• Empty
  • قاطی کردم
  • مهربون
  • موفق
  • متعجب
  • مریض
  • مشغول
  • معترض
  • ناراحت
  • هیچ
  • کنجکاو
  • کسل
  • گیج شدم
  • گریه
  • پکر
  • اخمو
  • از خود راضی
  • بی تفاوفت
  • بد جنس
  • بد حال
  • خونسرد
  • خواب آلود
  • خوشحال
  • خجالتی
  • خسته
  • دلواپس
  • رنجور
  • ریلکس
  • سپاسگزار
  • سر به زیر
  • شوکه
  • شاد و سر حال
  • عاشق
  • عصبانی
  • غمگین
  • غافلگیر
  • User Tag List

    نمایش پیکها: از 1 به 10 از 390

    جُستار: ساختارشناسی زبان پارسیک

    Hybrid View

    1. #1
      دفترچه نویس
      Points: 471,639, Level: 100
      Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
      Overall activity: 2.0%
      دستاوردها:
      First 1000 Experience PointsGot three Friends
      نِشان‌ها:
      Most Popular
      سرور خویـشتـن
       
      Empty
       
      Mehrbod آواتار ها
      تاریخ هموندی
      Oct 2010
      ماندگاه
      لاجیکستان
      نوشته ها
      8,712
      جُستارها
      188
      امتیازها
      471,639
      رنک
      100
      Post Thanks / Like
      سپاس
      12,116
      از ایشان 21,650 بار در 7,581 پست سپاسگزاری شده است .
      یافتن همه‌یِ سپاسهای گرفته شده
      یافتن همه‌یِ سپاسهای داده شده
      Mentioned
      62 Post(s)
      Tagged
      1 Thread(s)
      ٭٭٭٭٭ وند‌های زبان پارسیک

      پیش‌وند‌ها
      پیشوند تکواژ وابسته‌ایست که به آغاز واژه‌‌ چسبیده و چَم آن واژه را می‌ورداند.

      • آ/ا/ان: این پیشوند برای نفی بکار می‌رود و همریشه و هم معنی a/an/ab می‌باشد. مانند: آوردن، انیران، امرداد، اریخت.
      • اَبَر: این پیشوند برای بیان بزرگنمایی بکار می‌رود و هم ارز super در زبان انگلیسی است. مانند: ابرمرد، ابررسانا، ابرپیچند.
      • اَبی: این پیشوند دیس‌ی دیگر «بی» می‌باشد که از زبان اوستایی گرفته شده‌است و کاربردی مانند «بی» دارد. مانند: ابیراهی.
      • اَف: به معنی بر و بالا است و همریشه با Up. مانند: افسر(چیزی که بر سر می‌نهند)، افراشتن، افماردن.
      • ارتا/اردی/ارد: این پیشوند به معنی راست می‌باشد و همریشه با ortho انگلیسی است. مانند: اردیبهشت، اردستان، اردبیل، اردکان، ارتاساخت.
      • ام: به معنی این می‌باشد. مانند: امروز، امسال، امشب.
      • اوبا: "اوبا" از اوستای و ایرانی‌ یِ باستان داریم. به چم "هر دو" که با um در آلمانی‌ همریشه است. و همریشه با ambi. اوبا ساختن (umbauen)؛ اوبا نامیدن (umnennen) - Mehran Salari
      • اندر: دیسه‌ای دیگر از «در» است که هم ارز inter در زبان انگلیسی است و به معنی درون، میان یا میان دوچیز می‌باشد. مانند: اندرکنش، اندرهلیدن، اندرخورد، اندرشدن، اندراختریک، اندرابریک، اندراتمیک.
      • ب(۱): کاربرد این پیشوند در رساندن مفهوم دارندگی چیزی است و دیس‌ی کوتاه شده «با» است. مانند: بِخرد.
      • ب(۲): کاربرد دیگر این پیشوند در رساندن تاکید است که با فعل همراه می‌شود. مانند: بِرفت، بِشد.
      • با: کاربرد این پیشوند در رساندن مفهوم دارندگی چیزی است. مانند: باخرد، با آزرم.
      • باز: این پیشوند معنی دوباره می‌دهد. مانند: بازآمدن، بازگفتن.
      • بر: کابرد این پیشوند بیشتر همراه فعل است و به معنی بالا و یا تاکید می‌دهد. مانند: برآمدن(طلوع کردن)، بررسیدن، برکندن.
      • بس: این پیشوند معنی بسیار و چندین می‌دهد. مانند: بسپار، بسپارش.
      • بی: کاربرد این پیشوند در رساندن مفهوم نادارندگی چیزی است. مانند: بی مانند، بی خرد.
      • بیش: این پیشوند معنی زیاد می‌دهد و هم ارز hyper در زبان انگلیسی است. مانند: بیش دمی، بیش رویش.
      • پ: این پیشوند غالبا معنی ضد می‌دهد. مانند: پیراستن، پالودن.
      • پاد/پت: این پیشوند معنی ضد می‌دهد و هم ارز anti و counter در زبان انگلیسی است. مانند: پادزهر، پادساعتگرد، پادگردشگری، پادتن، پادگویی، پتیاره.
      • پار/پری/پیرار: این پیشوند به معنی قبل و پیش در زمان را می‌دهد و همریشه با pre انگلیسی است. مانند: پارسال، پیرارسال، پارینه سنگی.

