• Empty
  • قاطی کردم
  • مهربون
  • موفق
  • متعجب
  • مریض
  • مشغول
  • معترض
  • ناراحت
  • هیچ
  • کنجکاو
  • کسل
  • گیج شدم
  • گریه
  • پکر
  • اخمو
  • از خود راضی
  • بی تفاوفت
  • بد جنس
  • بد حال
  • خونسرد
  • خواب آلود
  • خوشحال
  • خجالتی
  • خسته
  • دلواپس
  • رنجور
  • ریلکس
  • سپاسگزار
  • سر به زیر
  • شوکه
  • شاد و سر حال
  • عاشق
  • عصبانی
  • غمگین
  • غافلگیر
  • User Tag List

    نمایش پیکها: از 1 به 10 از 417

    جُستار: پیشرفت روزافزون فندآوری: به کجا می‌رویم؟

    Hybrid View

    1. #1
      دفترچه نویس
      Points: 471,639, Level: 100
      Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
      Overall activity: 2.0%
      دستاوردها:
      First 1000 Experience PointsGot three Friends
      نِشان‌ها:
      Most Popular
      آغازگر جُستار
      سرور خویـشتـن
       
      Empty
       
      Mehrbod آواتار ها
      تاریخ هموندی
      Oct 2010
      ماندگاه
      لاجیکستان
      نوشته ها
      8,712
      جُستارها
      188
      امتیازها
      471,639
      رنک
      100
      Post Thanks / Like
      سپاس
      12,116
      از ایشان 21,650 بار در 7,581 پست سپاسگزاری شده است .
      یافتن همه‌یِ سپاسهای گرفته شده
      یافتن همه‌یِ سپاسهای داده شده
      Mentioned
      62 Post(s)
      Tagged
      1 Thread(s)
      گفت‌آورد نوشته اصلی از سوی Thanks نمایش پست ها
      از جواب کاملی که دادید خیلی ممنونم، امـــا...



      همون‌طور که قبلاً هم اشاره کرده بودید، نابودی یک ابرسازواره از راستادهی و کنترل اون بسیار ساده‌تره. ابرسازواره‌ای مثل انسان هم تنها با ضربه‌ای به مغز نابود می‌شه. اما من به این خوانش مشکوک شدم، که این ابرسازواره‌ای که به اسم تکنولوژی داریم، برخلاف انسان، نابودیش به‌سادگی فشردن یک دکمه قرمز یا ضربه به یک سرور (در مقام مغز) نیست.

      خصوصاً این‌که تکنولوژی باعث ازدحام در جمعیت و باعث همون چیزی شده که کزینسکی اون رو «اصول دوم تاریخ» نام‌گذاری کرد؛ یعنی تغیری بزرگ که یک ترند تاریخی رو برای همیشه عوض می‌کنه. با این تغییر، از اونجایی که تمام اجزای سیستم بهم وابستگی دارند، عوض می‌شه. تغییر سیستم هم گرچه در ابتدا با مزایا همراه‌ست، اما مدتی بعد به بهای تغییر جامعه، قرادادهای اجتماعی و تمام مناسبات جهانی به معایب تبدیل می‌شه؛‌ برای نمونه، ازدحام جمعیت:

      1. ازدحام جمعیت و افزایش امید به زندگی (با انواع‌واقسام داروها، واکسن‌ها و تکنیک‌های روان‌شناسی یا حتی بی‌هدفی ناشی از اختلال در «فرآیند قدرت»)
      2. نادیده‌گیری پایه اصلی اقتصاد، یعنی کمیابی (Scarcity) منابع جهان که جواب‌گوی این همه جمعیت نیست
      3. پیشرفت بیشتر تکنولوژی برای انتقال و تولید غذای افزون‌تر؛‌ مثل میوه‌های تراریخته، گوشت گیاهی و صنعتی
      4. شیوع بیماری‌های سرطانی گسترده، اما سیستم برای روغن‌کاری به زنده ماندن انسان‌ها وابسته است و باید چاره‌ای برای درمان سرطان پیدا کرد
      5. درمان سرطان مستلزم پیشرفت ابزارهای پزشکی است، و این پیشرفت وابسته به پیشرفت بیشتر انسان در شیمی و سایر علوم
      6. پیشرفت دوباره تکنولوژی، یعنی بازگشت به مورد اول: تکرار اصول دوم تاریخ

