ضمن ابراز خرسندی از دیدن هموندان قدیمی این انجمن، من یک مقدمه ی کوتاهی بر جستار می نگارم تا ببینم در ادامه چه طور پیش می رود که مفصل تر به موضوع آن بپردازم.
چیزی که پیرامون "معنای زندگی" قابل مطرح شدن است را هم می توان از جنبه ی فلسفی مورد بحث قرار داد، و هم صرفا از جنبه ی زیستن بیولوژیکی.
فکر می کنم از جنبه ی بیولوژیکی موضوع تا حدی واضح باشد و بتوان بر اساس یافته های علوم تجربی معنای زیستن انسان ها را در راستای غرایز،ژنتیک و محیط تا حدی شفاف بیان کرد. چیزی که اتفاقا امروزه بر آن تاکید می شود.
اما اگر در اینجا معنای زندگی به عنوان پرسشی فلسفی مطرح باشد، آنگاه با پرسشی اساسی و بسیار بحث برانگیز رو به رو خواهیم گشت. پرسشی که بحث آن به درازای تاریخ فلسفه گسترش می یابد و در مکاتب فلسفی گوناگون و در ارتباط و برهمکنش با مفاهیمی چون حقیقت،هستی، آگاهی،منطق، عقل،احساس، اخلاق و... به موضوعی پیچیده تبدیل می شود.
پس بسیار مهم است که در چه بستری این پرسش را مطرح کرده و با چه زمینه ی فکری بخواهیم به بررسی آن بپردازیم.
















































پاسخ با گفتآورد
.

)صرف خودفریبی و فراموش کردن آنچه میخواسته داشته باشد و ندارد و آنچه میخواسته باشد و نیست میشود. این است که میلیاردها دلار هر سال به پای پرت کردن حواس از مغاک وجود هدر میرود. اینجور نیست که «بجویید و خواهید یافت»، در بیشتر مواقع اصلا آنچه میجستید را نخواهید یافت، شاید بجای آن چیز کژ و کوژ و ناجوری گیرتان بیاید که نداشتن و ندانستنش بهتر باشد.