      • پرا(پارا):این پیشوند از زبان اوستایی گرفته شده و هم ارز para در زبان انگلیسی است. مانند: پراشنوی[۱]، پاراهور، پراسو، پارامغناطیس، پرآسه.
      • پس: این پیشوند به معنی عقب (عقبتر از چیزی)؛ بعد (بعد از چیزی) است. مانند: پسرفت، پس بر؛ پسماند، پساویز، پس چهر.
      • پسا: این پیشوند به معنی بعد (بعد از چیزی) است و هم ارز post در زبان انگلسیس است. مانند:پسانوگرایی، پسانوین.
      • پی: این پیشوند به معنی پس (پس از چیزی)؛ بعد (بعد از چیزی) است. مانند: پیامد، پیجو، پیاینده.
      • پیرا/پر: این پیشوند به معنی پیرامون (پیرامون چیزی) است که از زبان اوستایی گرفته شده‌است و هم ارز peri در زبان انگلیسی است. مانند: پیراپزشکی، پیرادندان، پرستیدن، پراکندن، پرناوش، پرگشتن، پیراپزشکی، پیرابین، پیراشامه.
      • پیش: این پیشوند به معنی جلو (جلو از چیزی)؛ قبل (قبل از چیزی) است. مانند: پیشرفتن، پیشبرد؛ پیش نمایش، پیشامد.
      • ترا: این پیشوند که غالبا به معنی ورا (ورای چیزی) است و از زبان اوستایی گرفته شده‌است هم ارز trans در زبان انگلیسی است. مانند: ترابری، تراگسیلش، ترافرستادن، ترانهش، تراکنش، ترافرازنده.
      • تک: این پیشوند به معنی یک، تنها است و هم ارز mono و uni است. مانند: تک نگاری، تکپار، تکشاخ، تک رو.
      • در: این پیشوند به معنی درون، میان یا گاهی بیرون می‌باشد. مانند:درآمدن، درکنش، درماندن، درشمیدن، درکشیدن.
      • دژ: این پیشوند به معنی بد، با شیوه بد ویا ناجور بکار بردن می‌باشد. مانند: دژخیم، دژآگاه، دژدود، دژاختری.
      • دش: دیسه‌ای دیگر از دژ می‌باشد و هم ارز dys در زبان انگلیسی است. مانند: دشنام، دشیاد، دژخیم، دش دمی، دش زایی، دش آهنگی، دش میزی، دش اوباری، دش گواری.
      • دی: به معنی قبل می‌باشد. مانند: دیروز، دیشب
      • سر: این پیشوند غالبا همراه با فعل بکار می‌رود. مانند: سرآمدن، سررفتن، سرریز، سرشار.
      • فر: این پیشوند در رساندن مفهوم تکامل، کمال و والایی بکار می‌رود. مانند: فرنشین(رئیس)، فرگشتن(تکامل یافتن)، فرآوری، فرآیند.
      • فرا: این پیشوند به معنی والا و بالا بکار می‌رود. مانند: فراتاب، فرارفتن، فرابری، فرابنفش.
      • فرو: این پیشوند به معنی فرود و زیر بکار می‌رود. مانند: فرورفتن، فروبنفش، فرونهادن، فروخوردن، فرومردن، فروریختن.
      • نا: این پیشوند منفی ساز است. مانند: ناجوانمرد، ناخردمند، نارس، نازا، نادان، ندار، نفهم.
      • ن: این پیشوند معنی «به سوی» و «پایین» می‌دهداست. مانند: نگریستن، نشستن، نپاهش، نپاهیدن.
      • وا: این پیشوند غالبا همراه با فعل بکار می‌رود. مانند: وارفتن، واماندن، واپاشی، واکنش.
      • ور: این پیشوند به معنی بالا و بر بکار می‌رود و دیس پهلوی بر می‌باشد که در بسیاری از لهجه‌ها استفاده می‌شود. مانند: وررفتن، ورآمدن، ورکشیدن، ورداشتن، ورافتادن.
      • هم/هن/ان/: این پیشوند هم معنی homo, syn, com, co, col, con در زبان انگلیسی است و همریشه با sym/syn یونانی و سانسکریت است. دیس کهنتر هم ، هن/ان می‌باشد. مانند(هم): همایش، هماورد، همنشین، همزمان، همبست، همراه. مانند(هن): هنداختن، هندسه مانند(ان): اندازه، انباشتن، اندوختن
      • هو: این پیشوند به معنی خوب و نیک می‌باشد که از زبان اوستایی گرفته شده‌است که هم ارز Eu در زبان انگلیسی است. مانند: هومن، هوتن، هونهنگ، هوپرورد، هوگواری، هوهسته، هومرگ.




