https://www.facebook.com/pure.persia...t=feed_commentنوشته اصلی از سوی Bahman
https://www.facebook.com/pure.persia...t=feed_commentنوشته اصلی از سوی Bahman
بجای وادادن در برابر واقعیت تلخ، بهتر است آدمی بكوشد كه واقعیت را بسود خود دگرگون كند و اگر بتواند حتی یك واژه ی تازی را هم از زبان شیرین مادری خود بیرون بیندازد بهتر از این است كه بگوید چه كنم ! ناراحتم! ولی همچنان در گنداب بماند و دیگران را هم به ماندن در گنداب گول بزند!!
—مزدک بامداد
Anarchy (12-14-2012),sonixax (12-09-2012),undead_knight (12-09-2012)
٭٭٭ واژگان همآرِش
به نام خدا
1 = در حقِ = براستا = berâstâ
او مردی بزرگ و بخشنده بود و براستای (در حق) مردم نیکی های بَفخَمی (فراوانی) انجام داده بود.
2 = ذکاوت = هوشیاری
در نسک ها می خوانیم که پورسینا در هوشیاری (ذکاوت) از بی همالان روزگار بود.
3 = توهم = nehâzeš = نهازِش
او به بیماری روانی دچار شده است و پیوسته در نهازِشها (توهمات) بسر می برد.
4 = توهین = tohin کردن = ویزاستن = vizâstan - این واژه برگرفته از فرهنگ پهلوی است.
کسی هوده (حق) ندارد به دیگران بویزاید (bevizâyad) و هر آدم ویزاینده (توهین کننده) از منشِ نیکو تهی است.
5 = ماهر = mâher = آبدست = âbdast /مهارت = آبدستی
بهوش باش! او بسیار زیرک است و در هر کار و فندی آبدست (ماهر) است.
چنان در لطف بودش آبدستی/که بر آب بر لطافت نقش بستی/نظامی
6 = برکه = آبگیر
باد بهاری به آبگیر برآمد/چون رخ من گشت آبگیر پر از چین/عماره
چامه سرا بسیار زیبا رخ پرچین و چروکش (پیریاش) را به آژنگهایِ (موج های کوچک) آبگیر همانند کرده است.
7 = حُقه باز = hoqqe baaz = آپاردی = âpârdi
آدم نباید با او دمخور شود چونکه بی سر و پا و آپاردی است.
بهمن
https://www.facebook.com/photo.php?fbid = 361260740637691&set = a.296448387118927.63869.296371163793316&type = 1
بجای وادادن در برابر واقعیت تلخ، بهتر است آدمی بكوشد كه واقعیت را بسود خود دگرگون كند و اگر بتواند حتی یك واژه ی تازی را هم از زبان شیرین مادری خود بیرون بیندازد بهتر از این است كه بگوید چه كنم ! ناراحتم! ولی همچنان در گنداب بماند و دیگران را هم به ماندن در گنداب گول بزند!!
—مزدک بامداد
Alice(12-13-2012),Anarchy (12-13-2012),sonixax (12-13-2012),undead_knight (12-13-2012)
٭٭ نون - nun
پیشامدانه همین چند دم پیش واژه بس درخوری برای "فعلا" از سرور آریا داشتیم که بهتر دیدم اینجا بیاورم:نوشته اصلی از سوی Sonixax
فعلا = نون (Nun)
فعلا = اینک (Inak)
فعلا = کنون (Konun)
فعلی = کنونی (Konuni)
نکته زیبا اینکه واژه Nun بهمین چم در آلمانی بکار میرود:
Now = Nun, Jetzt
https://www.facebook.com/pure.persia...59858397382697
بجای وادادن در برابر واقعیت تلخ، بهتر است آدمی بكوشد كه واقعیت را بسود خود دگرگون كند و اگر بتواند حتی یك واژه ی تازی را هم از زبان شیرین مادری خود بیرون بیندازد بهتر از این است كه بگوید چه كنم ! ناراحتم! ولی همچنان در گنداب بماند و دیگران را هم به ماندن در گنداب گول بزند!!
—مزدک بامداد
Anarchy (12-14-2012),Aria Farbud (10-05-2013),sonixax (12-13-2012),undead_knight (12-13-2012)
٭٭٭ واژگان یکآرِش (synonym)
به نام خدا
دقیق = باری = Bâri
آموزه های کنفسیوس کوتاه ولی بسیار باری (دقیق) است.
