به عنوان یک آزاداندیش اندیشه ما ساختن زمین جای بهتری برای زیستن است. یکی از مهمترین پرسش هایی که در پیش روی ما ایستاده و بدون پاسخ نمی توان از آن گذاشت این است که روشن اندیش ایرانی به کدام سو خواهد رفت؟ ولی پرسش های دیگری نیزی وجود دارد مانند آیا جنگ اتمی آسیا را تهدید می کند؟ آیا کره زمین در آستانه جنگ جهانی سوم قرار گرفته؟ اسناد منتشر نشده امریکایی درباره انقلاب ایران یا شورش 57 چه می گوید؟ امریکا یا روسیه کدام یک برای روشن فکر و روشن اندیش ایرانی کمترین هرینه را خواهد داشت؟ آیا به راستی غرب با آخوندها هیچ رابطه ای ندارد؟ یا رابطه های پنهانی میان آن ها وجود دارد؟ یا هر گفته ای از این دست در چهارچوب تئوری توطئه است؟ برای مثال چرا دقیق ترین اخبار شورش 57 از سوی بی بی سی عنوان می شد؟ چرا هیچ کسی حتا روشن اندیشان رادیوهای خارجی وجود عکس خمینی در ماه را به چالش نکشیدند؟ و ...... پرسش های بسیار دیگری که بسیاری از آن ها بدون پاسخ است ولی همان گونه که گفته شد مهمترین پرسش این است که روشن اندیش ایرانی به کدام سو خواهد رفت؟
ما طبق اسناد تازه منتشر شده بدون هیچ شک و دودلی می دانیم که امریکا و آخوندها در سرنگونی مصدق و کودتای 28 مرداد 1332 همکار بوده اند یا دقیق تر درجاتی از همکاری وجود داشته است. هیچ شکی در این نیست. دررابطه با شورش 57 هنوز سند درست و حسابی منتشر نشده ولی بر اساس خاطرات جسته و گریخته، برخی از مصاحبه های نخستین قربانی آن یعنی شاه و گزارش های افراد گوناگون برای نمونه مسعود بهنود می توان رد پای امریکا یا به طور کلی غرب را در این شورش نیز دید.
البته همگی این را کمابیش معترف هستیم یا خیال می کنیم که چنین اتفاقی افتاده که غرب پشت یک متحد ارزشمند خود را خالی کرده است. دلایل اصلی آن را از یک سو بسته بودن فضای سیاسی وعدم آزادی های سیاسی در زمان شاه و از سوی دیگر فریب غرب از سوی خمینی عنوان می شود. من در جایی خواندم (یکی از مقالات دکتر عزت الله عزتی) که کیسنجر در تز پایان نامه خود پیش بینی کرده که عراق به کویت یورش خواهد برد و امریکا باید در برابر آن واکنش نظامی انجام دهد. آیا همانند این پیش بینی ها در باره ایران و شاه وجود دارد که جایی دور از چشم ها مانده باشد؟ برای نمونه پل اردمن کتابی با نام 1979 نوشته است که شاه یک جنگ اتمی را آغاز می کند. با توجه به گفته های بالا، چند محور وجود دارد که به آن ها می پردازیم هر چند پیرامون دو مورد گفته ای را پیش نکشیدم : روسیه، امریکا، خمینی، اسراییل و هم چنین نمی توان عربستان سعودی و چین را از قلم انداخت.
روسیه:
جامعه جوان، تشنه گذشته آزادترش بدون شک روسیه را پشتیبان و یاور خامنه ای و وی را دست نشانده آن ها می داند که حمایتش، مایه پابرجایی و ماندگاری رژیم جمهوری اسلامی شده است. بدون شک از این کشور چندان دل خوشی ندارد و شعارهای مرگ بر روسیه چند صباحی در خیابان ها شنیده می شد. روشن اندیش و روشنفکران آینده اگر هم بخواهند رابطه ای با آن داشته باشند خواهند کوشید که پنهانی و محتاطانه باشد.