      برعکس، باید از الآن برای بعد از نابودی یک آلترناتیو داشت؛‌ چون طبق عقیده کزینسکی، نابودی سیستم به شکل کورکورانه، به این معناست که خیلی‌ها از قحطی، گرسنگی، از دست رفتن وابستگی‌های تکنولوژیک، عدم آشنایی با تکنیک‌های بقا و... می‌میرند. سیستم جهان، ابتدا شبیه یک نوزاد متولدشده‌ای بود که ما از اون مراقبت می‌کردیم، اما رفته‌رفته نقشش معکوس شد و ما به اون وابسته شدیم. نابودی این سیستم؟ بسیار ساده‌ست، اما سودش تا زمانی که در گروی نابودی خود ما باشه بی‌مفهومه.

      می‌دونید که کزینسکی برای براندازی سیستم به‌دنبال یک انقلاب جهانی هست: زمانی که سیستم به یک مرحله بحرانی رسیده و 99 ضربه تبر به تنه‌اش برخورد کرده و نیازمند یک ضربه نهایی هست تا از حالتی به حالت دیگه تغییر کنه (همون Quantum Leap که شما به‌درستی اشاره کردید). دستگیری خود کزینسکی به نظرم تجربه‌ای هست برای این‌که ما چند «یاخته سرطانی» با توسل به ترور نمی‌تونیم این ابرسازواره رو از بین ببریم.

      به عبارتی، تمام جهان در مقابل سیستم باید از یاخته‌های تسبیح‌گو و مطیع، به یاخته‌های سرطانی و ابلیس‌منش تبدیل بشن؛ چون یک پروسه ملیتی نیست. بر فرض اگر 99 درصد کشورها (یاخته‌های سرطانی) سراغ انعقاد پیمان‌نامه‌ی SALT III برند برای از بین بردن تمام زرادخانه‌های هسته‌ای و اتمی و کم‌کم به بدوی‌گرایی برسن، اون یک کشور باقی‌مونده (یاخته مطیع) که بمب اتم و سیستم پیشرفته‌تر داره، بعید نیست که به تمام جهان حمله و وضعیت به‌شدت بدتری رو به‌وجود بیاره (تصور کنید که اون یک کشور باقی مونده که بمب اتم داره، جمهوری اسلامی باشه). نمونه‌ی واضح اون رو در استثمار دُوَل غرب در بهره‌کشی از قبایل بدوی آفریقا یا قتل عام سرخ‌پوست‌ها دیدیم.

      برای همین امروز در دنیای سیاست، نظریه‌ای داریم به نام «اضمحلال حتمی طرفین» که معتقده بمب اتم یگانه ابزار ایجاد «صلح پایدار» بعد از جنگ سرد بوده. رئالیست‌هایی را در سیاست بین‌الملل داریم که باور دارند کشورها قائم به ذات، موجوداتی حاضر-به-طغیان‌اند. پس باید پیوسته در حال رشد قوای نظامی و اتمی باشند تا جنگ برای همیشه پایان بگیره. بر فرض، اگر هم کشوری سرکشی کنه، کشور مورد حمله با بمب اتم تلافی می‌کنه و هر دو طرف نابود می‌شن. چه کسی ریسک نابودی دو طرف رو می‌پذیره؟ فرض می‌گیریم که هیچ‌کس، با این‌که واقعاً چنین تضمینی نیست.

      حتی نهادها و سازمان‌های تکنولوژیکی که غیرمستقیم یا مستقیم به این تکنولوژی‌ها وابسته هستند، با همین دید مشابه رئالیست‌های بین‌المللی به معضل نگاه می‌کنند؛ نگاهی که قبلاً هایدگر اون رو به بوته نقد گذاشته بود. به این معنا که تکنولوژی، حداقل اون‌طور که تمدن یونان به اون نگاه داشت، دیگه درباره هنر یا واکاوی پتانسیل‌های جهان نیست، بلکه درباره‌ی Enfarming هست. تمام اون‌چه در جهان می‌بینیم، در اولویت صرفاً یک «شیء قابل مصرف» هستند و نه بیشتر. مشکل اینجاست که این «شیء قابل مصرف» لزوماً برای بهروزی انسان استخراج نشده و خرج سلاح‌های کشتار جمعی و نهایتاً آلودگی بیشتر محیط زیست شده. برای من و شما هم لازم به تکرار نیست که خرجشون در صنایع مربوط به اینترنت، تلفن همراه و وسایل نقلیه بیشتر زیان‌آور بوده تا سودآور.

