نوشته اصلی از سوی
Ouroboros
راستش من گمان میکنم که تنها راهکار باقیمانده اینست که آنها را رها بکنیم. لحظهای بیاندیشید که به راستی چگونه زنی میتواند قابل تحمل باشد؟
زن باهوش در آن معنا که ما جستجو میکنیم وجود خارجی ندارد، زنان از هوش خود برای توجیه طلبکاری زیستشناختی خود، هایپرگمی خود و زندگی انگلی خود بهره میبرند، نه اصلاح آنها. نگاه انتقادی به خود خویشتن در زنان فاقد هر کارکرد یا موضوعیتیست، پس وجود هم ندارد. ما مردان دائم در تلاش برای بهتر کردن خودمان هستیم چراکه جامعه بر مبنی این تلاش بنا شده و شکل گرفته، یعنی به سود جامعه است تا شما در مقام یک مرد همواره از آنچه هستید و دارید و میکنید ناراضی باشید تا در بهتر کردن آن بکوشید، و در مقام یک زن از همهی آنها(در مورد خودتان فقط)راضی باشید. مرد در زندگی چنان مشغول دوندگی بیامان برای سبقت گرفتن از باقی مردان است که حتی لحظهای نمیاندیشد چرا اینچنین میدوم، برای رسیدن به کجا؟ و بخاطر همینست که ما در ترس مداوم زندگی میکنیم، ترس پذیرفته نشدن توسط زنان، ترس دست رد به سینهمان خوردن، ترس کچل شدن، ترس از دست دادن کارمان، ترس از بلند نشدن کیرمان، ترس از این، نگرانی از آن.. سرتاسر تمامی جوامع بشری بر پایهی احساس بدبختی مداوم مرد، و احساس خوشبختی زنان بنا شدهاند.
گذشته از این هایپرگمی در زنان شاید قویترین رانه و مهمترین ویژگی آنها باشد، و یکی از عوارض مهم آن اینست که همهی زنها، در همه حالت، از همهی مردها احمقتر خواهند بود. در این معنی که امکان ندارد که یک زن با مردی خنگتر از خودش وصلت بکند، و فارغ از اینکه شما به عنوان یک مرد احمق باشید، باز باید بروید دنبال زنی از خودتان احمقتر، باهوشترها شما را هرگز جذاب نخواهند یافت. پس «زن باهوش» را فراموش بکنید، یا از آن بیبهره هستند، یا از آن برای توجیه خرفتی خود استفاده میکنند.
نوشته اصلی از سوی
Ouroboros
نوع دیگری از زن ِ خیالی که مردان را وادار به ادامه دادن این بازی بیسرانجام میکند زن ِ submissive است. این دخترانی که علاقه دارند تا به وقت سکس تحت فرمان یک مرد باشند، که شمارشان اصلا هم کم نیست(چند دختر از شما خواستهاند که موهایشان را بکشید، یا در کونشان بزنید، یا موقع سکس تحقیرشان بکنید و ...؟). این مطیع بودن فریبی بیش نیست، معنای آنهم مشخص است: چنانکه پیشتر هم گفتهام زن فقط به دو نوع مرد علاقه دارد، محافظ و مراقب. دختری که در ارتباط با شما submissive است، شما را در مقام اولی نگاه میکند، محافظی که از او در برابر مردان دیگر دفاع خواهد کرد. پس این مطیع بودن و اشتیاق به تحمل مقدار بسیار کنترلشدهای از درد در آخر چیزی نیست بجز تحریکی که زن از طریق آزمایش آمادگی شما برای آسیب رساندن جسمانی به دیگران، به خاطر او بدست میآورد. یعنی شما سگ نگهبانی هستید که صاحب او گازهای کوچولو و بامزهی گاهی به گاهی را بیمشکل مییابد، مشروط بر اینکه گاز گرفتن را یاد بگیرد، یا از بلد بودن آنها اطمینان کسب بکند و ...
