the sea inside - دریای درون
موضوع فیلم به چالش كشیدن حق انسان در پایان دادن به زندگی خویش است. فیلم مفاهیمی چون عشق ،مرگ و زندگی را به طرز شاعرانه ای مورد كنكاش قرار می دهد. فیلم با بازی هنرمندانه و تاثیرگذار خاویر باردم با روح و روان بیننده بازی می كند و او را تحت تاثیر قرار می دهد. شخصا پس از دیدن فیلم تا مدتی مبهوت این فیلم و فضای به شدت شاعرانه آن بودم. فیلم داستان واقعی «رامون سمپدرو» مكانیك سابق كشتی است كه در یك حادثه در دریا از گردن به پایین فلج می شودو به مدت نزدیك به سی سال عدم تحرك رنج آور ، برای به دست آوردن حق مرگ مبارزه می كند
رامون همراه برادر و همسر برادر و برادر زاده و پدر خود در یك روستا زندگی می كند و در حقیقت اعضای خانواده زندگی خود را وقف زنده نگه داشتن او كرده اند و با مرگ وی به شدت مخالفت می كنند. مانویلا همسر برادرش ، زن مهربانی است كه او را بسان یك كودك ترو خشك می كند.
علاوه بر خانواده رامون دو شخصیت اصلی نیز در فیلم وجود دارند. یكی خولیا، زنی كه خود نیز مبتلا به یك بیماری لاعلاج است. خولیا دلایل او را برای مرگ درك می كند ، شریك روحی وی می شود و به او كمك می كند تا شعر هایش را منتشر كند. شخصیت دیگر روسا است كه یك مادر مجرد با دو فرزند است و پس از دیدن رامون در تلویزیون به سراغ او می رود و پس از دیدار های مكرر عاشق او می شود وی بر خلاف خولیا سعی در امیدوار كردن وی به زندگی است.
تمام صحنه ها و دقایق فیلم زیبا و شاعرانه است ولی صحنه زیبا در فیلم جایی است كه رامون در بستر خوابیده است ناگهان پاها و دست های خود را به حركت در می آورد ، به سمت پنجره می دود و سپس بر فراز دریا به پرواز در می آید. برای یك لحظه بیننده فكر می كند كه تمام این قضایا فریبی بیش نبوده است یا اینكه فكر می كند كه معجزه ای روی داده است ولی در حقیقت رویای رامون را به تصویر می كشد. این صحنه از فیلم آدم را یاد صحنه پرواز «بردی» در فیلمی به همین نام از آلن پاركر می اندازد.
رامون عاشق دریاست دریایی كه در آن خاطره های زیادی داشته است. دریایی كه لحظات خاطره انگیزی را در آن گذرانده است و هم اكنون فقط عكس های آن را می بیند. و
دریایی كه زندگی و آزادی را از وی گرفته است. فیلم با نوشتن قابل توصیف نیست و فقط باید با چشم صفحه را نگریست. به قول خود آمنابار از موقعی كه بر صندلی سینما می نشینید و چشم بر پرده می دوزید سفری را آغاز می كنید سفری احساسی و شاعرانه و در عین حال تفكر بر انگیز. سفری كه به دنیای درونی مردی كه در بستر بیماری خوابیده است و تنها از پنجره مناظر زیبای دهكده زیبا را می نگرد. مردی شوخ و بذله گو و دارای روحی شاعرانه كه
اعتقاد دارد زندگی كه آزادی انسان را بگیرد زندگی نیست.
فیلم پارادوكس های آزار دهنده ای را مطرح می كند. آیا بشر اختیار قطع زندگی خویش را دارد؟! آیا زندگی ذلیلانه و بیماری های سهمگین، ترجیح به مرگی عزتمندانه دارد؟ آیا می توان چنین چیزی را قانونمند كرد؟!
در روز 12 ژانویه سال 1998 رامون 55 ساله با نوشیدن سیانید با آیینی خاص كه روی نوار ویدیویی هم ضبط شده بود به زندگی خود خاتمه داد. این نوار گویا از تلویزیون اسپانیا پخش شد و پس از مرگ وی 10 نفر در خودكشی وی شریك جرم شناخته شدند كه یكی از آنها فیلمبردار بود.
صحنه بازسازی مرگ وی با بازی فراموش نشدنی خاویر باردوم بسیار زیبا و در عین حال درد آور است