امام نقی در بیت لمیده بود که یکی از مداحان شهر وارد شد و بی مقدمه نزد حضرت رفته و خخخخاااااارت یک خلط سنگین روی صورت حضرت انداخت. حضرت خشمگین شد و گفت: مردک مگر مرض داری؟ این چه کاریه؟ مداح گفت: آمده بودم شعری در وصفتان بگویم ولی شنیدم جدتان رسولولا گفته اگر در سینه انسان کثافت باشد بهتر از شعر است! من هم گزینه بهتر را تقدیم کردم. حضرت آمد حرف بزند که شاعر شهر وارد شد و فین محکمی نموده و محتویاتش را به ریش امام مالید. امام هاج و واج مانده بود که گروه سرود دبستان گلهای سامرا به مسجد ریخته و دسته جمعی بر امام بول و غائط کردند. روایت است امام درحالی که سرتاپایشان رنگ قهوه ای شاعرانه ای گرفته بود در حال فحاشی به جدشان به حمام عمومی گریخته و تا یک ماه آنجا مقیم بودند.
منبع: دلاک سامرا