بجای وادادن در برابر واقعیت تلخ، بهتر است آدمی بكوشد كه واقعیت را بسود خود دگرگون كند و اگر بتواند حتی یك واژه ی تازی را هم از زبان شیرین مادری خود بیرون بیندازد بهتر از این است كه بگوید چه كنم ! ناراحتم! ولی همچنان در گنداب بماند و دیگران را هم به ماندن در گنداب گول بزند!!
—مزدک بامداد
Alice(02-18-2016)
نمی دانم گریه کنم یا بخندم! مقایسه ی شعر و شطرنج! دیگر قیاسی از این مع الفارقتر می توان داشت! شطرنج یک بازی فکریست که بر پایه ریاضیات است و معلوم است که می توان برای آن برنامه ها نوشت. اما شعر یا بقول شما چامه چه؟ شما که شعر را خودفریبی می دانید و شاعران را خودفریب می خوانید ! پس چطور می شود کامپیوتر ها که در آنها منطقِ سرد حکم فرماست شاعری کنند!! اصلا تعریف شعر چیست؟ برای چه شعر بوجود آمد؟ خوب شد حرف هایدگر را اینجا گفتم که پیش از او افلاطون گفته بود و بعد از افلاطون حضرت مولانا گفته بود. بگذریم با آدمِ لجوج نمی توان بحث منطقی کرد کسی که چنین بی منطقانه فقط به خاطر احساس خودبرتر بینی دلش می خواهد در بحثها پیروز گردد را چه به بحث راجع به به دل و شعر و شور و شعور!
thought (02-19-2016)
؟
احساس هم میتواند به ریخت الگوریتم در بیاید و این به پسند ما, به اینکه دوست داریم رایانهها نتوانند به اندازهیِ ما باهوش
و یا دارای توانایی احساس کردن باشند یا نباشند, پیوندی ندارد. در حقیقت همین برخورد شما که نمیخواهید نکتهیِ منطقی ولی ناخوشایند را بپذیرید چون
بدرستی احساس بدی بهتان میدهد, خود یک واکنش احساسی میباشد که پایهیِ ریاضیاتی و منطقی دارد و میتوان هتّا خاستگاه و ریشهیِ آنرا نیز در فرگشت رّد پا یافت.
--
برای اینکه آسانتر نکته گرفته بشود, یک گربه هم در جایگاه یک جاندار دارای احساس و هتّا احساسهایِ بسیار پیچیده مانند افسردگی است.
اکنون اگر تک تک یاختههایِ مغز گربه را با یاختههایِ رایانهنهاد جایگزین نمایند, آیا چون جنس
یاختهها از گوشت و خون به آهن و سیلیکون رفته است دیگر نمیتواند چیزی را احساس کند؟
ویرایش از سوی Mehrbod : 02-18-2016 در ساعت 09:16 PM
بجای وادادن در برابر واقعیت تلخ، بهتر است آدمی بكوشد كه واقعیت را بسود خود دگرگون كند و اگر بتواند حتی یك واژه ی تازی را هم از زبان شیرین مادری خود بیرون بیندازد بهتر از این است كه بگوید چه كنم ! ناراحتم! ولی همچنان در گنداب بماند و دیگران را هم به ماندن در گنداب گول بزند!!
—مزدک بامداد
نمی دانم چه بگویم وازه های را کنار هم چیدم و برچیدم اما تحیر تمام مشاعرم را از کار انداخته . شما نوشته هایم را نمی خوانید و حدس می زنم که باید برای پاسخگویی به بنده یک برنامه ای نوشته باشید چرا که هر چه باشد آسانتر از چامه (نه شعر) گفتن است. از اینرو هست که مدام بی آنکه اسخی به دلایل بنده بدهید حرفتان را به گونه ای تکرار می کنید و در آخر هم به بی منطقی بنده تاکید!
خب شاعران همه بی منطق هستند مگر نه؟ شعری که منطقِ ریاضی داشته باشد شعر نیست می شود قضیه! شعر از ناخودآگاه شاعر بر می خیزد نه از خودآگاه! و احساسات بر شعر غالب است نه منطق سرد.
بگذریم رشته ی شما ریاضی بوده نه ادبیات. خواهش می کنم دستکم از زندگی در غرب این ویژگی را بیاموزید که هر کسی باید در زمینه ی تخصصی خودش صاحب نظر باشد نه در تمام رشته ها و زمینه ها. بنده رشته ام ادبیات و علوم انسانی هست از اینرو از حضرتعالی بیشتر راجع به شعر و شاعری می دانم.
اصلا شما که عاری از احساس هستید چگونه می توانید راجع به هنر سخن برانید؟ دست بردارید و بیش از این بی منطق بودن خویش را فریاد نزنید!