رای دانا سر سخن ساری است/نیک بشنو که این سخن باری است/عنصری
باصره = بینایی
او در اثر یک ضربه ی سنگین بر سرش، قدرت باصره یک چشمش را از دست داد = او با دریافت یک زنش سنگین بر سرش، نیروی بینایی یک چشمش را از دست داد.
عصیان = osyaangar' = رفوشه = Rafuše
آدم با رفوشه (عصیان) کردن در برابر خدا آدم شد.
مسخرگی = رفوشه
دلقک با رفوشه بیندگان را بسیار خندانده بود.
اضطراب = ezteraab = تلواسه = Talvâse
تلواسههای بیآوندش (بی دلیلش) او را از خواب و خوراک انداخت.
واهی = vaahi = سُست
او با سخنان سست (واهی) پروای (حوصله ی) شنوندگان را سر برد.
مخالف = mokhaalef = کیاگن = Kayâgen
او با من دشمنی می ورزید و همیشه کیاگن (مخالف) نگر من بود.
وسواس = vasvaas = دودلی
او نمی توانست خوب پیشرفت کند چونکه دودلیهایش (وسواس هایش) به گونه ی بیماری در آمده است.
سقطِ جنین = saght e janin = آفگانه = Âfgâne
همسرِ آبستن او با شنیدن سدای هراسناکی از ترس آفگانه کرده است (سقط جنین کرده است).
طبقه = tabagh (e)a = آشکوبه = škube
شهرداری می خواهد یک ساختمان سی آشکوبه (طبقه) در دل شهر برپاکند.
وین چارطاق ششدر هفت آشکوب چرخ/یک تابخانه حرم کبریای اوست/خواجو
خطا = khataa = لغزش = آشکوخ = škux
اگر او کارهایش را اندیشیده و سنجیده انجام می داد هرگز دچار این آشکوخهای (خطاهای) بچگانه نمی شد.
بهمن
بجای وادادن در برابر واقعیت تلخ، بهتر است آدمی بكوشد كه واقعیت را بسود خود دگرگون كند و اگر بتواند حتی یك واژه ی تازی را هم از زبان شیرین مادری خود بیرون بیندازد بهتر از این است كه بگوید چه كنم ! ناراحتم! ولی همچنان در گنداب بماند و دیگران را هم به ماندن در گنداب گول بزند!!
—مزدک بامداد
Anarchy (12-14-2012),Pazhuhande (12-19-2012),sonixax (12-14-2012),undead_knight (12-14-2012)
فانی = faani = میرا = Mirâ
در این جهان میرا تنها چیزی که ارزش دارد دوستی میان آدمیان است، پس بکوشیم: دوستی را در میان خود استوار و پایدار سازیم.
اِصطکاک = estekaak = سایش = Sâyeš
امروز بامداد که روز سردی بود آدمها در ایستگاه اتوبوس، دستهایشان را با سایشِ تند گرم می کردند.
کتبی = katbi = نوشتاری = Neveštâri
کارگران کارخانه خواسته هایشان را به گونه نوشتاری (کتبی) به آگاهی سرپرست کارخانه رساندند.
مُلحق = molhagh شدن = پیوستن = Peyvastan
رودخانه ماین که نزدیک به 527 کیلومتر است سرانجام به رودخانه بزرگ راین میپیوندد (مُلحق می شود).
تمنی = tamannaa = درخواست = Darxavâst
از شما درخواست (تمنی) میکنم که در این کار دشوار با من همکاری کنید تا آنرا بجا (بموقع) به سرانجام رسانم.
منطبق = montabegh = برابر = Barâbar
اگر همه بکوشند که کارهایشان را برابر (منطبق) با رَستَک (قانون) انجام دهند هازمانی (جامعه ای)، بسامان خواهیم داشت.
متحیر = motehayyer = هاج و واج = Hâjovâj
هنگامیکه گزارش را خواند هاجوواج شد(متحیر شد) و با چشمانی خیره شده به رویه(صفحه) کاغذ می نگریست.
بهمن
بجای وادادن در برابر واقعیت تلخ، بهتر است آدمی بكوشد كه واقعیت را بسود خود دگرگون كند و اگر بتواند حتی یك واژه ی تازی را هم از زبان شیرین مادری خود بیرون بیندازد بهتر از این است كه بگوید چه كنم ! ناراحتم! ولی همچنان در گنداب بماند و دیگران را هم به ماندن در گنداب گول بزند!!