      با حاکمیت Enfarming، دید اخلاقی نسبت به تکنولوژی و این‌که نتایج اون چه خواهد شد هم از بین رفته. تکنوفیل زمانه تنها به سود کوتاه‌مدتی که عایدش شده فکر می‌کنه و همون‌طور که کزینسکی به‌درستی اشاره کرد، این دسته از افراد نه برای سعادت‌مندی بشر و کشف حقیقت، که برای ارضای فرآیند قدرت به این کار ادامه می‌دند. تریستن هریس (Tristan Harris)، در مصاحبه با سم هریس، از تجربه خودش در آزمایشگاه‌های دانشگاه استنفورد می‌گفت که چطور اونجا به‌دنبال متقاعدکننده‌تر جلوه دادن تکنولوژی‌ها و شبکه‌های اجتماعی بودند تا از پایداری مخاطب نسبت به اون‌ها اطمینان حاصل کنند. تریستن هریس توضیح داد که برای من عجیب بود که چطور هیچ‌کس در اون آزمایشگاه، درباره اخلاقیات این عمل صحبت نمی‌کرد. در همین زمینه هم یک مقاله‌ی جنجالی نوشتند:

      How Technology Hijacking Your Mind

      How Technology is Hijacking Your Mind — from a Former Insider

      حالا در دنیایی که چنین سیاستی برقراره و تنها یک بمب اتمی برای تلافی و نابودی کل حیات کفایت می‌کنه، و با چند ترفند ساده‌ی یاخته‌های محدودی می‌شه دوباره مردم رو به شکل انسان‌های نَسَخ به آغوش سیستم برگردوند، بعید می‌دونم یک یاخته سرطانی توانایی یک انقلاب جهانی داشته باشه.



      قبل از آشنایی با کزینسکی، تقریباً همین دیدگاه رو داشتم؛ این‌که به‌زودی ما به بک Pro-Government می‌رسیم، و وارد ابررایانه‌ها و جهانی مجازی می‌شیم که همه‌چیز در اون همزمان اخلاقی و غیراخلاقی هست (نااخلاقی)؛ درست مثل یک بازی ویدئویی که ما در اون نامیرا هستیم و در عین حال هم وظیفه اخلاقی به دوش نداریم که آیا NPCها (شخصیت‌های غیرقابل بازی) رو باید زنده نگه داشت یا سلاخی کرد. حتی شاید روزگاری هم برسه که زنده کردن انسان‌های مُرده به‌سادگی بازیابی اطلاعات-از-دست-رفته-روی-هارد باشه و با کمی رادیکال‌تر کردن نظریه یوهان هایزینگا، از «انسان خردمند» (Homo Sapiens) به «انسان بازی‌کننده/پِلِیِر» (Homo Ludens) برسیم.

      بااین‌حال، دیوید اسکرینا (David Skrbina)،‌ یکی از مأثوران کزینسکی، این دیدگاه رو زمانی موجه می‌دونه چندین شرط برقرار باشه:

      1. باید مشکلات حاصل از ساخت این تکنولوژی جدید قابل پیش‌بینی، محدود و قابل مدیریت باشند
      2. به صورت عادلانه توزیغ شوند
      3. دستاوردهای حاصله، به معنای ارتقای وضعیت بشر باشند

      شما مقابل تز کزینسکی این آنتی‌تز رو قرار دادید و به دنبال ساخت یک تکنولوژی جدید هستید برای حل مشکلات و رسیدن به نامیرایی، اما آیا این شروط برای رسیدن به اون برقراره؟ و از همه مهم‌تر، آیا تضمینی هست که برای ابداع اون، دوباره در چرخه باطل و بی‌نهایت «اصول دوم تاریخ» محصور نشیم؟ من اون‌طور که از تجربه‌های تریستن شنیدم، بعید می‌دونم که هیچ‌یک از تکنوفیل‌ها صادقانه برای این موارد زحمت بکشند، و البته نمی‌شه یک طرف نشست و همه کاسه و کوزه‌ها رو سر اون انسان‌ها خراب کرد. به‌هرحال، اون‌ها هم فرزند زمان و مکان (سیستم) هستند و هر شخص دیگه‌ای هم در جایگاه اون‌ها احتمالاً همین کار رو انجام می‌داد.


