Warning: preg_replace(): The /e modifier is deprecated, use preg_replace_callback instead in ..../includes/class_bbcode.php on line 2958
طنز و جوک امام نقی
  • Empty
  • قاطی کردم
  • مهربون
  • موفق
  • متعجب
  • مریض
  • مشغول
  • معترض
  • ناراحت
  • هیچ
  • کنجکاو
  • کسل
  • گیج شدم
  • گریه
  • پکر
  • اخمو
  • از خود راضی
  • بی تفاوفت
  • بد جنس
  • بد حال
  • خونسرد
  • خواب آلود
  • خوشحال
  • خجالتی
  • خسته
  • دلواپس
  • رنجور
  • ریلکس
  • سپاسگزار
  • سر به زیر
  • شوکه
  • شاد و سر حال
  • عاشق
  • عصبانی
  • غمگین
  • غافلگیر
  • User Tag List

    نمایش پیکها: از 1 به 10 از 1823

    جُستار: طنز و جوک امام نقی

    Threaded View

    1. #11
      سرنویسنده سوم
      Points: 50,772, Level: 100
      Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
      Overall activity: 0%
      دستاوردها:
      First 1000 Experience Points
      آغازگر جُستار
      بدون وضعیت
       
      خالی
       
      Agnostic آواتار ها
      تاریخ هموندی
      Oct 2011
      نوشته ها
      2,538
      جُستارها
      67
      امتیازها
      50,772
      رنک
      100
      Post Thanks / Like
      سپاس
      2,650
      از ایشان 3,328 بار در 1,555 پست سپاسگزاری شده است .
      یافتن همه‌یِ سپاسهای گرفته شده
      یافتن همه‌یِ سپاسهای داده شده
      Mentioned
      3 Post(s)
      Tagged
      0 Thread(s)
      شب، ساكت و ارام. نقي تبر بر دوش به بتخانه وارد شد. قنبر در گوشش مي گفت: نقي بت شكن، بت بزرگ رو بشكن...ا هي به خودش ميگفت، اين بار بايد بت بزرگ را بشكنم!... جلوي بت بزرگ ايستاد، يك پايش را جلو گذاشت و پاي ديگر را تكيه گاه كرد!... ناگهان دو تن از بتهاي كوچك به حركت در امده و به اهستگي به سوي او حركت كردند. قنبر مولايش را فراموش كرد و رفت، امام ماند و دشداشه اي بولي و تبري بر زمين! مي دويد و مي دويد و مي دويد. حتي نفرين نمي كرد تا صداي خنده حسنين كه ماسك از صورت بر مي داشتند را نشنود!

      ريشه هاي تنفر نقي از حسنينيه/٤٦



      ***************************


      نقی‌ وسط شکستن بتها بود که یادش آمد مردمی که به بیرون ازشهر رفته بودند برای آب انگور رو امام حساب کرده بودند پس بی‌ خیال بتها شد و برای جشن و پایکوبی به مردم پیوست و آنقدر آب انگور کوفت کرد که تن‌ لش آن بزرگوار روی دوش اصحاب به شهر باز گردانده شد .....................



      *************************


      پس از آنکه مردم برای مراسم دینی خود از شهر خارج شدند ، نقی‌ برای اجرای نقشه الهی خود راهی‌ بتخانه شد که با تعجب دید آن ۲ فضول بزرگوار منتظر امام هستند پس زیر لب فحش ناموسی حواله جبرئیل دهن لق کردند .سپس فضولان گفتند‌ای نقی‌ تبر برای شکستن سنگ نیست برای چوب است ما پتک آورده ایم پس ما بت‌های سنگی را می‌‌شکنیم و تو قضاوت کن کدام بهتر انجام می‌‌دهیم نقل است پس از چند دقیقه ماموران سر رسیدند و آنان را به جرم توهین به عقاید دستگیر کردند . قاضی با کمی‌ تخفیف که چون فرزند فاطمه (لواشک ائمهٔ ) بودند هر کدام را به فرو کردن ۱۰ قالب یخ ۱۰ کیلویی به مرقد مطهرشان محکوم کرد...........

    2. 2 کاربر برای این پست سودمند از Agnostic گرامی سپاسگزاری کرده اند:

      Mehrbod (04-28-2012),sonixax (04-28-2012)

    داده‌های جُستار

    کاربری که سرگرم دیدن این جُستار هستند

    هم‌اکنون 1 کاربر سرگرم دیدن این جُستار است. (0 کاربر و 1 مهمان)

    کلیدواژگان این جُستار

    مجوز های پیک و ویرایش

    • شما نمیتوانید جُستار نوی بفرستید
    • شما نمیتوانید پیکی بفرستید
    • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
    • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
    •