عجیبترین برداشتی که در عمر گرانمایهاتان کرده بودید چه؟
زمانیکه میگوییم "چرایی fact بودنشان"، به این چم نیست که درباره "ماهیت fact بودنشان" سخن میگوییم. برای آنکه آسانتر دریافت شود،
اینکه «زمین به دور خورشید میچرخد» یک fact است، ولی با نِپاهش سرراست (direct observation) به خورشید و زمین که این fact برایمان
روشن نمیشود - بساکه بیراهه رفته و خورشید برایمان به دور زمین میچرخد - بِیاری ابزارهای دانشیک دیگری است که ما توانستهایم این fact را از همان آغاز بیرون بکشیم.
اکنون هم با باریکبینی بیشتر گزاره مرا بازخوانید:
پس به سخن آسانتر، نگره فرگشت بیشتر از آنکه میگمانید در تارپود اندیشه شما رفته و بسیاری از چیزهایی که امروز بُنداشتیکنوشته اصلی از سوی Mehrbod
(بدیهی) میپندارید نیز بیاری همان فرگشت بوده که پیشتر، توانستهایم آنها را از میان دیگر دادههای ناوابسته بازشناخته و fact بودنشان را دریابیم.
اینها هم پیوندی به گفتمان خود جستار نداشت و در راستای اندکی شناختشناسی (epistemology) بودند.
اگرنه سخنی که در دنباله آمد همان بی چون و چرا درست بود، زیرا:
نوشته اصلی از سوی Mehrbod
اگرنه، اگر شما نگره دیگری بجز فرگشت دارید که میتواند پاسخگو باشد بفرمایید روشنگری کنید.