بجای وادادن در برابر واقعیت تلخ، بهتر است آدمی بكوشد كه واقعیت را بسود خود دگرگون كند و اگر بتواند حتی یك واژه ی تازی را هم از زبان شیرین مادری خود بیرون بیندازد بهتر از این است كه بگوید چه كنم ! ناراحتم! ولی همچنان در گنداب بماند و دیگران را هم به ماندن در گنداب گول بزند!!
—مزدک بامداد
بجای وادادن در برابر واقعیت تلخ، بهتر است آدمی بكوشد كه واقعیت را بسود خود دگرگون كند و اگر بتواند حتی یك واژه ی تازی را هم از زبان شیرین مادری خود بیرون بیندازد بهتر از این است كه بگوید چه كنم ! ناراحتم! ولی همچنان در گنداب بماند و دیگران را هم به ماندن در گنداب گول بزند!!
—مزدک بامداد
آیا کسی از کاربران این انجمن پیرامون فلسفهی زبان و زبان شناسی مطالعاتی جدی داشته؟
...و به این موجودات دوپا بگو: آن ارادهای است مهیب که قدرت آن مهلک است!!
تعریف و توضیح قرار نیست فقط به واژگان محدود شود. استفاده از زبانِ نوشتار و گفتار تنها یکی از روش ها و ابزارهاست. جهت تعریف یک مفهوم می توان نقاشی آن را کشید...مجسمه اش را تراشید...در قطعهی موسیقی توضیحش داد... شعرش را سرایید...و هر روش دیگری که بتواند بهتر و عمیق تر مفهوم مورد نظر را توضیح دهد.
خیر، متوقف شدن و ابراز چنین پرسش هایی توجیهی ندارند!
ببینید قرار نیست در گفتگو گسی متوقف بشه یا بر دیگری غلبه کنه یا باورش را دگرگون و هدایت کنه! من چرا در ابتدا تاکید می کنم که آمده ام تا در گفتگو بیاموزم؟
به این دلیل که گفتگو مثل یک رود جریان پیدا می کنه... طرفین اگر شهامت به خرج بدهند، به طور راسخ نسبت به گفتگو متعهد باشند و در جریان آن خود را رها کنند، جایگاه آنها و معرفتشان نسبت به موضوع، دایما دگرگون می شود. گفتگو به موضوعات مختلف جریان پیدا می کنه... درجنبه های مختلف زندگی و وجوه مختلف موضوعات جاری می شه...و مشخص هم نیست به کجا ختم میشه!
به همین خاطر فکر می کنم بیش از اینکه موضوع و جایگاه افراد مهم باشه؛ دغدغه،شهامت، تعهد و صداقت در گفتگو مهم هستش. حالا ممکن است در مقابل ما یک رفتگر بی سواد، معتاد، زنی فاحشه یا یک دکتر و پروفسور قرار داشته باشد.
بسیار خوب، پس اینجا مسئولیتتان در مورد توضیح مفهوم "عشق" بیشتر شد! زیرا اساسا معتقدید هستی از عشق به وجود آمده!
پس این پرسش پررنگ تر از قبل مطرح می شود: عشق چیست؟ چگونه هستی را به وجود آورده؟ و ...
...و به این موجودات دوپا بگو: آن ارادهای است مهیب که قدرت آن مهلک است!!
بخشی از چرخهی بازتولید حماقت و بلاهت از طریق فضای مجازی در ایران چنین است:
از آنجا که بخشی از جذابیت زن امروزی در شیرینمغزیست و آنچه برای آنها بیش از هر
چه جذاب است، دیده شدن است و همچنین از آنجا که کسلیسها بسیارند که در هر حال
زنان را بابت هر کاری تحسین میکنند، اعتماد به نفس آنها چنان افزایش مییابد که شیرینبازیهای
خود را به فضای عمومی و صفحات اینترنتی نیز میکشانند.
تصویر چنین زنانی این باور را در مردان پدید میآورد که زنانی آن بیرون هستند که همین اندازه
خنگ و ابله هستند و به سادگی میتوانند آنها را به تختخواب بکشانند و چنین باوری مشخص
است که برایشان خوشایند است. از همین رو این زنان را دنبال میکنند، آنها را لایک میکنند و
کسلیسیهای خود را در آنجا نیز ادامه میدهند.
با افزایش تصاعدی تعداد دنبالکنندگان و لایکهای صفحات و پستها، الگو تولید میشود؛ زنان
دیگر میکوشند که از قافله عقب نمانند و از این رو رقابتی آغاز میشود: هرچه اعمال احمقانهتر
و شگفتآمیزتر یعنی بیشتر دیده شدن!
در نهایت از آنجا که نمیتوان باور کرد که تاثیر اینان بر دنبالکنندگان صرفا در حد لایک و دنبال کردن
باقی بماند، دنبالکنندگان هم به طمع دیده شدن و بازدیدکننده داشتن، الگو میپذیرند.
و اینچنین است که در نهایت نمایش حماقت و بلاهت، دیگر نه خجالتآور، که تبدیل به یک سرگرمی
و حتی گاهی سودآور نیز میشود.
*مجموعهای کوچک از اینها را میتوانید اینجا ببینید. برخی از اینها براستی باید قرنطینه شوند!
Confusion will be my epitaph
As I crawl a cracked and broken path
If we make it we can all sit back
And laugh
But I fear tomorrow I'll be crying,
Yes I fear tomorrow I'll be crying
.Yes I fear tomorrow I'll be crying
داریوش زنده هستی؟! یا زندگی میکنی؟
Dariush (01-10-2017)
Confusion will be my epitaph
As I crawl a cracked and broken path
If we make it we can all sit back
And laugh
But I fear tomorrow I'll be crying,
Yes I fear tomorrow I'll be crying
.Yes I fear tomorrow I'll be crying
Rationalist (01-10-2017)
هماکنون 1 کاربر سرگرم دیدن این جُستار است. (0 کاربر و 1 مهمان)