نوشته شده توسط
Farhad
http://zandiq.com/forum/vb/showthrea...6642#post46642
مزدک گرامی،
فکر می کنم مشکل دیدگاه شما این است که "واکنش" را با "پردازش" و "پردازش" را با "حس کردن" یکی گرفته اید. و به ااین ترتیب نتیجه گرفته اید که هر چیزی که واکنش یا پردازش می کند، پس حس هم می کند.
این دیدگاه به نتایجی منجر می شود که در زبان متعارف آشکارا مهمل اند:
تله موش ها حضور موش را حس می کنند.
الکترون ها فکر می کنند.
و ...
گیاهان درد می کشند.
د
برای اینکه بگویید این نتایج مهمل نیست (یا فقط در زبان متعارفی مهمل است) باید به طریقی دیدگاه خود را ثابت کنید. دیدگاه شما، در مورد "درد کشیدن" گیاهان، هیچ تأییدی در علوم عصبی نمی یابد. دیدگاه علمی می گوید برای حالت سوبژکتیو داشتن (در موجودات طبیعی و شناخته شده ی زمینی) داشتن حداقلی از
سیستم عصبی نیاز است. هرچه این سیستم عصبی پیشرفته تر (به انسان نزدیک تر) باشد، سازوکار های ذهنی موجود به حالات ذهنی ما نزدیک تر خواهد بود. مثلاً دانشمندان به این نتیجه رسیده اند که پستانداران هم خواب می بینند. چرا؟ چون نشان داده شده که خواب دیدن حاصل سازوکارهای عصبی در سطح کورتکس مغز است و پستانداران هم کورتکس دارند. و با همین استدلال می توان گفت که حلزون خواب نمی بیند چون پیچیدگی سیستم عصبی اش به حد کورتکسی نرسیده است.
مسلماً من به هیچ طریق نمی توانم بدانم که از دیدگاه سوبژکتیو یک گاو یا یک خفاش یا حتی یک انسان دیگر، درد داشتن یا خواب دیدن دقیقاً چگونه است. از دید فلسفه ی ذهن، این همانا یکّه بودن و دسترسی انحصاری فرد به حالت های سوبژکتیو خودش است که این حالات را دارای موقعیت اونتولوژیک منحصر به فردی می کند (در واقع این موضوع مقاله ی کلاسیک و جالبی است از Thomas Nagel به اسم
What is it like to be a bat?) اما این مانع نمی شود که بر پایه ی شباهت سیستم عصبی آنها بگوییم که آنها هم
دیدگاه خودشان را دارند و
به طریقی درد را احساس کنند. اما توجه کنید که نمی توان گفت که چون من نمی توانم بدانم سنگ بودن چگونه است پس ، گیریم، سنگ هم فکر می کند، اما به طریق سنگی.
گیاه یا ماشین حساب رو میزی من، گرچه پردازش می کنند و برپایه ی محرک ها به محیط واکنش مناسب نشان می دهند، اما پردازش شان آن قدر پیچیده نیست که بتوان گفت حالت سوبژکتیو دارند. به این خاطر می گوییم این واکنش ها مکانیکی هستند.
نکته ی کلیدی این است که در حالت عام، هر چند حالت سوبژکتیو داشتن مستلزم داشتن سیستم عصبی خاص یا داشتن چینش مادی خاصی نیست، یعنی مثلاً یک سیستم سیلیکونی به قدر کافی پیچیده هم به خوبی ممکن است درد بکشد. اما از این چندگانه بودن تحقق حالات ذهنی (multiple realizablitly of mental states) نتیجه نمی شود که پس هر چیزی می تواند ذهن داشته باشد. از دید علم و فلسفه ی ذهن، حالت ذهن داشتن (دارا بودن حالات ذهنی ادراک، درد، لذت و ...) مستلزم داشتن میزان معینی از پیچیدگی مادی است.
سنگ، تله موش، ماشین حساب،یا گیاهانی که می شناسیم، دیدگاه (حالت سوبژکتیو) ندارند نه به این خاطر که سیستم عصبی ندارند، بلکه به این خاطر که سطح پیجیدگی شان به قدری نیست که حالت سوبژکتیو داشته باشند. میزان پیچیدگی سازوکارهای واکنشی یک گیاه از پیچیدگی یک موتور بخار بیشتر نیست. آیا مایل اید بگویید موتور بخار هم گیریم وقتی یاتاقان هایش روغن کاری نشده درد می کشد؟
مدعای دردکشیدن گیاهان یا جان داشتن الکترونها در واقع مطابق آن نگرش عرفانی که می گوید هر ذره ای در جهان جان دارد. این دیدگاه را همه-جاندارانگاری می گویند که مطابق آن می توان برای هر ذره ای و جسمی در عالم از فکر کردن و دردکشیدن و همه ی حالات ذهنی دیگر حرف زد. این نگرش البته نه علمی است و نه فلسفی (به معنای اخص کلمه) بلکه پیشاعلمی و انیمیستی است: چیزی که معمولاً خرافات نامیده می شود.