      پس‌وند‌ها
      پیشوند تکواژ وابسته‌ایست که به آغاز واژه‌ چسبیده و چَم واژه را می‌ورداند.

      • آسا: پسوند چگونگی و مانندگی می‌باشد. مانند: نهنگ آسا، شیرآسا، اهریمن آسا.
      • آگین(گین): پسوند دارندگی و اتصال می‌باشد. مانند: برف آگین، زهرآگین، خشمگین.
      • او: پسوند تصغیر و تحقیر است. مانند: یارو، شکمو، دخترو.
      • اومند: پسوند دارندگی است. مانند: تنومند، برومند، سیجومند، هستومند.
      • اور: پسوند دارندگی است. مانند: گنجور، مزدور، نمور.
      • ا(۱): این پسوند به بن مضارع می‌چسبد و صفت فاعلی مطلق می‌سازد. مانند: بینا، شنوا، روا.
      • ا(۲): این پسوند الف ندایی است و برای خطاب قراردادن کسی بکار می‌رود.. مانند: خداوندا، پروردگارا.
      • ا(۴): این پسوند از مشخصه‌ای صفت می‌سازد و صورتی دیگر از «نا» است. مانند: ژرفا، گرما، دازا، بلندا، پهنا.
      • اد: این پسوند به بن مضارع می‌چسبد گاهی به معنی انجمنی است که فعلی را انجام می‌دهند و گاهی به معنی اسم مکان است. مانند: نویساد(هیئت تحریریه)، سگالاد؛ کناد، هماد(انجمن)، چکاد.
      • اده: این پسوند به بن مضارع می‌چسبد و اسم افزار می‌سازد. مانند: سنباده(از سنبیدن).
      • ار(۱): این پسوند به بن ماضی می‌چسبد و صفت فاعلی می‌سازد. مانند: برخوردار، گرفتار، مردار، نوشتار.
      • اِشت/ست: در باستان est/esht پسوند زاب برترین بوده است. بهشت (best) - Aria Sarvar
      • ار(۲): این پسوند به بن ماضی می‌چسبد و اسم مصدر می‌سازد. مانند: گفتار، رفتار، شنیدار.
      • اک: این پسوند به بن مضارع می‌چسبد و به معنی «آنچه کنند» می‌باشد. مانند: خوراک، پوشاک، نوشاک، آموزاک، کاواک.
      • ال: این پسوند اسم افزار می‌سازد. مانند: چنگال، پیچال، گودال، پیخال و واژگان نوساختهٔ تختال(slab)، پیچال(labyrinth)، برخال (fractal)، نگارال(graftal).
      • اله: این پسوند اسم می‌سازد. مانند: تفاله، پیچاله.
      • اُم: کاربرد این پسوند در اعداد است. مانند: یکم، دوم، سوم.
      • ان(۱): این پسوند به بن مضارع چسبیده و صفت فاعلی می‌سازد. مانند: روان، گریان، سوزان.
      • ان(۲): این پسوند به بن مضارع چسبیده و از فعل قید می‌سازد. مانند: دوان دوان، جهان، کِشان.
      • انه(۱): این پسوند از اسم قید می‌سازد. مانند: دانشمندانه، پیامبرانه.
      • انه(۲): این پسوند از اسم صفت می‌سازد. مانند: مردانه، زنانه.
      • ایک: این پسوند دیس‌ی کهن تر از پسوند «ای» است که جدیدا بدست فرهنگستان زیانده شده‌است. مانند: روان شناسیک، زمین شناسیک، تاریک، نزدیک، باریک، پارسیک، رایانیک.
      • این: پسوند صفت سازاست. مانند: زرین، سیمین، بلورین، رنگین، آهنین، پولادین، مهین.
