• Empty
  • قاطی کردم
  • مهربون
  • موفق
  • متعجب
  • مریض
  • مشغول
  • معترض
  • ناراحت
  • هیچ
  • کنجکاو
  • کسل
  • گیج شدم
  • گریه
  • پکر
  • اخمو
  • از خود راضی
  • بی تفاوفت
  • بد جنس
  • بد حال
  • خونسرد
  • خواب آلود
  • خوشحال
  • خجالتی
  • خسته
  • دلواپس
  • رنجور
  • ریلکس
  • سپاسگزار
  • سر به زیر
  • شوکه
  • شاد و سر حال
  • عاشق
  • عصبانی
  • غمگین
  • غافلگیر
  • User Tag List

    نمایش پیکها: از 1 به 10 از 10

    جُستار: سالگرد هموندی !

    Hybrid View

    1. #1
      سخنور یکم
      Points: 18,513, Level: 86
      Level completed: 33%, Points required for next Level: 337
      Overall activity: 6.0%
      دستاوردها:
      First 1000 Experience Points
      آغازگر جُستار
      بدون وضعیت
       
      کنجکاو
       
      سارا آواتار ها
      تاریخ هموندی
      Jun 2015
      ماندگاه
      زیر آسمان خدا
      نوشته ها
      695
      جُستارها
      19
      امتیازها
      18,513
      رنک
      86
      Post Thanks / Like
      سپاس
      288
      از ایشان 325 بار در 277 پست سپاسگزاری شده است .
      یافتن همه‌یِ سپاسهای گرفته شده
      یافتن همه‌یِ سپاسهای داده شده
      Mentioned
      14 Post(s)
      Tagged
      0 Thread(s)
      گفت‌آورد نوشته اصلی از سوی Rationalist نمایش پست ها
      نخست اینکه، من نگفتم رشته شما فلسفه است و یا برای امرار معاش به این مباحث می پردازید. فقط به طور کلی تلاش کردم تا با زبانی ساده، معنا و رویکردم را در گفتگو در این مباحث، و آنچه گفتگوی فلسفی خواندمش بیان کرده باشم. حال اگر در این راستا مایل به ادامه‌ی گفتگو با من هستید، پیشنهاد می کنم پیش از اینکه
      بخواهید در گفتگو از عشق و شعر، شاعران یا عرفا در بیان دیدگاه یا احساستان بهره گیرید، نخست با ساده ترین و سرراست ترین واژه ها، معنای عشق، ارزش و جایگاه شعر و شاعری و عرفان را آنطور که مدنظرتان است، تبیین فرمایید. به ویژه، در انتظار پاسختان به نخستین نقدهای پیشینم در مورد جایگاه شاعری و عرفا هستم.

      در ادامه اگر در عملٍ به گفتگو نمایان شود که دغدغه‌ی شما از جنس آن دغدغه هاییست که من تلاش کردم توضیح دهم، به طور مفصل می توانیم به چیستی "تنهایی"، جایگاه و عمل کردن به آن بپردازیم. چرا که تجربه، درک و دیدگاهم در این مورد هم متفاوت با شماست!
      ____________________________________

      پ.ن: لازم است بیان کنم که تعریف و دیدگاه من از "فلسفه" و "فیلسوف" نسبت به آنچه که در آن مقاله‌‌ام خواندید، تاکنون بسیار دگرگون شده است.
      چنانچه مفاهمی چون دین، عرفان و شهود هم در آن، تحت یک سیستم فلسفی قابل پرداختن و تبیین هستند.

      تعریف سر راست و ساده از عشق و شعر و شاعر و عارف..... بنظرتان این کار شدنی است؟ شما که به دنبال یک گفتگوی فلسفی هستید حتما نیک می دانید که بعضی از مفاهیم را نمی توان با بطور کامل تعریف کرد! افلاطون در رساله هایش مدام می کوشید که همین کار را انجام دهد . وی در رساله ی لاخس کوشید تا تعریف ِ شجاعت را پیدا کند و در رساله ی جمهوری تلاش کرد تا تعریف عدالت را دریابد! در حقیقت افلاطون گمان می کرد که کشف کردن ِ تعاریف نیز جز اهداف ِ اصلی فلسفه است! اما اینجا یک پرسش پیش می آید که آیا تعاریف کشف می شوند یا ساخته می شوند و آیا برای هر مفهومی یک تعریف راستین وجود دارد؟



      و خب هنگامی که خواستم همان واژگانی را که از بنده خواسته بودید تا تعریف کنم را تعریف کنم! در همان ابتدا متوقف شدم که چه نوع تعریفی را می توان از این واژگان ارائه داد؟ آیا قراردادی هستند یا نه گزارشی؟!



      برای نمونه همین "عشق" تعریفش قراردادی هست یا گزارشی؟ وقتی نیک به اطراف بنگریم هر احساس و کشش تند و آتشین و البته مثبت به یک فرد یا یک چیز را عشق می نامند!! و آیا این همان "عشق" است؟ اگر شما بتوانید هستی را تعریف کنید منهم می توانم عشق را برایتان تعریف کنم! چون من هستیِ هستی را در گروی عشق می بینم! و در حقیقت عشق را اصل و اصیل می دانم و هستی را زاده ی عشق.


      در نگاه ساده و کلی یا بهتر است بگویم که از دید همگان، عشق از دل بر می خیزد و متولد می شود و هرکس که دل دارد پس توانِ عشق ورزیدن دارد و.... در حالیکه اگر به دنبال ِ عشق و حقیقت عشق برویم می بینیم که ابتدا عشق بوده و بعد دل! بقول ابوسعید ابالخیر:
      سر نشتر عشق بر رگِ روح زدند


      یک قطره از آن چکید و نامش دل شد



      پس عشق آفریننده ی دل است و نه دل !


      من حقیقت هستی را همان عشق می دانم .. اما در مورد شعر .. بنده در همین تارنما هم به آن پرداخته ام. برای نمونه:
      https://www.daftarche.com/%DA%AF%D9%...html#post84008

      وقتی شعور در آدمی به بالاترین حد خود می رسد شعر متولد می گردد! یا به عبارت دیگر وقتی که واژگان در کنار یکدیگر به بالاترین چم می رسند آنگاه چامه متولد می گردد!
      در انتظار پاسختان به نخستین نقدهای پیشینم در مورد جایگاه شاعری و عرفا هستم.

      بنده که پاسخ شما را در جستار ِ عرفان داده ام! نمی دانم منظورتان از نقدهای پیشین چیست؟!!






    2. یک کاربر برای این پست سودمند از سارا گرامی سپاسگزاری کرده اند:

      Rationalist (08-14-2016)

    داده‌های جُستار

    کاربری که سرگرم دیدن این جُستار هستند

    هم‌اکنون 1 کاربر سرگرم دیدن این جُستار است. (0 کاربر و 1 مهمان)

    جُستارهای همانند

    1. پاسخ: 32
      واپسین پیک: 09-16-2014, 01:31 PM

    مجوز های پیک و ویرایش

    • شما نمیتوانید جُستار نوی بفرستید
    • شما نمیتوانید پیکی بفرستید
    • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
    • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
    •