sonixax (03-30-2013)
sonixax (03-30-2013)
بجای وادادن در برابر واقعیت تلخ، بهتر است آدمی بكوشد كه واقعیت را بسود خود دگرگون كند و اگر بتواند حتی یك واژه ی تازی را هم از زبان شیرین مادری خود بیرون بیندازد بهتر از این است كه بگوید چه كنم ! ناراحتم! ولی همچنان در گنداب بماند و دیگران را هم به ماندن در گنداب گول بزند!!
—مزدک بامداد
خوشحالم که دوست قدیمی و عزیز جناب kourosh_bikhoda رو دوباره اینجا میبینم
kourosh_bikhoda (04-01-2013),Mehrbod (04-02-2013),Russell (03-31-2013),Soheil (04-03-2013),sonixax (03-31-2013),undead_knight (03-31-2013)
چو بخت عرب بر عجم چیره گشت --- هـمـه روز ایـرانیـان تـیـره گـشـت
جهـان را دگـرگونه شـد رسم و راه --- تـو گـویـی نتـابـد دگـر مـهر و مـاه
ز مـی نشئه و نغمه از چـنگ رفـت --- ز گل عطر و معنی ز فرهنگ رفت
ادب خــوار شــد، هـنـر شـد وبــال --- بـه بستـنـد انـدیشـه را پـر و بــال
«توصیف فردوسی بزرگ از تازش اسلام به ایران»
خردگرایی و ایمان ستیزی
بجای وادادن در برابر واقعیت تلخ، بهتر است آدمی بكوشد كه واقعیت را بسود خود دگرگون كند و اگر بتواند حتی یك واژه ی تازی را هم از زبان شیرین مادری خود بیرون بیندازد بهتر از این است كه بگوید چه كنم ! ناراحتم! ولی همچنان در گنداب بماند و دیگران را هم به ماندن در گنداب گول بزند!!
—مزدک بامداد
Anarchy (04-02-2013),kourosh_bikhoda (04-03-2013),Russell (04-02-2013),Soheil (04-03-2013),sonixax (04-02-2013),undead_knight (04-03-2013)
دوستانِ گرانقدر؛
متاسفانه گرفتاریهای سختی مرا دچار آمدهاند که ناگزیرم به محرومیتِ نسبتا طولانی از این فضا میکنند .
اگر زنده ماندم و توانی مرا ماند، بازخواهم گشت با شوری دوچندان و آنگاه چه بسیار شررها که بپا خواهیم کرد !
تا آن روز شما را بدرود میگویم و امیدوارم که اگر کسی از سخنانِ من آزرده شده، آگاه باشد که من توانِ سنجشِ نازکیِ دلِ کسی را ندارم و هر آینه هویتها برایم به کلی ناشناخته هستند . نیشخندها نیز ابزاری هستند چون سوزن برای هوشیارتر کردنِ بیشترِ مخاطب برای توجه بیشتر به کلام و موضوع. دکتر که میروید، گاه برایتان قرض و شربت تجویز میکند، گاه آمپول! نیشخندها نیز اگرچه در ابتدا قدری دردآور هستند اما در درازمدت، همچون آمپولِ دکتر فایدهمند هستند . بهرجهت هرچه کردم، مطمئن باشید در صورت بازگشت، چندبرابرش را اعمال خواهم کرد . پس به درگاه اسپاگتی دعا کنید بازنگردم!
ولی اگر بازنگشتم، بدانید که از آشنایی با شما و بودن در این جمع، بسیار خوشنود و خوشوقت بودم و بسی آموختنیها آموختم؛ چنانکه آرزو دارم روزی دوباره بتوانم اینجا بازگردم.
افسونِ زندگی را اگر روزی بگشایم، مرگ را باکی نیست و بسا که خودم به دامانش بازگردم. ورنه مرا دلی نیست پایسته به این خیرهسر، دلنگِ دردنمون، زندگی.
به هر روی تا چند ماهِ آینده شما را بدرود میگویم.
مخلصِ شما؛
داریوش.
Confusion will be my epitaph
As I crawl a cracked and broken path
If we make it we can all sit back
And laugh
But I fear tomorrow I'll be crying,
Yes I fear tomorrow I'll be crying
.Yes I fear tomorrow I'll be crying
نخیر... با این روندی که دوستان و یاران در پیش گرفتهاند به نگر میاید که بهتر باشد یک چند ماهی در این دفترچه را تخته کنیم همگی به گرفتاری هایمان برسیم و برگردیم!! ((:
به هر روی داریوش ارجمند امیدوارم هر چه زودتر شما را دوباره در گِرد امان داشته باشیم
بجای وادادن در برابر واقعیت تلخ، بهتر است آدمی بكوشد كه واقعیت را بسود خود دگرگون كند و اگر بتواند حتی یك واژه ی تازی را هم از زبان شیرین مادری خود بیرون بیندازد بهتر از این است كه بگوید چه كنم ! ناراحتم! ولی همچنان در گنداب بماند و دیگران را هم به ماندن در گنداب گول بزند!!
—مزدک بامداد
داریوش جان جایت اینجا خالی خواهد بود ،چشم براه بازگشتت میمانیم
"Democracy is now currently defined in Europe as a 'country run by Jews,'" —Ezra Pound
داریوش جان؛
پیوسته نوشته هایت را دنبال می کردم...به امید بازگشتت
امروز که نوبت جوانی من است
می نوشم از آن که کامرانی من است
عیبم نکنيد گرچه تلخ است خوش است
تلخ است از آن که زندگانی من است
هماکنون 1 کاربر سرگرم دیدن این جُستار است. (0 کاربر و 1 مهمان)