؟
منتکشی هرگز، اما ناز به اندازه کشیدهام و میکشم. تفاوت آنها هم بار مثبت و منفیست که در خود دارند. مثلا اگر زنی تا خانهی من بیاید و «نه»ی واقعی به سکس با من بگوید، یعنی «نه» با زبان و «نه» با بدن، او را با تیپا از خانه/زندگیام بیرون میکنم. تحمل کردن چنین رفتاری، نادیده گرفتن آن، یا از اینها هم بدتر پذیرفتنش حقارتیست نابخشودنی و همردیف اختگی فیزیکی.
اما اگر زنی بیاید و به عنوان مقاومت آخرین لحظه با زبان و عشوه بگوید «نــــه، نـــکن» و با بدن خودش را محکمتر به من بچسباند و بوسهها را عمیقتر بکند و ... قطعا نازش را آنقدر میکشم که هم فرصت توجیه همخوابگی با یک غریبه را به او داده باشم، هم خودم را «به دست آمدنی»تر کرده باشم و از افراط در بازی پرهیز بکنم، هم اینکه به او اطمینان بدهم هرچه با من بکند او را هرگز لاشی تلقی نخواهم کرد.
بله سه بار. هیچکدام از آنها به «شکست» منجر نشدند، در هر سه مورد من رابطه را قطع کردم و در هر سه مورد هنوز با دخترها روابط حسنه و دوستانه دارم.
بهانه آوردن بتاست.
هر دختری یک تاریخ مصرفی دارد، از یکی با یکبار سکس خسته میشوم، با دیگری ممکن است ماهها رابطه داشته باشم ولی باز هم بخواهم. وقتی تاریخ مصرف سر آمد هیچ بهانهای لازم نیست، اگر بخواهم با دختری قطع رابطه بکنم دیگر زنگ نمیزنم و اگر زنگ زد با سردی و بیمیلی با او حرف میزنم، اگر سریش شد و پیغام را نگرفت دیگر جواب او را نمیدهم. مسئله اینست که من از روز اول به نحوی برخورد میکنم که هیچ دختری نمیتواند کوچکترین تصوری مبنی بر ماندن من پیدا بکند.
بعضی بازیکنان یکسری تکنیکهایی دارند که باعث پدید آمدن تصور «تعهد» در زن میشود، مثلا از آیندهی دور با هم صحبت می کنند(«امسال تابستون بریم شمال ویلای محسن، معنی مسافرت رفتن رو بفهمی» مثلا)، این باعث میشود احساس امنیت و امیدواری و آرامشی در دختر بوجود بیاید که بعد کار را آسانتر میکند. من ولی از این تکنیکها خوشم نمیآید، دختر میداند که دقیقا برای چه کاری آمده.