نمونههای رویا نمونههای خوبی بودند, ولی آیا این «من» در خواب از میان نمیرود؟ آیا در خواب تاکنون
پیش نیامده هیچکس یا هیچچیز نباشید یا از بیخ بودن خودتان را بفراموشید؟
از اینها میتوان برداشت کرد که من یک چیز دومّینه است و از پس هستی, فرا میرود.
که بگویایی نیست. آزمایش اندیشیکی دیگر, بیانگارید که کم کم از نیروی هشیاری و خودآگاهی کس با برداشتن
مغز او کاسته میشود, او نخست یک کیستی و من دست نخورده دارد, سپس کمتر کمتر خودآگاه میشود و به تراز
میمونهای هوشمند فرو میافتد, و پس از آن کم کم به یک جاندار تبدیل میگردد که هیچ خودآگاهی ندارد و
کم کم, به تراز گیاهی میرسد که هتّا ناخودآگاه هم دیگر ندارد و سراپا حس و کنش و واکنش گشته است.
این به فلسفهی من بازمیگردد که در هممیهن بدان پیشتر پرداخته بودم. ترازهای هستی اینگونهاند:
[indent]
هستندگان (existent): دربرگیرندهی هر چه پنداشتنی و بودنیست. نمونهوار اژدهای سه سر, یا اسب تکشاخ.
باشندگان (being): هستنگانی که در کنار هستن نیز میباشند. برای نمونه اسب آبی, یا سگ دریایی.
[indent]
برخی از هستندگان را میتوان «شایندگان» برنگریست, نمونهوار اسب تکشاخ گرچه تنها یک پنداره است و
براستی نمیباشد, ولی توانایی بودن را دارد. سهگوش چهارگوش در سوی دیگر, گرچه یک
هستنده و یک چیز "پنداشتنی"ست ولی نمیتواند هرگز تجسم یافته و "بباشد".
اینک, توّهم یک چیز "هستنده" است, ولی توّهمی که ساختارمند و فرنودین باشد دیگر تنها
یک توهم نیست, بساکه یک انگاره است, برای نمونه, اسب بالدار.
زمان در اینجا هستندهایست سراسر ساختارمند و فرنودین و نمیتوان آنرا
در تراز نمونهوار "سهگوش چهارگوش" انگاشت و یکسان دید.
به هر روی شناخت و آروین (تجربه) همهی چیزی اند که ما داریم و میتوانیم تا جاییکه شدنیست بادیگر اینکه، توضیحتان از ذهن، آگاهی و خودآگاهی از کجا نشات می گیرد؟ از تجربه و مشاهده؟ هنگامی که ما می دانیم به شدت غیرقابل اعتماد و دارای خطا هستند؟ و حتی خودشان برای شناسا شدن، به ذهنیت و آگاهی و خودآگاهی وابسته هستند؟!
آیا این اصالت دادن شناخت به "تصویر" به جای "اصل" نیست؟
کاربرد فرنودسار (منطق)
بکوشیم به دریافتی درست از واقعیت برسیم. اینک اینکه هیچکس دریافت ۱۰۰% راستین ندارد به
این معنی نیست که دریافت ۹۰% درست همانا یکسان با ۳۹% درست است.