
نوشته اصلی از سوی
Rustin
سه نکته ی دیگه که در این مورد به ذهنم میرسه اینا هستن:
1. این تفسیر و توضیح و واکاویِ سیستم و شرح اعمال جنون پیشه و درخودمانده و باقی قضایا، یک حرکت صرفا "درخودمانده وار" است. چرا؟ چون این روش درخودمانده است که تمایل داره همه چیز رو بشناسه و بعد از طریق این شناخت برشون تاثیر بذاره. من هم البته نیمچه گرایشات درخودماندگی هنوز در خودم حس میکنم ولی واقعا نسبت به قبل خیلی خیلی کمتر میل دارم که دانسته هام رو با دیگران در میون بزارم. (قبلا تنها هدفم رو همین میدونستم و وقتی با کسی دانسته هام رو در میون میذاشتم از شدت شوق رعشه میزدم. از این کارم خوشم نمی اومد ولی راهی هم برای جلوگیری ازش نداشتم چون نحوه تاثیر گذاریم بر دیگران همین بود و لذت هم میبردم ازش. از طرفی راههای تاثیر گذاری دیگه ام (کنترل کردن و دستکاری ویژگی های انسانی دیگران) رو با برچسب گناه آلود بودن بر خودم بسته بودم.) اینه که الان از نوشتن اینا یک احساس گناهی هم دارم. ولی خب دلیل دیگه ای هم برای نوشتن اینها دارم: تاییدیه گرفتن! بله من از بس خود واقعیم رو پس زدم، کمی در زمینه باور به افکار خودم دچار عدم اعتماد بنفس شدم، اینه که بدنبال تاییدیه گرفتن از دیگران برای افکار هستم. ولی خب این هم کم کم رفع میشه.
2. نکته دوم اینکه، من فکر میکنم این قضیه آلفا و بتا و گاما و .... اینا واقعا اونطورم که اینجا بهش پرداخته شده مهم نیست. آلفا و بتا و اومگا و زن باز و کونده و کون کن همه وهمه، فقط یک مشت نرمال هستند که توی سیستم های ریز و درشتی که جنون پیشه براشون ساخته دارن زندگی میکنن و تلاش میکنن مراتب این سیستم رو طی بکنن و به درجات بالاتری برسن تا کون باقی نرمال ها رو بسوزونن. اینه که آلفا هم همچین مالی نیست، آلفا یه کس خلیه که تونسته به نحو احسن تمام موارد لزوم برای ترقی توی سیستم جنون پیشه رو طی کنه. همین.