• Empty
  • قاطی کردم
  • مهربون
  • موفق
  • متعجب
  • مریض
  • مشغول
  • معترض
  • ناراحت
  • هیچ
  • کنجکاو
  • کسل
  • گیج شدم
  • گریه
  • پکر
  • اخمو
  • از خود راضی
  • بی تفاوفت
  • بد جنس
  • بد حال
  • خونسرد
  • خواب آلود
  • خوشحال
  • خجالتی
  • خسته
  • دلواپس
  • رنجور
  • ریلکس
  • سپاسگزار
  • سر به زیر
  • شوکه
  • شاد و سر حال
  • عاشق
  • عصبانی
  • غمگین
  • غافلگیر
  • User Tag List

    نمایش پیکها: از 1 به 10 از 25

    جُستار: انسان موجودی خطرناک و پلید!

    Threaded View

    1. #4
      دفترچه نویس
      Points: 186,080, Level: 100
      Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
      Overall activity: 99.9%
      دستاوردها:
      First 1000 Experience PointsGot three Friends
      نِشان‌ها:
      Activity Award
      A Believer
       
      Empty
       
      Ouroboros آواتار ها
      تاریخ هموندی
      Dec 2010
      نوشته ها
      3,484
      جُستارها
      55
      امتیازها
      186,080
      رنک
      100
      Post Thanks / Like
      سپاس
      3,212
      از ایشان 10,931 بار در 3,331 پست سپاسگزاری شده است .
      یافتن همه‌یِ سپاسهای گرفته شده
      یافتن همه‌یِ سپاسهای داده شده
      Mentioned
      53 Post(s)
      Tagged
      1 Thread(s)
      گفت‌آورد نوشته اصلی از سوی Mehrbod نمایش پست ها
      بی‌پولی گمانم مهمتر است, کمتر کسی توانایی خرید و انبار کردن دارد, اگرنه ایران همه یک‌پا استاد احتکار و این چیزهاییم.

      پس چگونه پول برای خرید شب عید و پسته‌ی هر کیلو ۲۰۰ تومان و مسافرت در کمال بی‌مسئولیتی و بی‌خیالی و عیاشی فراوان است؟ احتکار هم به قصد سود بردن است نه از سر احتیاط. مردم ما به زندگی در شرایط آخرالزمانی عادت کرده‌اند و البته کمی هم دچار توهم شده‌اند که این سلسله‌ی سگجانیان هرگز قرار نیست جایی بروند و تا بوده همین بوده و تا هست همین خواهد بود، یک کامیونی بار می‌زنند و سوپر مارکتها را پُر نگه می‌دارند اگر خودمان خالی‌شان نکنیم. شاید هم ایمان کور و بیش از حد به نظام مستقر اجتماعی‌ست. به هر حال اگر شما هنوز در یکی از این شهرهای میلیونی و صدهزاری زندگی می‌کنید باید حسابی مراقب خودتان باشید، و تهدید اصلی ویروس نیست. من به یارانم همواره پیشنهاد می‌کنم که صدها و هزاران ویدیو از داعش، کارتل‌های مواد مخدر مکزیکی، خلافکاران برزیلی و ... نگاه بکنند تا کمی از توهماتی که درباره‌ی طبیعت انسان دارند برطرف بشود. هیچ ارتباطی هم با دین و فرهنگ و نژاد و اینها ندارد، طبیعت انسان است. ۴۸ ساعت به هر دلیلی به این کلان شهرها غذا و سوخت و دارو نرسد همه جا می‌شود «غرب وحشی». همین آدمهای متشخص و حسابی که امروز برای ما در نکوهش نژادپرستی مقاله می‌نویسند همسایه‌های کوچه پائینی را گردن می‌زنند برای یک لیتر آب.

      این است که من اواسط بهمن از تهران گریختم به خانه‌ای رفتم در نقطه‌ای دور از تمدن، در روستایی کم جمعیت و فاصله‌ی بیش از صد کیلومتر با شهری چند هزار نفری که سالهاست برای این قبیل شرایط خریده و کنار گذاشته‌ام. اینجا من برای شش تا نه ماه آب و غذا ذخیره دارم، پنجاه کیلو برنج، سی کیلو آرد، بیست کیلو لوبیا و ده کیلو عدس به همراه بیست تا بیشتر تُن ماهی. در این چند سال چند بار اینها دور ریخته‌ام و از نو خریده‌ام چون اینجا انبار هستند، آن دو سه نفری که از این داستان خبر داشتند این را خُل‌بازی آدمی بجز این نرمال تلقی می‌کردند که زیاد فیلم ترسانک تماشا کرده، اما it's better to be safe than sorry!