چین:
امروزه دومین قدرت اقتصادی جهان و در حال کورس برای رسیدن به رتبه نخست. ولی از یک میلیارد و سیصد میلیون جمعیت این کشور یک میلیارد و دویست و نود و نه میلیون بورژوا بوده و طبیعی است که نتوان چیزی چندانی از بورژوا-ها یاد گرفت. از سوی دیگر در اذهان ایرانی ها این کشور نیز یکی دیگر از پشتیبان های جمهوری اسلامی است.

امریکا:
ما ایرانی ها متهم به نداشتن حافظه تاریخی هستیم. در مورد امریکا موضوع آشکار شده و متوجه می شویم که به راستی ما حافظه تاریخی نداریم.
بر طبق اسنادی که بی بی سی منتشر ساخت به نام «پیام‌ محرمانه آیت‌الله خمینی به دولت کندی» (کامبیز فتاحی - پیام‌ محرمانه آیت‌الله خمینی به دولت کندی - BBC Persian) آمده است که «در نیمه آبان ۱۳۴۲ بی سر و صدا به دولت جان اف کندی پیام می‌دهد تا حملات لفظی‌اش سوء تعبیر نشود زیرا او از منافع آمریکا در ایران حمایت می‌کند.» سخنرانی خمینی در 13 خرداد بدون هیچ ارتباطی به امریکا تمام شده بود. ولی بعد از نامه بالا پای امریکا هم به سخنرانی های خمینی باز می شود. برای نمونه در سخنرانی 13 خرداد، خمینی می گوید «ربط ما بین شاه واسرائیل چیست که سازمان امنیت می گوید: از اسرائیل حرف نزنید، از شاه هم حرف نزنید ؛ این دو تا تناسبشان چیست؟ مگر شاه اسرائیلی است؟» این سخنرانی انجام می گیرد بدون کوچکترین اشاره ای به امریکا. دو روز بعد جریان 15 خرداد اتفاق می افتد. در همان مقاله چند پاراگراف پایین تر آمده «آقا، تمام گرفتاری‌های ما از آمریکاست" این حرف را آیت‌الله خمینی در نطق معروفش در روز چهارم آبان ۱۳۴۳ زد.» ولی آیا می توان اندیشید که امریکا کسی که باعث و بانی 15 خرداد بوده دست کم گرفته و هیچ اعتنایی به او نکرده است؟ آیا در فاصله نخستین نامه ی خمینی در آبان 1342 تا آبان 1343 خمینی اوکی را از امریکا گرفته یا نه؟ بدبختانه هیچ سندی نداریم.
ولی خمینی را نمی توان احمق به شمار آورد. چرا به شوروی نامه ننوشت؟ فرانسه؟ مستقیم به امریکا؟ بدون هیچ شکی می توان دید که خمینی می دانسته که بهبهانی و کاشانی دو آیت الله زمان مصدق در 1331 و 1332 چطور برنامه ریزی کردند و بدون شک از ارتباط آن ها با امریکا نیز خبر داشته است. به هرحال آقایان علما از اندورنی هم اطلاع داشتند. در آن زمان وی نزدیک 51 سال داشت و ده سال بعد فرصت را غنیمت شمرده و به شیطان بزرگ ابراز وفاداری می کند. من نمی توانم بدانم که آیا این اندیشه به ذهن خمینی رسیده که امریکا ابرقدرت تازه جهان درنیاز به یاوری برای پر کردن جای خالی دو آیت الله قبلی دارد یا نه.
باری، از آن زمان تا کنون این زمزمه بلند است که خمینی غرب را فریب داد. شاید به راستی امریکا فریب خورده و کوشیده تا از وضعیت به وجود آمده دست کم استفاده ای بنماید، شاید، شاید هم نه. بالاخره از نخستین اعلام وفاداری در 42 تا 57، پانزده سال زمان برده یعنی یکی توانسته 15 سال سر یک ابرقدرت با آن دستگاه جاسوسی کلاه بگذارد. یعنی آن ها از وضعیت خمینی هیچ بررسی نداشته اند؟ من نمی توانم بدانم ولی تنها می دانم که با این قضایای خیلی مشکل دارم.