      سراسر درسته, ولی یک نکته را نفراموشید که بایستی پیش از چگونگی به چرایی پرداخت. دورنمایی که کازینسکی میدهد, بازگشت
      به زندگی نخستینی و پیوستگی دادن به نژاد آدمی برای میلیون‌ها چه بسا میلیاردها سال دیگر روی زمین است, که اگر این برای
      شما گیرایی دارد, یا از دیگر گزینه‌ها بهتر میزند چرا که نه. چنانکه من در پیک پیش نوشتم, گزینه‌ی اخلاقی‌تر آنی‌ست که با سرنوشت
      دیگران بازی نمیکند و "امن"‌تر است, که همین گزینه میزند.

      هر آینه, آنچه در پیک پیش سخن را آغاز کردیم این بود: «ریسک کردن همه‌ی آنچه هست و نیست» در راستای رسیدن به والاترین
      جایگاه, یا نابودی کامل.

      از دید شخصی, این گزینه برای من خواستنی‌تر است. به دید من زندگی در نهاد یک پرسمان ژرف میباشد از اینکه «چرا ما اینجاییم؟»
      و آماج آدمی, یا بهتر بگوییم, خودآگاهی پی بردن به این چرایی‌ست. در این رهگذر, ما بخت اندک, ولی گرایندی, برای پاسخ به این
      پرسمان هستی‌شناسانه داریم و ایستار بغرنج کنونی را میتوان چرخشگاهی (turning point) در این راستا دید, که یا آدمی, با یاری
      بخت و کوش و هوش اندک شماری, از آن ترا میگذرد یا اینکه به دست آفریده‌های خود خود را نیست و نابود میکند. از آنجاییکه ما
      چه تکنولوژی بجا بماند چه نه, محکوم به مرگ میباشیم, ولی از گذر فندآوری و با کوش و هوش آماجیده, بختی برای نامیرایی و واگشایی
      این پرسمان و دیگرها داریم, پس خود‌به‌خود, گزینه‌ی «کوشیدن در راستادهی», دستکم برای من مهربد, گیراتر و خواستنی‌تر و فرنودین‌تر خواهد بود.

      کازینسکی هر آینه یک پراپاسخ خوب برای کسانیکه میخواهند راستابدهند نیز دارد و آنهم اینکه, فندسالاری زمانیکه "یک تیپا خورد"
      از راه نادرست به درست برمیگردد و من با این همسو و همنگرم. به دید من یک "بیم" از تکنولوژی و پیامدهای ویرانگر
      آن اگر نهادینه شود, سودمند خواهد بود چرا که آدمی, بویژه امروزه, فرا‌اندازه خوشبین و خوشباور شده است, بدبینی
      اگر چه ناخوشایند, ولی کارآمدتر از خوشبینی بیجاست. بدبینی درباره‌ی گرمایش زمین, اگرچه براستی در کار نباشد, بی اندازه
      سودمندتر از خوشبینی بیجا و گفتن اینکه «طبیعت خودش خودش را درست میکند» است. فربودبینی با گرایش به بدبینی در
      بسیاری از این زمینه‌ها, بویژه آنهاییکه جهانی‌اند, خواستنی‌ست. برداشت نادرست نشود, به دید من "بدبینی" تا زمانی خواستنی‌ست
      که درباره‌ی گرایش کلی یک سیستم سخن میگوییم, ولی بدبینی در اینکه نمونه‌وار بگوییم آدمها بدسرشت و دژنهاد اند به هیچ روی
      خواستنی‌ نیست. من باور سختی به این دارم که دیگران تا اندازه‌ی بالایی هر آنگونه که شما می‌بَیوسید, رفتار میکنند. اگر در جایی
      زندگی کنید که می‌بیوسید امن است و کسی به کار کسی ندارد, این خود به خود رفتاری نهادینه در فرهنگ آن اجتماع میشود و
      بسختی دگرگون خواهد شد. بدبینی بیجا ازینرو خواستنی نیست و فردید از بدبینی به فندآوری و پیامدهای آن اینجا یک «نگرش محافظه‌کارانه و محتاطانه cautiously» است.