دست مریزاد امیر جان, ٨٠ ٩٠% یادمانهایِ[1] خوشیآور مرا به روانهیِ زبالهدان کردی که!! (:
اگر چیزیکه میگویی درست باشد, پس من در نقش یک protector بودهام و ناگاه به آن.
نوشته اصلی از سوی
Ouroboros
فریب دیگری که این روزها باب شده، این PUA و به قولی خانمبازیست، که نشان دهندهی فلاکت و بدبختی ِ بیپایان مردان است. چرا؟ چون اولا هنوز همه چیز در آن راجع به اینست که «زن چه میخواهد» و اینکه چگونه آنچه میخواهد را به او بدهیم(PUA به شما میگوید که آنچه زن میگوید میخواهم را واقعا نمیخواهد اینکه اینجا آمده را میخواهد و اینطور میتوانی آنچه میخواهد را به او بدهی و ... که حقیقت دارد، ولی هنوز تحت همان منطق مرد دهنده و زن گیرنده در جریان است). و ثانیا هنوز چیزی فراتر از گرفتن کُس، به قیمت لگدمال کردن همجنسان خودتان نیست. یک مرد باید همواره اینرا بداند، که دختری هرگز او را انتخاب نخواهد کرد، مگر به طریقی او را از تمام مردان دیگر(حاضر در جمع، یا در زندگی او یا هرچه)بهتر نبیند و با وسواس همه چیز او را با دیگر مردانی که میشناخته/میشناسد مقایسه نکند.
اینست که من گمان میکنم تنها گزینهی به راستی باقی مانده، اینست که مدتی از زنان جدا بشوید، از تلاش مداوم برای جلب نظر مساعد آنها دست بردارید، و سپس نیاز به سکس را در خودتان کنترل بکنید. خواستن سکس ایرادی ندارد، منهم سکس میخواهم و از آن لذت میبرم، اما نیاز به آن، مشابه نیازی که یک هروئینی به هروئین دارد به چیزی بجز بدبختی کامل شما نخواهد انجامید. باید بتوانید در همان لحظه که زن شروع به تلاش برای باج گرفتن و کنترل شما از طریق سکس کرد بارتان را بردارید و از پنجره بیرون بپرید، و مردی که محتاج سکس است، معتاد به آن است و به قولی به آن «نیاز» دارد هرگز نخواهد توانست این حلقهی بیپایان و به قدمت تاریخ کهن ِ Manipulation را بشکند.
پیرامون این موضوع در آینده بیشتر خواهم نوشت.
نوشتن در اینباره بی اندازه خواستنی است, یکی از چیزهایی که خودِ من از دیرباز آموخته ام و به کار میبرم همین
بیخیالی (آدگرسانیِ[2]) ١٠٠% برای رسیدن به سکس است, زمانیکه شما بدنبال سکس نباشید در یک دختر
هیچ چیزی, بدرستی هیچ چیزِ بدردخوری نمیابید (و در برابرش و ironicوار, دخترها بیشتر هم بسوی شما میایند).
هرآنچه در زندگی به من خوشی میدهد دسترنج و فرآوردهیِ[3] کارِ مردان بوده. بهترین کتابهایی که میخوانم بدست
مرد نوشته شدهاند, بهترین فلسفهها را مردان آوردهاند, بهترین چامهها[4] را مردان سرودهاند, بهترین فندآوریها[5] را مردان یافتهاند.
در
مزداهیک[6], این ابزار والای اندیشیک مینگرم, همهیِ مزداهیکدانان اش را مرد میابم.
در رایانه و ابزارِ کار روزانهام مینگرم, زنان؟ heh, شوخی خوبی است: هزار و یک زنِ لیسانسهیِ رایانه داریم و دریغ از اندکی دانش راستین و
پیشبردین[7] در ایشان.
در فلسفه مینگرم, این بی کموکاست خوشیآورترین دستآورد
هومنی[8], زن؟ I don't think so.