البته دموکراسی راه فرار را پیش پای هر کسی و از جمله امریکا گذاشته است. امریکا همیشه می تواند ادعا کند که اکثریت ایرانیان خواستار یک حکومت مذهبی بودند و در انتخاب نوع حکومت مسئله دموکراسی وجود داشته است. این موضوع ادامه خواهد داشت. امیدی نمی توان به امریکا داشت مگر اینکه در اینجا ما آن قدر آموزش بدهیم تا اکثریت چیزی دیگری بخواهد. از سوی دیگر وجود کدیور و سروش در امریکا، شاید نشانه این است که آموزش ما برای بردن اکثریت به سوی خردورزی راهی بسیار طولانی و درازی است. یعنی هم ما این را می دانیم و هم امریکا.

اسراییل:
خیلی جاها خوانده ام که 90 درصد یهودیان بیخدا هستند و ده درصد مذهبی (ارتودکس) آن هم نه یک دست بلکه به صورت فرقه های مختلف. تصویری که از اسراییل در ذهن من است و رسانه ها آن را تبلیغ می کنند این گونه است که چند مرد با کت های بلند با کتابی شبیه به کتاب معروف در ایران به نام ارتباط با خدا در دست روبروی دیواری ایستاده و پیوسته چیزی شبیه به زیارت عاشورا می خوانند. تنها تفاوت نیایش آن ها با دعای کمیل و یا زیارت عاشورا این است که آن ها تک تک هستند و اینجا دسته جمعی. حالا این 90 درصد یهودی بیخدا کجا گم و گور شده، من نمی دانم ولی به طور کامل آشکار است که ده درصد مذهبیون بیش از 90 درصد قدرت در اسراییل را در اختیار داشته و گویا همه ی تصممیات سیاسی و ارتباط خارجی را آن ها می گیرند.
دولت اسراییل پیوسته مشغول همانندسازی خودش با خدای یهود، یعنی ی‌هوه، آن هم از صفاتی که در چند کتاب نخست تورات به این خدا نسبت داده شده، می باشد. هیچگاه از ابتدای تشکیل این دولت سر برنداشته تا کمی دور و بر خودش را بررسی کند، همیشه در لاک دفاع از یک قوم و قبیله بوده. یکی از بزرگترین مشکلات ما در این گوشه جهان این حماقت و لاک دفاعی اسراییل است.
دیدگاه من این است که یهودیان نمی توانند و نباید امید چندانی به دولت اسراییل داشته باشند زیرا همان گونه که گفته شد دولت اسراییل از یک سو تنها در لاک دفاعی گرفتار است و از سوی دیگر به نابودی دشمن به هر روش ممکن و با هر وسیله ای می اندیشد. این توجیه وسیله با هدف مسئول قانون شکنی های اسراییل است. برای نمونه اسراییل تنها دولتی بود که از رای گیری اقلیم کردستان حمایت کرد. یکی از اندیشه های پشت این قضیه در اسراییل این بوده که به وجود آمدن یک کشور دیگری سبب درگیری های بیشتر و گرفتاری دشمن در آتش و خون است. ولی این روش اسراییل سبب ایجاد افراطی گری می شود. محاصره غزوه نه تنها دردی ازاسراییل دوا نکرده و نمی کند بلکه این دولت را در حد یک نگهبان بی رحم و قانون شکن پایین آورده است. ولی اگر هزینه نظامی گری خویش را صرف توسعه منطقه ای کرده بود بدون شک امروزه چهره منطقه متفاوت بود. شاید جلوی موشک ها را امروزی را بگیرد ولی بدون شک یک روزی می رسد (هنوز نه ولی ده، بیست یا صد سال دیگه) که یک دیوانه پرینتری بسازد که بتوان بمب اتمی پرینت گرفت یا ویروسی را چنان دستکاری کرد که به نژاد ویژه ای یورش برد، آن روز میرسد. هر چند من امیدوارم زودتر پرینتری سه بعدی ساخته شود که بتوان با آن .... آب پرینت گرفت، نه تفنگ و فشنگ.
