بجای وادادن در برابر واقعیت تلخ، بهتر است آدمی بكوشد كه واقعیت را بسود خود دگرگون كند و اگر بتواند حتی یك واژه ی تازی را هم از زبان شیرین مادری خود بیرون بیندازد بهتر از این است كه بگوید چه كنم ! ناراحتم! ولی همچنان در گنداب بماند و دیگران را هم به ماندن در گنداب گول بزند!!
—مزدک بامداد
undead_knight (03-20-2013)
آری, همهیِ واژگانی که نرمافزار لینک میکند را من دستی یک به یک هایستهام[1].
«سُهیدن[2]» از واژهنامهیِ «مکنزی» میاید:
MacKenzie - A Concise Pahlavi Dictionary - p. 75
به چه چمی[3] دیده بودید؟ (:
----
1. ^ Hâyestan || هایستن: تایید کردن; هایسته کردن to confirm
2. ^ Sohidan || سهیدن: حس کردن MacKenzie to sense
3. ^ Cam || چم: معنی; چرایی Ϣiki-En, MacKenzie meaning
بجای وادادن در برابر واقعیت تلخ، بهتر است آدمی بكوشد كه واقعیت را بسود خود دگرگون كند و اگر بتواند حتی یك واژه ی تازی را هم از زبان شیرین مادری خود بیرون بیندازد بهتر از این است كه بگوید چه كنم ! ناراحتم! ولی همچنان در گنداب بماند و دیگران را هم به ماندن در گنداب گول بزند!!
—مزدک بامداد
اشتباه از نحوهی خواندنِ پستتان بود . به اشتباه فکر کردم سهش را با Relaxation قرینهی متردافی گرفتهاید . در حال که منظورتان سهشِ relaxation بوده . من هم همان حس را دیده بودم پیش از این.
یکی دیگر از دستآوردهایِ این دبیرهیِ تخمی پارسوتازیک[1].
برای relax یک کارواژهای[2] از حیدری ملایری داریم که وا+هلیدن[3] باشد:
----
1. ^ pârs+o+tâzik::Pârsotâzik || پارسوتازیک: perso-arabic
2. ^ kâr+vâže::Kârvâže || کارواژه: فعل Dehxodâ verb
3. ^ Heštan || هشتن: گذاشتن; نهادن Dehxodâ, Ϣiki-En, Ϣiki-En, Ϣiki-En to pose; to put; to set
4. ^ vâ{pišvand}+heštan::Vâheštan || واهشتن: ریلکس کردن ⚕Heydari☉, Ϣiki-En to relax
بجای وادادن در برابر واقعیت تلخ، بهتر است آدمی بكوشد كه واقعیت را بسود خود دگرگون كند و اگر بتواند حتی یك واژه ی تازی را هم از زبان شیرین مادری خود بیرون بیندازد بهتر از این است كه بگوید چه كنم ! ناراحتم! ولی همچنان در گنداب بماند و دیگران را هم به ماندن در گنداب گول بزند!!
—مزدک بامداد
مزدك بامداد (09-07-2013)
جناب مهربد. شما که اینهمه زحمت میکشید و همت دارید که اینچنین سخت و دشوار برای ما بنویسید و فارسی نویسی پیش گرفتید، حتمن باید در جریان باشید که تنها کاربری واژگان فارسی بجای بیگانه نمیتونه روش مناسبی باشه. من این اشکال رو که در ادامه خدمتتان عرض میکنم بارها از شما دیدم. خواهش میکنم مطالعه کنید و بکار ببرید.
اگر در پایان یک واژه "یی" بکار رفته باشه، برابر پیشنهاد فرهنگستان بهتره در هنگام نکره کردن اون واژه، بجای افزودن "ی" نکره به پایان آن، به روش های دیگه مانند افزودن "یک" یا کم و بیش کردن گروه اسمی اون و سپس نکرده کردنش اون رو تبدیل به نکرده کنید. برای نمونه بالا میشود گفت:
یک دگرسانی
دگرسانی ویژه ای
دگرسانی نویی
اینهمه زحمت و استعداد شما در بکارگیری واژگان پارسی میتونه والاتر جلوه کنه اگر چنانچه دستور زبان و عرف ها و پیشنهادهای زبان شناسان رو درباره چیدن واژگان نیز بکار گیرید.
چو بخت عرب بر عجم چیره گشت --- هـمـه روز ایـرانیـان تـیـره گـشـت
جهـان را دگـرگونه شـد رسم و راه --- تـو گـویـی نتـابـد دگـر مـهر و مـاه
ز مـی نشئه و نغمه از چـنگ رفـت --- ز گل عطر و معنی ز فرهنگ رفت
ادب خــوار شــد، هـنـر شـد وبــال --- بـه بستـنـد انـدیشـه را پـر و بــال
«توصیف فردوسی بزرگ از تازش اسلام به ایران»
خردگرایی و ایمان ستیزی
sonixax (09-07-2013)
جناب "یه نفر" یا شما خیلی باسوادید یا خیلی خِنگ! کدامش؟
جناب کوروش بیخدا ، من نمیدانم چه افرادی در فرهنگستان زبان پارسی مشغولند. هنوز معنای کلمه یارانه را درک نکرده ام!
از این دست کلمه ها بسیار دیده شده است..
شنیده ام واژه ای نیز برای آیینه ساخته اند به نام : "من درش پیدا" آیا حقیقت دارد؟؟
sonixax (09-07-2013)
این شیوه در گروه وصفی کاربرد بیشتری دارد، ولی خب، در متون دیگر هم شایسته است نام های
مختوم به /ای/ را اندکی پس و پیش کرده و از کاربرد دو واج /ای/ پشت سر هم بپرهیزیم. هرآینه در
نگر بگیرید که ایشان تلاشی برای بلیغ نویسی و زیبایی سخن نمیکنند، آنطور که پیداست تنها زبان
محاوره را تحتالفظی پاکنویسی میکنند. (چون به باور ایشان زبان سره پرمایهتر و غنیتر میباشد)
پس کاربردهای بلاغی و تکلف کلام برای یک گفتمان و هماندیشی خودمانی در این سخنگاه بایسته
نیست و کار ایشان از این رو درخور نکوهش و سرزنش نمیباشد.
Nevermore (09-07-2013),sonixax (09-07-2013),مزدك بامداد (09-07-2013)
kourosh_bikhoda (09-08-2013),Nevermore (09-07-2013),Russell (09-08-2013),sonixax (09-07-2013)
kourosh_bikhoda (09-08-2013)
یک چم مهادین واژه تاژ همان "چادر"(خیمه) است و به مردمی که شهر نشین نبوده و چادر نشین بوده ند، به یکسان که ایرانی یا انیرانی بوده باشند، تاژیک میگفتند، که از این واژه، دو واژه ی تازی و تاجیک بجای مانده. در خراسان/ اکنون افغانستان، همواره به کسانی که کوچگر بوده اند، چه زردپوست و چه هندواروپایی، تاجیک میگفته اند و میکوشیده اند که از اینراه به آنها سزامندی های کمتر شهروندی روا دارند.
تاژ | لغت نامه دهخدا
خرد، زنـده ی جــاودانی شنـــاس
خرد، مايــه ی زنــدگانی شنـــاس
چنان دان، هر آنكـس كه دارد خرد
بــه دانــش روان را هــمی پــرورد
هماکنون 1 کاربر سرگرم دیدن این جُستار است. (0 کاربر و 1 مهمان)