از عامه مردم نمی توان انتظار داشت منافع زودرس را به منفعت بلندمدت و کشور برتری ندهند. بعد ورود اسلام هر کس از پایینترین طبقه می توانست با چند کلمه عربی مسلمان شده و تبدیل به شهروند درجه یک شود. با اینحال در خیلی از مناطق ایران مردمان همان آیین قدیم را با تمام سختیها نگه داشتند و بابتش هزینه دادند. از جمله در یزد. که در دوره هایی مجددا مورد حمله و کشتار قرار گرفتند. از طرفی شمشیر اسلامی که بالای سر مردم ایران بود جلوی بازگشت به آیین قدیم را می گرفت. هر چقدر هم آیین جدید برایشان بدوی و به دور از تمدن بود. از طرفی روشنفکران و ادیبان روی آوردن به شناختن دین و تفسیر و اصولا اسلام برای فراگیر شدن مدیون ایرانیان است. راه و روش اداره امپراطوری اسلام را ایرانیان به اعراب یاد دادند. دیوانسالاران و دبیران ساسانیان بودند که دستگاه حکومت این امپراطوری رو به پیشرفت را می چرخاندند.
چه چیزی را قبول ندارید؟ در اسلام طبقات اجتماعی دوران ساسانی مطرح نیست. به جز برده ها و زنان یا طرف مسلمان است و یا کافر تمام. به همین سادگی!
اما برای برای شما توصیفی از وضعیت تصرف یک کشور ارائه می کنم که متوجه این قسمت قضیه شوید.
در دنیای قدیم همین نبود ارتباطات و کمتر بودن قابل توجه جمعیت و پراکندگی آن نسبت به این دوران راه را برای تصرف سریع قلمروهای بزرگ باز می کند. به طوری که وقتی لشگری از جایی جمع می شد و به سوی ایران می آمد. کشور مدافع شروع به جمع آوری نیرو می کند تا مقابل ورود لشکر مهاجم بایستد. با اشتباهات نظامی ابتدای حمله بخش قابل توجهی از ارتش ساسانی در قادسیه و باقیمانده نیروهای پادشاهی در تیسفون از میان رفتند. پس از این تمامی شهرهای بزرگ که مرکز مناطق کشوری هستند بی دفاع می مانند. اعراب نیروهای خود را تقسیم و با نیروهای کوچک شهرها را تصرف می کنند. در این میان هر شهر بزرگی دیوار دفاعی دارد و قابلیت دفاع و مقاومت. با این حال بزرگان شهرها در این میان می توانند دو انتخاب داشته باشند یا تسلیم شوند طی شرایطی یا مقاومت کنند. اعراب مقاومتها را به بدترین شکل سرکوب می کردند. به نظر می رسد میزان شقاوت و جنایات اعراب طوری بود که کمتر کسی به فکر مقاومت می افتاد. بعد از مسلط شدن بر مناطق کار عمله دین شروع می شود. مردمان را به اسلام دعوت می کردند. در اینجا برخی بزرگان به اسلام گرویدند و در پی آنان بقیه مردم. به نظر بعید می آید که هیچکجا مردم با تبلیغات و یا خودخواسته مسلمان نشدند.
نمی دانم شواهد این ادعا که در آن اواخر دین از حکومت جدا شده بود کجاست؟ برایم جالب است بدانم. البته بعد حمله اعراب اصولا کمتر شواهدی از دوران اخیر حکومت ساسانی باقی مانده. برای من جالب است بدانم. قدرت موبدان که به واسطه آن مزدکیان کشتار شدند چگونه ممکن است به یکباره از بین رفته باشد؟ یعنی قدرت طبقه موبدان کاهش یافته بود؟شاهین نژاد: بر خلاف تبلیغات بسیار در باره تاثیر کارکرد روحانیان زرتشتی در ایجاد ناخشنودی مردم از حکومت وهمچنین تلفیق دین و دولت به عنوان نقطه ضعف ساسانیان، در چند دهه پایانی دوره ساسانی هیچ ردپایی از نفوذ موبدان در حوزه سیاست نمی بینیم. بر خلاف دوره های آغازین و میانی ساسانیان که کیش زرتشتی عنصر بنیادین در اجتماع و سیاست بشمار می رفت، از زمان هرمز و پسرش خسرو پرویز یعنی چهل سالی پیش از جنگ قادسیه، جامعه ایرانی بنظر تهی از باورهای دینی و دلبستگیهای اعتقادی است. بنظر می رسد پس از جنبش مزد کیان و سالهای پر آشوب، پریشان حالی و بهم ریختگی همزاد آن، مردم دین زده شده بودند. همراه با آن گرچه دخالت دین در حکومت مردود است ولی به گوشه رانده شدن دین در اواخر دوره ساسانی، به مثابه از دست دادن یکی از پایه های استوار حکومت بود. از سوی دیگر عامل دیگری جانشین دین در زندگی معنوی ملت نشد و این خلا روانی و عاطفی، ایران را آسیب پذیر کرد. در هر حال بر خلاف جمله معروف "ناخرسندی مردم از زیاده خواهی و خودکامگی موبدان زرتشتی از عوامل اصلی سرنگونی ساسانیان بود"، هیچ نشانه ای از حضور پر رنگ دین و مدعیان آن در آستانه حمله اعراب به ایران سراغ نداریم.
اکثریت جامعه آن روز هم از روستاییان بود این نتیجه گیری نادرستی است. خطای علمی در آن وجود دارد. در حالی که سیستم حکومتی و بزرگان (ارباب همان رعیتها) در شهرها مستقرند چون تعداد کمتری دارند نتیجه بگیریم که اسلام نتوانسته در ایران نفوذ کند.
دین چیست دوست گرامی؟ خدا که آن را نیاورده! مجموعه ای از عناصر فکریست که به دست بشر شکل می گیرد. برای دورانی عملکرد خوبی داشته و می تواند داشته باشد اما بسته شدن راه تغییر و اصلاح و تفکر به شیوه مدرن دین را دچار فساد می کند. انجماد فکری و پوسیدگی راه نابودی جامعه معتقد به آن تفکر را فراهم می کند.