نوشته اصلی از سوی
Ouroboros
تقصیر منست که انگیزههای احتمالی شما تنها بخش جالب توجه نوشتههایتان است؟
۱. امتحان نکردهام. اما ای شیطون، آن کاره هم بودی و درز نمیدادی؟
۲. شخص «فرمانبردار» که نمیشود، فقط روز بعد تا قبل از نهار شش تا میسد کال دارید.
وانگهی ممکن است ذهن من اینجا «ارتباط بین عناصر نامرتبط» برقرار کرده باشد.
۳. topkek.
1-مشتری هستی!؟:))
2-آه بلاخره "هرچه بیشتر بهتر + بازی برجسته = فرمانبرداری" این حرف تو هست یا نیست!؟ا
+حالا جدای از انتقاد بر اساس تجربه شخصی تست کردی که آیا با این دستورات ساده تغییری در موفقیتت حاصل میشه یا نه؟
باید دقت کرد که "ذهن" یک واژه توصیفی هست،ذهن یک چیز "مادی"(و البته نه ماورایی!) نیست که بعد و حجم داشته باشه و بنابراین نمیتونه ابعاد مخفی یا عمیق و... داشته باشه.ذهن واژه ای برای جمع خودآگاهی،احساس،اندیشیدن،ب ه خاطر آوردن و... هست و هر چیزی جز خودآگاهی در تعامل مستقیم با خودآگاهی هست.
اگر شما "متوجه" یک سری فرایند توی مغزتون نمیشید(به اصطلاح شواهدی که طرفداران ناخوداگاه برای اثباتش دارند،مثلا با اسکن مغز) به این معنا نیست که چیزی در مغز شما هست که بدون اینکه انسان "متوجه" باشه رفتارش رو کنترل میکنه!
توی همین نمونه آیا شخص "آگاه" نیست که چی داره میشنوه؟!مشخصه که هست،چون اگر ازش بپرسی بهت میتونه بگه چی بهش گفتی،اگر ازش بپرسی میتونه بگه جمله دستوری بود یا نه،چون آگاهه که داری چیزی رو میشنوه و اینکه دقیقا حرف رو "فهمیده" که دستور رو انجام داده.
چطور چیزی که اینقد "آگاهانه" هست روی ناخوداگاه فرضی اثر میزاره؟!
البته من حدس میزنم گیر کار اینجاست که چون در ذهن شخص این اندیشه که"اوه من دارم دستور میگیرم" شکل نمیگیره،پس داره ناخوداگاه تاثیر میگیره.
در واقع ما خیلی وقت ها به کاری "فکر" نمیکنیم چون اون کار از دید ما بی اهمیت یا پیش پاافتادست،موقع خوردن غذا به این فکر نمیکنیم که"اوه من دارم غذا میخورم"و این دلیلی نمیشه که غذا خوردن من تحت تاثیر چیزی "خارج از آگاهی" من هست.