در برابر بعضی حرفها تنها باید نگریست و گریست!
thought (02-19-2016)
پاسخی به پرسش داده نشد. اگر یاختههایِ مغز گربه با یاختههایِ رایانهنهاد جایگزین شود, آیا دیگر نمیتواند چیزی را احساس کند؟
نکته هنوز گرفته نشده است, اینجا سخن از احساس میرود که دربرگیرندهیِ چامهسُرایی نیز میباشد, و این پرسش که آیا رایانهها میتوانند شترنگ
بازی کنند, میتواند حرف بزنند, میتوانند حرف بفهمند, میتوانند دست بدهند و راه بروند و .. و .. ولی نمیتوانند برای نمونه چامه بسرایند؟
بجای وادادن در برابر واقعیت تلخ، بهتر است آدمی بكوشد كه واقعیت را بسود خود دگرگون كند و اگر بتواند حتی یك واژه ی تازی را هم از زبان شیرین مادری خود بیرون بیندازد بهتر از این است كه بگوید چه كنم ! ناراحتم! ولی همچنان در گنداب بماند و دیگران را هم به ماندن در گنداب گول بزند!!
—مزدک بامداد
همانطور که شما پاسخ پرسش هایم را ندادید ارباب! ناراحت شدید؟ خب خیلی وقت بود که سیلی نزده بودید دیگر نافرمان و خودسر شده ام! تا پاسخ نگیرم پاسخی نمی دهم!
بدبختی آنجاست که شما خودِ مطلب را نگرفته اید نکته اش پیشکش! اینکه شعر از دل بر می خیزد و آیا رایانه ها می توانند صاحب دل شوند؟ و بعد دلشان عاشق شود و بشکند و بگرید و برود زیر باران های های ببارد!
من را باش برای که دارم این حرفها را می زنم کسی که نمی داند عشق چیست و لغزش اشک چگونه است و اصلا می شود بی چتر زیر باران رفت؟!!
thought (02-19-2016)
بجای وادادن در برابر واقعیت تلخ، بهتر است آدمی بكوشد كه واقعیت را بسود خود دگرگون كند و اگر بتواند حتی یك واژه ی تازی را هم از زبان شیرین مادری خود بیرون بیندازد بهتر از این است كه بگوید چه كنم ! ناراحتم! ولی همچنان در گنداب بماند و دیگران را هم به ماندن در گنداب گول بزند!!
—مزدک بامداد
عجب نقاشی بی روح و مزخرفی! این که هنر نیست!
نه هر که چهره بر افروخت دلبری داند
نه هر که آینه سازد سکندری داند
هزار نکته ی باریکتر ز مو اینجاست
نه هز که سر بتراشد قلندری داند!
شما همین دو بیت شعر بالا که برای حضرت حافظ هستند را اگر توانستید معنایش را دریابید آنگاه درخواهید یافت چقدر حرفهایتان بی پایه و اساس بوده است!
thought (02-19-2016)
بجای وادادن در برابر واقعیت تلخ، بهتر است آدمی بكوشد كه واقعیت را بسود خود دگرگون كند و اگر بتواند حتی یك واژه ی تازی را هم از زبان شیرین مادری خود بیرون بیندازد بهتر از این است كه بگوید چه كنم ! ناراحتم! ولی همچنان در گنداب بماند و دیگران را هم به ماندن در گنداب گول بزند!!
—مزدک بامداد
Бехзад (02-19-2016)
باید هم سفسطه بخوانید شمایی که نمی دانید شعر چیست!! آنوقت بنده توقع دارم شعرِ حضرت حافظ را که ادبا و عرفا هم درتفسیر آن مانده اند دریابید:)) ولی این شعر پاسخ همه ی حرفهای شماست.
در حقیقت این شعر می گوید که هزاران نکته وجود دارد برای قلندری و برای شاعری کردن و شعر گفتن و هر متنی که قافیه و وزنی داشت را نمی توان شعر نامید.
هر چند این برنامه ی شاعر (!) برای اشعار غیر فارسی است یعنی اروپایی و غربی و.....
اصلا شما می دانید اشعار فارسی منظورم مقفایش است چند بحر دارند و در چه اوزانهایی سروده می شوند؟ اصلا می دانید شعرهای همان حکیم خیام در چه بحر و وزنی بوده است که حال بخواهید برایش الگوریتم بنویسید:))))))
یک پرسش دیگر رشته ی بنده ادبیات هست یا شما؟!!
thought (02-19-2016)
هماکنون 1 کاربر سرگرم دیدن این جُستار است. (0 کاربر و 1 مهمان)