      ج.ا در این سالها هرچه نکرده ضریب نفوذ وسایل ابتدایی تمدن مدرن را به خوبی گسترش داده، و این دولت به اصطلاح سنت‌گرای مدرنیته‌ستیز اساسا گویا کاری بجز کشیدن آب و برق و گاز و تلفن و اینترنت و جاده به هر کوره‌دهاتی نداشته! اینجا همه چیز هست، فعلا. حتی یک بهداری کوچک در روستای مجاور که کمی بزرگتر است. اما من از آنها مجهزترم، دستگاه کمک‌تنفس و اکسیژن‌ساز و ده‌ها مدل دارو از آنتی‌بیوتیک و ضدقارچ تا ضد-درد و ... دارم. بذر سیب‌زمینی و گوجه فرنگی و گندم دارم. وسایل کشاورزی سنتی همه مدل دارم، دو عدد موتور برق کار گذاشته‌ام. می‌خواستم پنل خورشیدی بگیرم اما خیلی گران بود. تانکر هزار لیتری و دستگاه تصفیه آب هم دارم. حتی یک اسلحه‌ی گرم حرفه‌ای به قیمت بسیار بالا از بازار سیاه خریده‌ام و همراه صد قطعه فشنگ اینجا پنهان کرده‌ام! شراب ناب هم چند خمری انداخته‌ام! بیرون بنا و زمین را دستکاری نکردم مبادا اهالی بومی پی ببرند و به خانه دستبرد بزنند، زمین را هم اجاره سالیانه داده‌ام به همسایه روی آن سیب‌زمینی می‌کارد. اما درون خانه، کمی جلوتر از در ورودی یک درب آهنین سنگین و ضدسرقت کار گذاشتم و پنجره‌ها را حفاظ اهنین زده‌ام. فراهم کردن اینجا برایم به قیمت یک خانه متوسط در شمال ِ تهران تمام شد، مطمئن شدم که بهترین زمین روستا را می‌خرم که چاه داشته باشد و چشمه از آن بگذرد. حفظ آن برایم کمتر از سالی بیست میلیون هزینه دارد که آنهم هزینه سالی یکبار دور ریختن و نو کردن همان مواد مصرفی‌ست، این از اجاره‌اش در می‌آید. هر سال که هوای تهران دو سه ماه غیرقابل تنفس می‌شود، کار و بار را تعطیل می‌کنم و به اینجا می‌آیم و دور از شلوغی و کثافت سوپرشهر سوپرمدرن اندکی به ارامش و سلامت روانی و جان می‌رسم. اینبار هم اهالی گمان کردند پیرو سفر هر ساله به اینجا آمده‌ام اما واقعیت این است که امسال اصلا قصد آمدن نداشتم چراکه وضع کار خیلی خراب بود و نمی‌توانستم آن را تعطیل بکنم. اما مدتی پس از آغاز قرنطینه ووهان بیمناک شدم و همراه یکی از این دخترکان کم‌خرد به اینجا گریختم. اشتباهم این بود که سر خر آوردم و پس از درآمدن گند ِ اوضاع در قم و تهران او نگران خانواده‌اش شد و هر قدر تازینه‌اش زدم فایده نکرد و مرا وادار کرد او را برگردانم تهران و دو روزی هم در آن پیتری‌دیش سپری بکنم.

      اینهمه را به شما گفتم که بگویم آغازگر این جستار صد-در-صد محق است، من این کارها را نکرده‌ام از ترس ویروس بلکه از ترس آدمیزاد ِ متمدن ِ شهرنشین!
      زنده باد زندگی!

    2. 4 کاربر برای این پست سودمند از Ouroboros گرامی سپاسگزاری کرده اند:

      Anarchy (03-20-2020),Mehrbod (03-20-2020),Scary (03-20-2020),Transcendence (03-20-2020)

    داده‌های جُستار

    کاربری که سرگرم دیدن این جُستار هستند

    هم‌اکنون 1 کاربر سرگرم دیدن این جُستار است. (0 کاربر و 1 مهمان)

    مجوز های پیک و ویرایش

    • شما نمیتوانید جُستار نوی بفرستید
    • شما نمیتوانید پیکی بفرستید
    • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
    • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
    •