      • اینه: این پسوند اسم ساز است. مانند: خاگینه، زرینه، سیمینه، آردینه(حلوا).
      • باز: این پسوند از فعل باختن (بازی کردن) گرفته شده‌است و به معنی بازی کردن می‌باشد. مانند: قمارباز، دخترباز، کفترباز، آتشباز.
      • بان: این پسوند صفت فاعلی که دلالت بر نگاهبانی و حفاظت می‌کند، می‌سازد. مانند: راهبان، پاسبان، دژبان، دربان، پارکبان.
      • بد(پد): این پسوند نشانگر بر دارندگی و اتصال دلالت دارد. مانند: سپهبد، ارتشبد.
      • تر: این پسوند صفت تفضیلی می‌سازد. مانند: خوبتر، بدتر.
      • ترین: این پسوند صفت مطلق(بهترینگی) می‌سازد. مانند: خوبترین، بدترین.
      • چه(ژه): پسوند تصغیر است. مانند: کوچه، سراچه، خوانچه، مورچه، موژه، نایژه.
      • دان: این پسوند نشانگر جا است. مانند: نمکدان، شکردان.
      • دا/داگ: به معنی یک شبانه روز است و همریشه با day درانگلیسی و dag در آلمانی است.. مانند: فردا، فرتاک.
      • دیس: پسوند مانندگی است. مانند: ناودیس، تاقدیس، تندیس، سردیس، خاجدیس، دلدیس، بادام دیس.
      • زار: این پسوند اسم مکان می‌سازد. مانند: لاله زار، سبزه زار.
      • سار: پسوند مکان ساز است. مانند: یخسار، کوهسار، دیوسار.
      • سان: پسوند مانندگی، چگونگی است. مانند: دیوسان، شیرسان.
      • ستان: پسوند مکان ساز است. مانند: باغستان، گلستان، بوستان.
      • سرا: پسوند مکان ساز است. مانند: میان سرا، کاروان سرا، آهنگسرا، فرهنگسرا.
      • سیر: پسوند مکان ساز است. مانند: گرمسیر، سردسیر.
      • ش: این پسوند به بن مضارع می‌چسبد و اسم مصدر می‌سازد. مانند: روش، آموزش.
      • فام: این پسوند به آلودگی و رزیدگی بر چیزی دلالت می‌کند. مانند: زرفام، زرینه فام، سیه فام، گلفام.
      • ک: پسوند تصغیر یا تحقیر است. مانند: مردک، زنک، روباهک.
      • کار: این پسوند از اسم صفت فاعلی می‌سازد. مانند: چوبکار، آهنکار.
      • کده: این پسوند اسم مکان می‌سازد. مانند: دانشکده، پژوهشکده، هنرکده.
      • کنت: در زبان سغدی به معنی شهر. مانند: سمرقند(سمرکنت)، تاشکند، پنجکند.
      • گار: این پسوند به بن مضارع می‌چسبد و صفت مبالغه می‌سازد. مانند: آموزگار، پروردگار، فریفتگار.
      • گان: این پسوند اسم مجموعه از چیزی می‌سازد. مانند: اندامگان(مجموعه اندام‌ها)، حسابگان، افزارگان.
      • گاه: این پسوند اسم مکان می‌سازد. مانند: دانشگاه، پژوهشگاه، زایشگاه، آزمایشگاه، بازداشتگاه،.
      • گر: این پسوند از اسم صفت فاعلی می‌سازد. مانند: پژوهشگر، رفتگر، کفشگر، مسگر، زرگر، درودگر، رویگر، آهنگر.
      • گرد: به معنی شهر معرب آن جرد می‌باشد. مانند: هشتگرد، سوسنگرد، سیاوشگرد، بروجرد، امزاجرد، دستجرد.
