احتراما اینها که شما مینویسید ارتباط چندانی با آنها که من میگویم ندارند و به نظر میرسد شما از نوشتههای من برای طرح و شاخ و برگ بخشیدن به افکار سیاسی خودتان استفاده میکنید. این اشکالی هم ندارد ولی من نظر خاصی درباره آنها ندارم و اهمیت زیادی هم دیگر نمیتوانم به این قبیل موضوعات بدهم. مسئله مهم در این مقوله برای من آن بود که گفتم: انگیزه انسان از نوشتن و بحث و حتی اندیشیدن به نحوی که ما در این سالها مشفول به آن بودهایم(ابسترکشن و ...) چیست و نتایج آن چقدر با این انگیزهها فاصله دارند و ... که گمان میکنم موضع خود را به قدر کافی اشکار کردم: اینها روشی برای یارکشیست، یارکشی با یا بدون مشارکت من و شما هم اتفاق خواهد افتاد، مشارکت ما هم منجر به رخ دادن اتفاقی که قرار نبوده بیافتد نخواهد شد و به احتمال قریب به صد-در-صد کسی با شما به جایی بجز آنجاکه بیشما میتوانسته نخواهد رسید.
من منکر هیچیک از مفاهیم مطروحه در سخنان شما نبودهام که مثلا یارکشی هرقدر برجستهتر باشد برای گروه منتج از آن بهتر خواهد بود و دلایل این یارکشیها چیست و آیا توجیه اخلاقی دارند و کارکرد آنها در جهان بیرونی کدام است و ... من صرفا میگویم اینها برای من بیارزش هستند زیرا دیگر علاقهای به جمع کردن آدمهای شبیه خودم ندارم و هرکجا مرا راه بدهند یک جایگاه دستکم میانردهای برای خودم پیدا میکنم و کسکی میشوم و آنچه میخواهم را بدست میآورم، پس برای چه تلاش بیهوده بکنم وقتی میدانم اگر موضوعی خارج از دایرهی دانستههای شهودی شما باشد حتی مهربد هم که باشید باز موضوع صحبت را هم نمیفهمید چه برسد به تغییر دادن نظر و توافق با مخالف آن و ...؟ ضمن آنکه از قدیم هم از دمخور شدن با آدمهای متفاوت از خودم بیشتر لذت میبردهام و میدانم که هر گروه نظمدوست ِ قدرتمندی جایگزین سیستم اجتماعی کنونی ما بشود من و مردان همچون من را کشان کشان به میدان شهر میبرد و گردن میزند که مبادا پیادهنظام تهیمغز خودش خیالاتی بشوند، پس بگذار کلهی سگ در دیگ عالم بجوشد!
سلامت باشید!