این سخن همانند آن نیست که به ژاپن و کره جنوبی بگوییم راهی درست برعکس وضعیت کنونی را بروند. یعنی به جای تکیه بر موشک ها ضد موشک، با کره شمالی پیمان عدم تعرض ببندند. در نگاه نخست خنده دار و مضحک است ولی در صورت وخیم شدند اوضاع وآغاز یک جنگ هسته ای به صورت پیشدستی از سوی کره شمالی، چه چیزی می تواند نابودی توکیو یا سئول یا یک شهر درجه پنج را جبران نماید؟ من نمی گویم راهکار کره شمالی این است ولی چه چیزی می تواند کره جنوبی و ژاپن را کمی امن تر سازد؟

عربستان:
حکومت عربستان در حال حاضر پیشروتر از حکومت ما است اگر ولیعهد تازه عربستان موفق به رسیدن به ادعاهایش بشود، آنگاه و به زودی اندیشمندان مذهبی مخالف اوضاع حاضر در ایران به سوی آن کشیده خواهند شد. اگر وی بتواند همه ی فرقه های اسلامی را به یک چشم بنگرد با دو شرط زیر
1- مکه و مدینه را به منطقه ای مانند واتیکان درآورد - یعنی مستقل غیر از دفاع و امور خارجی
2- اجازه فعالیت به همه ی فرقه های اسلامی شیعه و سنی را بدهد و به عبارت بهتر به هر فرقه ای که محمد را رسمیت می شناسد اجازه فعالیت در این دو شهر را بدهد آنگاه اسلام به شدت و فاصله بسیاری از مسیحیت جلو می زند. البته در این سخن من در مورد الهیات آن صحیح است نه فناوری.

ایران:
دست کم ما برای طی یک دوره گذر وجمع و جور کردن گند جمهوری اسلامی به یک دولت دیکتاتوری نیاز خواهیم داشت. ما برای نجات خودمان و منطقه نیازمند اسراییل و عربستان هستیم (البته نه با وضعیت کنونی بلکه در صورت دگرگون شدن آن ها).
ما باید به اسراییل کمک کنیم تا از این لاک کور دفاعی خودش بیرون بیاید و بتواند جلوتر از نوک دماغ خودش را ببیند. هیچ دفاعی تا ابد دوام نخواهد آورد. اگر اسراییل در غزوه شغل ایجاد کند که افراد بیکار و بی پول نباشند بچه های آموزش ببینند بدون شک افراطی گری خود به خود کاهش یافته، مشکلات کم می شود. اینجا حکومت چگونه می کوشد سطح بی سوادی را بالا ببرد، از بچه های دبستانی خداتومان می گیرد به جایش به هر کسی که برود حوزه طلبگی مبلغی می پردازد گویا اسراییل نیز به صورت دیگری به این کار مشغول است. مبنای وجود کشور اسراییل بر اساس هلوکاست یهودیان، مبنایی سست و بی بنیاد است. به هر حال هلوکاست مبنایی پر نفرت دارد که در اسراییل هم نمی توان بر علیه آن سخنی گفت، پس با خمینی یا خدا چه فرقی دارد؟ شاید به زور چند ده سالی دوام بیاورد ولی سرانجام نسلی از یهودیان خواهد آمد که خسته از دیدن همه دشمن پنداری باشد. کوچ یهودیان از کشور استرس زا و دشمن ساز و دشمن پندار، قوی ترین و پر استحکام ترین پدافند و دفاع اسراییل را بر هم خواهد زد.
ما بیاد به عربستان کمک کنیم بتواند اصلاحات دینی را در کشورش جلو ببرد. بدینوسیله اینجا و کشورهای دیگر افراطی گری به خودی خود سقوط می کند.