در زبانشناسی
میکندوکاوم[9], سخن کوتاه, هر زبانشناسی در هر زبانی که میشناسم مرد است.
در
گیتیگ[10] مینگرم, در کنار انبوهی از مردان, آری یک چندتایی هم زن ایستادهاند.
در
فرنودسار[11] مینگرم, چیزیکه بیشتر از همه زنان به آن مینیازند و افسوس, هتا یک زن نمیبینم!
تنها جاییکه زنان تا اندازهیِ پذیرفتنیای پیشرو بودهاند ادبسار[12] است و بس, که دو تا از نویسندگان
محبوب (favorite) من زن میباشند (+ چندتایی از خوشیآورترین کتابهایی که خوانده ام نیز نویسندهی زن داشتهاند).
با اندکی خشم باید بگویم از کودکی بگونهای همه اینها را ما Taken for Granted کردهایم (یا برایمان کردهاند)
و انگار نه انگار که تک تکِ این دستاوردهای بزرگ را مردان با رنج و کوشش فراوانِ تنهایِ خودشان بدست آوردهاند.
زنان اگر میخواهند هتا یک ارزن ارج مرا در جهانِ امروز, جهانیکه پابهپای من ویل[13] و زمان برای پیشرفت و پرداخت به این ارزشهای
والای جهانی دارند را داشته باشند, باید که دست از این مفتخوریها و گسارندگیها یشان برداشته و در رسیدن به آنها گام
بردارند; اگرنه که پیشنهاد[14] من هم به دیگر مردان همین است: گرایش جنسی خودتان را زیرِ کنترل گرفته و با سری افراشته
و سینهای فرّاخ[15], دربرابر این جانداران فزونخواهِ و گسارنده بایستید و نگذارید که یک کُس کوچکِ بازیدهندهیِ زندگیِ شما باشد.
----
1. ^ yâd+mânidan::Yâdmânidan || یادمانیدن: خاطره یادآوردن Ϣiki-En to recollect
2. ^ â{pišvand}+degar+sân+i{pasvand}::Âdegarsâni || آدگرسانی: بی تفاوتی indifference
3. ^ far+âvardan::Farâvardan || فراوردن: حاصل کردن Ϣiki-En to produce
4. ^ Câme || چامه: شعر Dehxodâ, Ϣiki-En, Ϣiki-Pâ poem
5. ^ fand+âvar+i{pasvand}::Fandâvari || فنداوری: تکنولوژی Ϣiki-En technology
6. ^ mazdâh+ik::Mazdâhik || مزداهیک: ریاضیات D4f mathematics
7. ^ piš{pišvand}+bord+in{pasvand}::Pišbordin || پیشبردین: کاربردی, کاربستی, عملی pragmatic
8. ^ human+i{pasvand}::Humani || هومنی: بشریت mankind || هومنی: یک هومن a human
9. ^ kand+o+kâftan::Kandokâftan <— Kandokâvidan || کندوکافتن: کندوکاوی کردن; وررفتن Dehxodâ, Ϣiki-En to tinker
10. ^ git+ig::Gitig || گیتیگ: physics: مادی اینجهانی در برابر ماورالطبیعه Dehxodâ, Ϣiki-En, Ϣiki-Pâ physics
11. ^ Farnudsâr || فرنودسار: دانش منطق Ϣiki-En logics
12. ^ adab+sâr{pasvand}::Adabsâr || ادبسار: ادبیات Ϣiki-En literature
13. ^ Vil || ویل: رصت و وقت یافتن کاری به مراد خویش . (برهان ) (انجمن آرا). هنگام یافتن کاری به مراد. (لغت فرس ) Dehxodâ, Ϣiki-En, Ϣiki-Pâ opportunity
14. ^ piš{pišvand}+nehâdan::Pišnehâdan || پیشنهادن: پیشنهاد کردن Dehxodâ, Ϣiki-En to suggest
15. ^ Farâxidan || فراخیدن: گسترش یافتن Dehxodâ, Ϣiki-En to stretch out; to expand