هر چیزی که نیازمند سرکوب بود که الزاما نامشروع نیست، بردن از نازیها و متوقف کردن ماشین جنایات جنگی آنها هم نیازمند سرکوب بود. مسئله اینست که سرکوب سیستماتیک نباشد، یعنی بعد بوروکراتیک پیدا نکند زیرا بوروها گرایش ذاتی به تداوم بقا دارند و ماشین سرکوب را حتی پس از نابودی تمام عناصر نامطلوب همچنان سرپا نگاه میدارند. سرنگونی حکومت هم از واجبات دارای تقدم است، چراکه نیروی قهری سرکوب مستقیم دارد و نافرمانی مدنی شما را به خاک و خون میکشد، یا آنکه تنها اجازهی تغییر روبنایی و ظاهری به شما میدهد و بدنهی نظام حاکم را باقی نگه میدارد.
اما سرنگونی دولت و تسخیر قدرت سیاسی گام آخر نیست(برخلاف گمان مارکس)، و تازه آغاز راه خواهد بود. بدبختی بزرگ همهی ما اینست که آن «عناصر نامطلوب» فقط سرمایهداری و عمال آن نیستند. کسان دیگری هم باید سرکوب بشوند که سیستم فکری چپ کنونی حاضر به پذیرش آن نیست و بعد از انقلاب در اوج مخاطرات متصور وادار به برخورد با آن میشود چون اگر نیاز به سرکوب آنها را بپذیرید شاید دلیل وجودی خود را انکار کرده باشد. چه کسانی هستند این عناصر نامطلوب ِ مگو؟ لومپنپرولتاریا. بعدا در اینباره بیشتر خواهم نوشت.
انقلابات ناکارآمد اما خب شاید باشند، چون در تجربه همهی آنها نتایج فاجعهآمیزی داشتهاند.