آدمی پیوسته رو به پیشرفت و فرگشت خود است و اگر ابرهوشوارهها نباشند خود به خود
این پیشرفتها روی خود آدمی و نمونهوار بهکرد مغز و پیوند زدن چیپهای رایانهای به مغز و
اینگونه خواهند رفت, که در گذر زمان خود به خود آدمی را خود به تراز یک ابرهوشواره بالا میبرد و رقیب یکسان او
میسازد. از آنجاییکه بنمایههای طبیعت بیکران نیستند میتوانیم ببینیم که سودی ندارد یک ابرهوشواره به "علف هرز" فضای رشد بدهد.
آنچه از دیدگاه کازینسکی هرچند بسیار پرگمانتر و نیز بدتر است این میباشد که آدمی کنترل خود را خودخواسته و آهسته آهسته
به هوشوارهها میسپرد و خود را از دامنهی تصمیمگیری بیرون میکشد. برای نمونه, او اینگونه میگوید که هماکنون نیز بسیاری
از تصمیمها ماشینیزه شدهاند زیرا دریافتهایم که تصمیمهایی که "الگوریتم" میگیرد کارآمدتر و بهینگی بالاتری برای سازوکار اجتماع دارند
تا تصمیمهایی که از سوی خود آدمی گرفته میشود, ازینرو هیچ دور از باور نیست که رفته رفته تصمیمهای بیشتر و بیشتری به هوشوارهها
سپرده شوند تا جاییکه سیستمهای اجتماعی آن اندازه پیچیده و درهمتنیده میگردند که اگر آدمی هم بخواهد نمیتواند
تصمیم درستی بگیرد; بمانند شترنگباز تازهکاری بنگرید که با یک شترنگباز کهنهکار روبروست که ۷ گام پسین او را هم میخواند,
روشن است این تازهکار اگر بخواهد هم نمیتواند در این بازی برنده شود و خود او نیز اینرا میداند. در این
نگاه تنها تفاوت با شترنگ این است که هر کس با برزش و کوشش بخت رسیدن به شترنگباز جهانی
شدن را دارد, ولی در برابر ابرهوشوارهها هیچ آدمی این بخت را نخواهد داشت مگر آنکه خود ابرهوشواره آنرا اجازه بدهند.