مهربد آن مطلب من که میخواستم منتشر کنم، نیاز به ویرایشهای زیادی دارد که فکر کنم کمی زمان خواهد برد تا
برای انتشار مناسب شود. اما به نظر من وضع زندگی شخص از منظر ناظر بیرونی چندان معیار درستی برای سنجش
درجهی هوشمندی شخص نیست. به چند دلیل، که دو دلیل بدیهی و روشن (فعلا) اینها هستند:
1- اگر معیار هوشمندی وضع زندگی شخص در جهان واقع است، نتیجتا ما نیازمند این هستیم که معیارهایی را برای
نمره دادن به سطح هوش افراد داشته باشیم که خب الزاما از طرف خودِ شخص مورد پذیرش نیستند. معیارهایی مثل
وضع درآمد و رفاه و حال و سلامت! خب اینها الزاما شاید برای خود شخص چندان اهمیت نداشته باشند. مثلا کسی
که وضع درآمد و زندگی معمولی دارد، به تریاک علاقهی زیادی دارد، اما به آن وابسته نیست و از جوانب زندگی شخصی
خود بسیار لذت میبرد و اصلا ناراضی نیست. او از اینکه نهایتا 4 یا 5 دهه را به همین شکل زندگی کند و لذت ببرد کاملا
راضی است و دلش نمیخواهد خودش را چندان درگیر مسائل سلامتی و قیل و قال زندگی کند. از نگاه بیرونی و از دور،
او یک معتاد خاکبرسرِ زپرتی است، اما الزاما این درست نیست. او یک انتخاب کرده، چند دهه زندگی با لذت و عیش!
حتی ممکن است در او استعدادهای عجیبغریب هم دیده شود، مثلا فرض کنید همین آدم خیلی سریعتر از دیگران
میتواند یک زبان جدید را بیاموزد.
2- یک مسالهی مهم دیگر این است که ممکن است شخصی در ایران مثلا آدم باهوشی باشد، خیلی هم تلاش کند
اما باز به نتیجهی چندانی نرسد! یعنی این تصور که هر کس که به جایی رسیده و موفقیتی و زندگی باکیفیتی بدست
آورده، مزد هوش و تلاش بالای خود را گرفته و هر کس که زندگیِ فلاکتباری دارد یا خیلی معمولی میگذراند، قطعا
لیاقتاش همین بوده، قطعا تصور نادرستی است، چرا که در همین ایران شما برای اینکه از شهرستان، پیشرفت کنید
و به جایی برسید و زندگی باکیفیتی برای خود دست و پا کنید، حقیقتا به خیلی از چیزها، علاوه بر هوش و تلاش نیازمند
هستید. یعنی هم رقابت چنان بالاست برای موقعیتهای بسیار محدود و هم پیوند فساد و وضعیت فاجعهبار اقتصادی
چنان عمیق، که هیچ تضمینی نیست که تلاش و هوش شما را به جایی برسانند! درک این شرایط هم واقعا جز اینکه
از نزدیک تجربه شود، ممکن نیست...