      این‌ها دو تا سؤالاتی هست که در مواجهه با هر تکنولوژی پیشنهادی تکنوفیل‌ها در ذهن شکل‌ می‌گیره. کم‌وبیش این قماش گیک مدعی شده که تکنولوژی تازه‌ای/فرعی این تکنولوژی اصلی رو قراره «قابل پیش‌بینی، محدود و قابل مدیریت» کنه، اما تا زمانی که قرار باشه برای برقراری این شروط به تکنولوژی‌های فرعی دست پیدا کنیم، دوباره باید بپرسیم که آیا این تکنولوژی‌های «فرعی» که برای مدیریت، محدود کردن و قابل پیش‌بینی کردن تکنولوژی‌های «اصلی» ساخته شده، واقعاً تضمینی هست که به این شرایط برسند؟ از کجا تضمین شده که همین تکنولوژی فرعی به نتایج بدتری ختم نشه؟ یعنی دوباره در مقابل باید این تثلیث شروط رو روی میز گذاشت، و هر بار دوباره یک جواب تکراری (تکنولوژی فرعی) گرفت تا... فکر می‌کنم در یک چرخه معیوب و در Circular Reasoning گیر کرده باشیم. فکر می‌کنم در یک چرخه معیوب و در Circular Reasoning گیر کرده باشیم. فکر می‌کنم در یک چرخه معیوب و در Circular Reasoning گیر کرده باشیم. فکر می‌کنم در یک چرخه معیوب و در Circular Reasoning گیر کرده باشیم...
      در این جهان هیچ تضمینی رویهمرفته در هیچ چیز نیست, پس چشمداشت تضمین نابخردانه است. اینکه یک زیرشاخه
      بتواند به شاخه‌ها کنترل پیدا کند نیز نافرنودین نیست, خودآگاهی آدمی خود یک فرگشت زیرشاخه بوده که این توانایی
      را به آدمی, در جایگاه یک ابرسازواره, بخشیده تا بتوانید دیگر بخش‌ها را کنترل کند.

      فرنایش چرخه‌ای (circular reasoning) بسیاری زمانها سطحی‌ست و پیوندی به واقعیت ندارد. مرغ و تخم مرغ هم چرخه‌ای
      میزند ولی در واقعیت نیستند.

      Who Watches the Watchmen نیز راهکار دارد: سه نیرو که هر یک دیگری را می‌پایند.
      Thanks این را پسندید.

      Sticky بجای وادادن در برابر واقعیت تلخ، بهتر است آدمی بكوشد كه واقعیت را بسود خود دگرگون كند و اگر بتواند حتی یك واژه ی تازی را هم از زبان شیرین مادری خود بیرون بیندازد بهتر از این است كه بگوید چه كنم ! ناراحتم! ولی همچنان در گنداب بماند و دیگران را هم به ماندن در گنداب گول بزند!!

      —مزدک بامداد


    2. یک کاربر برای این پست سودمند از Mehrbod گرامی سپاسگزاری کرده اند:

      Thanks (01-06-2019)

    داده‌های جُستار

    کاربری که سرگرم دیدن این جُستار هستند

    هم‌اکنون 3 کاربر سرگرم دیدن این جُستار است. (0 کاربر و 3 مهمان)

    جُستارهای همانند

    1. گزین‌گویه‌ها
      از سوی Theodor Herzl در تالار هماندیشی
      پاسخ: 691
      واپسین پیک: 05-11-2015, 03:20 PM
    2. پاسخ: 18
      واپسین پیک: 09-01-2012, 04:16 PM
    3. اندر نکات امنیتی در ساخت ویلاگ
      از سوی Russell در تالار رایانه، اینترنت، تلفن‌های همراه
      پاسخ: 12
      واپسین پیک: 01-09-2012, 01:11 PM
    4. سفری به پناهگاه جیمز باندی ویکی‌لیکس!
      از سوی Dariush Rahazad در تالار دانش و فندآوری
      پاسخ: 2
      واپسین پیک: 12-17-2010, 08:27 AM

    کلیدواژگان این جُستار

    مجوز های پیک و ویرایش

    • شما نمیتوانید جُستار نوی بفرستید
    • شما نمیتوانید پیکی بفرستید
    • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
    • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
    •