درود؛
نخست آنکه شوپنهاور همه جا اکیدا توصیه میکند که کتابهای فلسفی را تا آنجا که میشود به همان زبانِ اصلیشان بخوانید. کلامِ شوپنهاور بسیار درخشان و ظریف است و این بیمی که او از بابتِ زائل شدنِ ظرافتهای کلامی و مهمتر از آن شفافیتِ معناییِ اثر خویش داشت، بیجهت نیست و کاملا قابلِ درک است. او همهی عمر، هنر و نبوغ خویش را برای کتابِ «جهان چون خواست و بازنمود» سرمایهگزاری کرد و تماما به او حق میدهم که از سرسری خواندن و کژ فهمیدنِ اثرِش در آینده عصبانی شود. از آنجا که شهامتِ بالایی در بیان اندیشههایش داشت (اندیشههایی که عمیقا در تضاد با جریانهای نوی فلسفی در عصر او بود از جمله فلسفهی هگل) و از آنجا که او سخنِ نداشتهی خویش را پشت عبارتپردازیهای بیمغز پنهان نمیکند و هر آنچه که دارد را به روشنی و در نهایت شفافیت بیان میکند، قدری دشوار است که بتوان کسی را که فلسفهی او را به آنچه که نیست تفسیر کرده توجیه کرد. اما به هر جهت کمتر کسی در ایران زبانِ آلمانی میداند و به ناچار باید با ترجمههای آن سر کرد. من توصیه میکنم تا آنجا که میتوانید ترجمهی انگلیسیِ این کتاب را بخوانید اما چون خواندنِ چنین کتابهایی نیاز به تواناییهای بالا برای درک زبان انگلیسی دارند، ممکن است خواندناش تبدیل به یک کابوس شود (چنانکه برای من تقریبا چنین شد!)؛ وفور استعارهها، دشواریهای کلامی، واژگانِ نامانوس و غریب و ضربالمثلها که در زبان طنزآلودِ شوپنهاور فراوان یافت میشود، همگی باعث میشوند که شما به راحتی نتوانید این کتاب را به سادگی بخوانید. بنابراین در کنارِ آن، ترجمهی فارسی آن را تهیه کنید. من ترجمهی فارسیِ این کتاب را دیدهام که کار رضا ولییاریست؛ ترجمهی خوب و بادقتی بود. اما ترجمهای از روی ترجمهی انگلیسی بود که خب همین خودش گویاست که چه خسرانهایی احتمالا بر کتاب وارد آمده است.