—مزدک بامداد
Alice(12-15-2012),Anarchy (12-16-2012),Pazhuhande (12-19-2012),sonixax (12-15-2012)
٭٭٭ واژگان یکآرِش (synonyms)
انعام = en'aam ما ایرانی ها فسوسانه آنرا اَنعام که در تازی به چم چهارپایان و ستوران است ، بجای آن بکار می گیریم = بغیاز = Baqyâz
او هر گاه به خوراککده (رستوران) برود به کارگران آن همیشه بغیاز (اِنعام) خوبی میدهد.
جاه طلبی = بلندگرایی = بلندپروازی
بلندپروازیهای او بسی سیجناک (خطرناک) است و برای رسیدن به آماجش می تواند دیگران را بآسانی به نابودی بکشاند.
ولایت = velaayat = بُلوک = Boluk
تو از کدام بلوک می آیی؟
من از بلوک خراسان می آیم.
رشوه = reshve = پاره = بُلکَفت = Bolkaft
بُلکُفتخواری (رشوه خواری) مانند موریانه ای است که هازمان (جامعه) را از درون می پوکاند.
مبلغ = mablagh = بلنج = Belanj
ما برای برنامهامان بلنجِ (مبلغِ) سد هزار دلار نیاز داریم و باید از بانک وام بگیریم.
تشبث = tashabbos = بُلُک = Bolok
او نتوانست گفته های خود را بیاستواند (ثابت کند) و بناچار دست به بُلُک (تشبث) میزد.
خلاقیت = khallaaghiyat = نوآوری = بِلَک = Belakâvari
بِلَکآوریهای (خلّاقیتهای) او در زمینه چکامه (قصیده) بسیار شگفت انگیز است.
بهمن
بجای وادادن در برابر واقعیت تلخ، بهتر است آدمی بكوشد كه واقعیت را بسود خود دگرگون كند و اگر بتواند حتی یك واژه ی تازی را هم از زبان شیرین مادری خود بیرون بیندازد بهتر از این است كه بگوید چه كنم ! ناراحتم! ولی همچنان در گنداب بماند و دیگران را هم به ماندن در گنداب گول بزند!!
—مزدک بامداد
Alice(12-16-2012),Anarchy (12-17-2012),Pazhuhande (12-19-2012),sonixax (12-16-2012)
٭٭٭ یکآرِشان (synonyms)
اجتماع = 'ejtemaa کردن = خجیدن = Xajidan
کارگران و نیروهای رنجبر پایتخت برای روز کارگر در میدان شهر خجیدند (اجتماع کردند) و نمایندگانشان هریک به پَستا (نوبت) به سخنرانی پرداختند و با کف زدنهای پیوسته ی نیروهای کارگری روبرو می شدند.
طبّاخ = tabbaakh = آشپز = خورشگر = Xorešgar
ز هر گوشت از مرغ و چارپای
خورشگر بیاورد یک یک بجای (فردوسی)
عاشق = خاش = Xâš
در داستانهای خاشانه (عاشقانه) فرهاد کوهکن در چامه های سروادان (شاعران) بویژه نظامی از کهرمان های بنام خاشی (عاشقی) در پهنه ی ادبسار (ادبیات) ایران خود نمایی می کند.
اذیّت = aziyat = آرنگ = Ârang
نه هر گز از تو رسیده بموری آرنگی
نه هرگز از تو رسیده بمردی آزاری (کمال اسماعیل)
غُضروف = ghozruf = چَرندو = Carandu
یکی از دشواریهای مهند (مهم) دوندگان دوهای سد متر،دویست متر و چهارسد متر همیشه ساییدگی چرندو (غُضروف) است.
قطار = ghatar = خَرَند یا خَرَه = هر آنچه در کنار هم یا روی هم بسامان (منظم) چیده شود را خَرَه یا خَرَند گویند = Xara or Xarand
تَذَرو تا همی اندر خَرَند خایه نهد
گوزن تا همی از شیر کند پستان (ابوشکور بلخی)
گِرد خانه کتابهای سَرَه - از خری همچو خِشت کرده خَرَه (جامی)
تقلید کردن از روی مسخرگی = خُنبانیدن = Xonbânidan
دلقکان در دربارها با شیرینکاریها و خُنبانیدن از گفتار و کردار همه ی آدمها ی درباری بجز پادشاه، شاه و دیگران بینندگان را می خندانیدند.