      • گری: این پسوند اسم مصدر از شغلی می‌سازد. مانند: رفتگری، ریخته گری.
      • گون: این پسوند بر چگونگی و مانندگی دلالت دارد. مانند: مهگون، پری گون، لاله گون.
      • مان: این پسوند غالبا به بن مضارع یا بن ماضی چسبیده و اسم مصدر می‌سازد. مانند: زایمان، ساختمان، پرسمان، گفتمان، گزیدمان(انتخابات)، گماشتمان(انتصابات).
      • مند(اومند): پسوند دارندگی است. مانند: دانشمند، بهرمند، فرهمند.
      • نا: این پسوند از مشخصه‌ای صفت می‌سازد و صورتی دیگر از «نا» است. مانند: فراخنا، تنگنا، دازنا، ژرفنا.
      • ناک: این پسوند به آلودگی، دارندگی یا فراوانی بر چیزی دلالت می‌کند. مانند: چسبناک، نمناک.
      • ند: این پسوند به بن مضارع چسبیده و اسم مصدر می‌سازد. مانند: گزند، روند، پیچند، چرخند، مانند.
      • نده: این پسوند به بن مضارع می‌چسبد و صفت فاعلی می‌سازد. مانند: بیننده، گوینده، راننده، گواژنده(طعنه زننده).
      • وار(۱): این پسوند از اسم قید می‌سازد. مانند: دیوانه وار، فرشته وار.
      • وار(۲): این پسوند از اسم صفت فاعلی می‌سازد. مانند: بزرگوار، سترگوار، سوگوار.
      • واره: این پسوند اسم انجمن یا هماد از کاری می‌سازد. مانند: جشنواره، سوگواره، اشکواره. این پسوند برای ساختن «نام»‌هایی بکار می‌رود که همانندی با یک چیز/کار (نام" دیگر را برساند ولی در ترازی کوچکتر و پایین تر از ان است، بدان می‌ماند و به چم آن وابسته‌است ولی براستی خود آن نیست مانند:
        ماه - ماهواره که بجای «قمر مصنوعی» که پیشتر می‌گفتند درست شد. سنگ - سنگواره که بجای فوسیل بیشتر بکار می‌رود جشن- جشنواره که به چم فستیوال بکار می‌رود گوش - گوشواره
      • واری: این پسوند اسم مصدر می‌سازد. مانند: سوگواری، اشکواری.
      • ور: این پسوند صفت فاعلی می‌سازد. مانند: دانشور، راهور، کنشور، پاسور(پلیس).
      • وش: این پسوند بر چگونگی و مانندگی دلالت دارد. مانند: مهوش، پری وش، فرشته وش.
      • وند: این پسوند بر چگونگی و مانندگی و گاهی دارندگی دلالت دارد. مانند: شهروند، پیشوند، پسوند، میانوند.
      • ه(۱): این پسوند به بن مضارع می‌چسبد و اسم افزار می‌سازد. مانند: استره(از استردن)، ماله، رنده(از رندیدن)، تراشه.
      • ه(۲): این پسوند به بن مضارع می‌چسبد و اسم مصدر می‌سازد. مانند: خنده، مویه، گریه، آموزه.
      • ی(۱): این پسوند به اسم می‌چسبد و صفت ساز است. مانند: سنگی، هندی، سیگاری، شطرنجی
      • ی(۲): این پسوند به اسم و صفت می‌چسبد و اسم ساز است. مانند: برادری، بزرگی، شیرینی، بیگانگی، عکاسی
      • ی(۳): این پسوند بیشتر در زبان عامیانه به قید می‌چسبد و قید ساز است مانند: صبحی (در جمله ی: امروز صبحی دیدمش.)




