03-05-2013)
بجای وادادن در برابر واقعیت تلخ، بهتر است آدمی بكوشد كه واقعیت را بسود خود دگرگون كند و اگر بتواند حتی یك واژه ی تازی را هم از زبان شیرین مادری خود بیرون بیندازد بهتر از این است كه بگوید چه كنم ! ناراحتم! ولی همچنان در گنداب بماند و دیگران را هم به ماندن در گنداب گول بزند!!
—مزدک بامداد
Alice(03-04-2013)
هماکنون 1 کاربر سرگرم دیدن این جُستار است. (0 کاربر و 1 مهمان)