سنجش هوش نیاز به سنجهای فرنودین و خردپذیر دارد و آنهم چیزی نیست جز «توانِ راهکاریابی».
هوش کارکردی جز راهکاریابی در فرگشت نداشته, یاختهها کم کم هم به پیوستهاند و جانداران چندیاختهای را پدیدآوردهاند
که "هوش" بیشتری داشتهاند - و ازینرو بخت فرازیست بالاتر - و در جانداران چندیاختهای کم کم یاختههایی ویژهکار
گشته و به یاختههای مغزی ویژستهاند که کارکردشان راهکاریابی و افزودن هر چه بیشتر فرازیست همهی پیکر بوده است.
سنجهی هوش از اینرو توان راهکاریابی است و
تنها آزمونگر راستین همان جهان بیرونی است که میگوید چه
کسی باهوشتریا کمهوشتر است. کسیکه در زندگی خود کامیاب, تندرست و شاد و نیرومند است باهوشتر از کسیست
که در زندگی خود ناتوان, بیپول و افسرده است, گرچه دوّمی در ریاضی "نابغه" به شمار برود و یکمی "کودن".
کارکرد و سنجهی هوش: راهکاریابی
آزمونگر راستین: جهان بیرونی
سنجش هوِش: کامیابی و توانِ راهکاریابی
در این رهگذر برخی گاه گیج میشوند و نداشتن سنجهای خوب برای «کامیابی» را با هوش جابجامیگیرندد, هنگامیکه کامیابی
و خرسندی از زندگی خود یک فرهشت دیگریست و از دید من آسانترین راه برای سنجیدن آن نیز برنگری به خود کس است.
کسیکه خود از زندگیاش شاد و خرسند است را میتوان کامیاب برشمرد, و در این راستا نیز گهگاه پارادوکسنُماهایی به چشم میایند,
نمونهوار از دید خود من زندگی یک رئیسجمهور زجر ناب است و کسی همچون ترامپ از دید من بدبخت به شمار میاید و بوارونه,
کسیکه خانه و آرامش و تندرسی دارد و بگوییم یک نویسندهی خوب است خوشبختتر و کامیابتر به چشم ام میاید. با این
همه این سنجش کامیابی از سوی من است و بایست خود این دو چگونه خود را میبیبنند و چه اندازه کامیاب میابند.
آدم باهوش کسیست که میتواند گرفتاریهای خودش را با راهکاریابی هوشمندانه از میان بردارد, و آدم فرهوش (نابغه) کسیست
که میتواند گرفتاریهایی که برای دیگران سترگ و کمرشکن اند را با راهکارهای نوآورانه و بیمانند از میان بردارد. برخی فرهوش اند
ولی کنـُد, میبینید پس از چند سال ناگهان راهکارهای شگرف و پیشتر نادیده از خود نشان میدهند, برخی میبینید تندتر اند و
چند روزه میرسند. فرهوشترینان آنهایی اند که با کمترین کوشش برترین راهکارها را میابند و گرفتاریها را چپ و راست نیست میکنند.
پارسیگر