بجای وادادن در برابر واقعیت تلخ، بهتر است آدمی بكوشد كه واقعیت را بسود خود دگرگون كند و اگر بتواند حتی یك واژه ی تازی را هم از زبان شیرین مادری خود بیرون بیندازد بهتر از این است كه بگوید چه كنم ! ناراحتم! ولی همچنان در گنداب بماند و دیگران را هم به ماندن در گنداب گول بزند!!
—مزدک بامداد
٭٭٭ یکآرِشان
قیاس = ghiyaas = همپنداری
از قیاسش خنده آمد خلق را/کو چو خود پنداشت صاحب دلق را/مولوی
محافظه کار = کنونپسند = کنونگرا = کنوننگر
نیروهای کنوننگر (محافظه کار) همیشه از نیروهای پیشتاز و پیشآهنگ ترسی بدل دارند.
مرتجع = 'mortaje = کهن
پسند = کهنگرا = کهننگر
نیروهای کُهننگر (مرتجع) همیشه از پیشرفت و نو نگری، بیمی سَتَهم (شدید) بدل دارند.
مدرنیست = moderniste (فرانسوی) = نوپسند = نوگرا = نونگر
نیروهای نونگر همیشه پیشرفت و نو نگری را همراه زمان از جانِ دل می پذیرند، و با آن خوب کنار می آیند.
عده ای = eddeyi' = تنی چند
دیروز در مهمانی پانای (آقای) نیکو نگر تنی چند از نویسندگان سرشناس بودگی (حضور) داشتند.
صرف = sarf = هزینه
میلیون ها دلار هزینهی (صَرف) این مهمانخانه های سترگ چند آشکوبه شده است.
معاشرت = mo'aasherat = آمیزگاری = Âmizgâri
صادق هدایت نویسنده ی بزرگ ایرانی با مسعود فرزاد، بزرگ علوی و مجتبی مینوی که به گروه چهارتایی در آن زمان نامور بودند، آمیزگاری (معاشرت) داشت.
بجای وادادن در برابر واقعیت تلخ، بهتر است آدمی بكوشد كه واقعیت را بسود خود دگرگون كند و اگر بتواند حتی یك واژه ی تازی را هم از زبان شیرین مادری خود بیرون بیندازد بهتر از این است كه بگوید چه كنم ! ناراحتم! ولی همچنان در گنداب بماند و دیگران را هم به ماندن در گنداب گول بزند!!
—مزدک بامداد
٭٭٭ یکآرِشان
صریح = sarih = بیپرده
او بسیار نترس بود و نگر خود را در برابر هر کسی بیپرده و سر راست به زبان می آورد.
قناعت = ghann'at = کمهزینگی = Kamhazinegi
او به چیزهای گرانبها هیچ دلبستگی ندارد و تنها با کمهزینگی (قناعت) زندگی را می گذراند.
شعبده = sho'bade = منجک = Manjak
منجکگران (شعبده بازان) می توانند با منجکشان (شعبده اشان) چیزی را در جا بجهانند و بینندگان را به شگفتی بیآورند.
ورطه = varte = منجلاب = Manjælâb
او با کارهای ننگینش به منجلاب رسوایی و بدنامی کشیده شده است.
کساد = kasaad = مندک = Mandak
بازار از جنب و جوش افتاده است و همه از مندکی (کسادی) مینالند.
رستم و حمزه و مخنث یک بُدی/علم و حکمت باطل و مندک بُدی
رونق = ronagh = نماک = Namâk
هرگاه آبُری (اقتصاد) هر کشوری در نماک (رونق) نباشد آهسته آهسته بسوی آشفتگی (ناامنی) و سپس شورش ها پیش میرود.
کسب = kasb = الفنج = Alfanj / چم دیگر الفنج، اندوخته است.
یا قناعت کش ار کشی غم و رنج
ورنه بگذر ز عقل و عشق اَلفَنج (سنایی)
بجای وادادن در برابر واقعیت تلخ، بهتر است آدمی بكوشد كه واقعیت را بسود خود دگرگون كند و اگر بتواند حتی یك واژه ی تازی را هم از زبان شیرین مادری خود بیرون بیندازد بهتر از این است كه بگوید چه كنم ! ناراحتم! ولی همچنان در گنداب بماند و دیگران را هم به ماندن در گنداب گول بزند!!
—مزدک بامداد
پارسی واژه "آنلاین" چی میشه؟
یا شاید بهتر باشه خود آنلاین رو بکار ببریم،نه؟
هماکنون 2 کاربر سرگرم دیدن این جُستار است. (0 کاربر و 2 مهمان)