من نمیدانم چه چیز باعث شده که فکر کنید حملات شما به جماعت لش و لوش حاضر
در توئیتر، نزد ما میتواند افتخارآمیز جلوه کند و مدال شجاعت نسیبات کند.
«شوالیه»ای هستی همچنان برای خودت!
حالا اینها چه اهمیتی دارند؟ چرا فکر میکنید تلاش عدهای برای کسب سکس، یا
تعلیم و انتقال روشهای تجربی قانع کردنِ زنان به اینکه «من همان کسی هستم
که دلت میخواهد با او سکس داشته باشی»، اهمیت خاصی در این جهان دارد
که میخواهید مبارزه با آن را تبدیل به یک رسالت کنید؟ حقیقتا این برایم قابل
درک نیست. خود را آماده کنید که فکر کنم بعد از اینکه در این رسالت خویش
شکست خوردید، قراراست در راستای قانع کردن زنان برای اینکه «گول ما را نخورند»
تلاش کنید؟!
بگذریم؛ آن مثالی که برای حمله به گفتههای من آوردید کاملا بیربط بود،
به این دلیل که در آنجا شخص گوینده در حال تعمیم یک نمونه از مشاهدات
خود است که علاوه بر اینکه میتواند جزو استئنائات دستهبندی شود، فکتهای
علمی بسیاری نیز علیه آن وجود دارند. در حالیکه آنچه که من گفتم در مورد
به اشتراکگزاری تجربیات مشترک در مورد یک سوژه مشخص است. این خیلی
عجیب نیست که ما از تجربیات مشترک خود برای بهبود درک و فهم خویش در مورد
پدیدههای مختلف استفاده کنیم. برای مسائل بسیار زیادی از این امکان استفاده میکنیم
و نتایج خوبی هم تا الان گرفتهایم. بیربطی مثال شما در این است که در آنجا علم
صلاحیت و وجاهت اظهار نظر دارد، و نپذیرفتن نظر آن، حماقت است؛ تاثیر دود سیگار
بر بدن انسان، بطور علمی کاملا قابل تحقیق است، در حالیکه «علم» برای مسائلی
که انسان بطور مستقیم در آنها دخیل است، تا حدی میتواند به ما کمک کند،
علاوه بر آنکه در بسیاری از مسائلی که انسان بطور مستقیم در آنها دخیل نیست
نیز کمک چندانی به ما نمیکند. مثلا اگر بخواهید از روی یک کتاب علمی پیرامون
ماهیگیری یاد بگیرید احتمالا خایههای جامانده حضرت یونس در شکم آن وال هم
نسیبتان نخواهد شد.
وانگهی مومن شدنِ آدمهای «محترم» نزد شما در این فروم(!)، چه ارتباطی به این موضوع
دارد؟ و اصلا این مطلب بطور کلی چرا باید اینجا اهمیت داشته باشد حتی اگر درست باشد؟