در مزداهیک[6], این ابزار والای اندیشیک مینگرم, همهیِ مزداهیکدانان اش را مرد میابم.
در رایانه و ابزارِ کار روزانهام مینگرم, زنان؟ heh, شوخی خوبی است: هزار و یک زنِ لیسانسهیِ رایانه داریم و دریغ از اندکی دانش راستین و پیشبردین[7] در ایشان.
در فلسفه مینگرم, این بی کموکاست خوشیآورترین دستآورد هومنی[8], زن؟ I don't think so.
در زبانشناسی میکندوکاوم[9], سخن کوتاه, هر زبانشناسی در هر زبانی که میشناسم مرد است.
در گیتیگ[10] مینگرم, در کنار انبوهی از مردان, آری یک چندتایی هم زن ایستادهاند.
در فرنودسار[11] مینگرم, چیزیکه بیشتر از همه زنان به آن مینیازند و افسوس, هتا یک زن نمیبینم!
تنها جاییکه زنان تا اندازهیِ پذیرفتنیای پیشرو بودهاند ادبسار[12] است و بس, که دو تا از نویسندگان
محبوب (favorite) من زن میباشند (+ چندتایی از خوشیآورترین کتابهایی که خوانده ام نیز نویسندهی زن داشتهاند).
با اندکی خشم باید بگویم از کودکی بگونهای همه اینها را ما Taken for Granted کردهایم (یا برایمان کردهاند)
و انگار نه انگار که تک تکِ این دستاوردهای بزرگ را مردان با رنج و کوشش فراوانِ تنهایِ خودشان بدست آوردهاند.
زنان اگر میخواهند هتا یک ارزن ارج مرا در جهانِ امروز, جهانیکه پابهپای من ویل[13] و زمان برای پیشرفت و پرداخت به این ارزشهای
والای جهانی دارند را داشته باشند, باید که دست از این مفتخوریها و گسارندگیها یشان برداشته و در رسیدن به آنها گام
بردارند;