      میان‌وند‌ها
      • آ/ا: مانند: سراسر، گرداگرد، دمادم، پایاپای، پیاپی.




      پروند/پیراوند
      پیشوندی دو بخشی که بخش نخست به آغاز واژه می‌چسبد و بخش دوم به پایان واژه.
      • ؟




      تراوند
      وندی گسسته که به جاهای مختلف در واژه افزوده می‌شود.
      • ؟





      برای دیدن سایز بزرگ روی عکس کلیک کنید

نام: 530625_351765781525293_111111592257381_989532_634255899_n.jpg
دیدن: 320
حجم: 76.2 کیلو بایت
      ویرایش از سوی Mehrbod : 06-02-2012 در ساعت 02:09 PM

      Sticky بجای وادادن در برابر واقعیت تلخ، بهتر است آدمی بكوشد كه واقعیت را بسود خود دگرگون كند و اگر بتواند حتی یك واژه ی تازی را هم از زبان شیرین مادری خود بیرون بیندازد بهتر از این است كه بگوید چه كنم ! ناراحتم! ولی همچنان در گنداب بماند و دیگران را هم به ماندن در گنداب گول بزند!!

      —مزدک بامداد


    2. 4 کاربر برای این پست سودمند از Mehrbod گرامی سپاسگزاری کرده اند:

      Anarchy (04-30-2012),aradnamjoo (01-25-2014),Russell (04-30-2012),sonixax (04-29-2012)

    داده‌های جُستار

    کاربری که سرگرم دیدن این جُستار هستند

    هم‌اکنون 1 کاربر سرگرم دیدن این جُستار است. (0 کاربر و 1 مهمان)

    جُستارهای همانند

    1. جداییده: ساختارشناسی زبان پارسیک
      از سوی محمد در تالار ادبسار
      پاسخ: 34
      واپسین پیک: 08-11-2016, 08:11 PM
    2. پاسخ: 22
      واپسین پیک: 04-17-2014, 03:53 PM
    3. پاسخ: 5
      واپسین پیک: 11-11-2013, 07:50 PM
    4. پاسخ: 72
      واپسین پیک: 10-26-2013, 02:02 PM

    کلیدواژگان این جُستار

    مجوز های پیک و ویرایش

    • شما نمیتوانید جُستار نوی بفرستید
    • شما نمیتوانید پیکی بفرستید
    • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
    • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
    •