اینهم بیگمان همان نوشتهایست که من بجایش برایتان پیدا کردم و باز بخوبی نشان میدهد نوشتهها را درست نمیخوانید:نوشته اصلی از سوی سارا
Not Acceptable!
نوشته اصلی از سوی Mehrbod
اینهم بیگمان همان نوشتهایست که من بجایش برایتان پیدا کردم و باز بخوبی نشان میدهد نوشتهها را درست نمیخوانید:نوشته اصلی از سوی سارا
Not Acceptable!
نوشته اصلی از سوی Mehrbod
بجای وادادن در برابر واقعیت تلخ، بهتر است آدمی بكوشد كه واقعیت را بسود خود دگرگون كند و اگر بتواند حتی یك واژه ی تازی را هم از زبان شیرین مادری خود بیرون بیندازد بهتر از این است كه بگوید چه كنم ! ناراحتم! ولی همچنان در گنداب بماند و دیگران را هم به ماندن در گنداب گول بزند!!
—مزدک بامداد
خودتان هم می دانید که چه گفتم و منظورم را متوجه شدید ولی خب ... چه کنم سرم را می اندازم پایین و سکوت می کنم!
قربان بنده گفتم که عالم معنا هست اما از اینکه بگویم بنده خودم پی به هستی خدا برده ام نه!خوب است که مدام از عرفا گفته ام که دم از این عالم زده اند و خدا را از این عالم بازشناخته اند. بنده اگر در این عالم به خدا می رسیدم که اکنون به خموشی رسیده بودم!
بنده کجا هستی او را گونه ای از اسلام دانسته ام؟ خواهش می کنم اگر جایی گفته ام چه اینجا چه هر جای دیگری نوشته ام را بیاورید!
آن کاربر محترم mmns2001 نیامده چه خوب گرفته بودند که بنده پیرو اهل طریقت هستم تا شریعت اما شما هنوز که هنوز است ... بگذریم. آخر شریعت اسلام که تعریف چندانی از خدا نکرده است جز آنکه او را خالق و مالک بهشت و جهنم خوانده است همین! در شریعت اسلام و ظاهر قرآن به خدایی که عرفا از آن دم میزنند و عشق می روزند نمی توان رسید!
پس بنده در هیچ کجا نگفته ام که خدایی که هم اکنون می شناسم خدای شریعت ِ اسلام است!
خوب است که از نیچه برایتان گفتم و اینکه ایشان هم به آن عالم گریز زده اند و چنین گفت زرتشتش براستی یک تجلی از آن است اما چه کنم که شما اصلا توجه نمی کنید و تنها آنچه را که دلتان می خواهد برداشت می کنید!
الزامی نیست که از عالم معنا به "هستی او" رسید می توان مثل نیچه به عدم هستی او رسید و می تون مانند شهاب الدین سهروردی به هستی او!
برای صدمین بار می گویم عالم معنا ربطی به دین و آیین و خدا و پیامبر ندارد! برای نمونه شهاب الدین سهروردی از کودکی به دنبال مغان می رفته با اینکه مسلمان بوده! و فلسفه ی ایرانی که پیش از اسلام ایرانیان آن را مجزا از یونانیان داشته اند را از همان علما و حکمای زرتشتی فرا می گیرد و در حقیقت فلسفه ی شیخ اشراق یک فلسفه ی ایرانی است و می توان گفت تنها فلسفه ای هم هست در دنیا که بر پایه ی فلسفه ی یونان نیست!
تعریفی که شهاب الدین از خدا کرده است و اینکه خدا را نور نامیده است بسیار مورد نقد دیگر فلاسفه ی اسلامی چون ملاصدرا قرار گرفته است و آن را مغایر با دین و شریعت دانسته اند... می دانم که دوست ندارید در این باب حرف بزنم پس سخنم را به همینجا ختم می کنم!
نمی دانم بخدا یک چنین جمله ای در ذهنم بود که شما جایی به بنده فرموده بودید که هرچه بگویی برایم پذیرفتنی نیست. در ضمن قربان آن "چرت می گویی" هم از سخن سانازِ نمونه ی شما که به مهرداد می گفت برداشته بودم و منظورم این نبود که شما به ما مسلمانان بطور کلی گفته اید چرت می گویید!
در هر صورت بنده فروتنی را به فراتنی ترجیح می دهم و از اینرو باکی ندارم که عذر بخواهم به مانند دفعات پیشین که حتی برای کارهای نکرده ام جسارت های نکرده ام عذر خواهی کرده ام! اینبار هم خاضعانه عذر می خواهم هرچند بر خلاف آنچه که شما در مورد بنده می گویید و بنده را کینه توز می دانید این شمایید که هیچوقت قادر به بخشیدن نیستید! حتی اگر به شما التماس شود و به دست و پایتان افتاده شود بازهم شما نخواهید بخشید .
ببخشید قرار بود که دیگر تکرار نکنم حتی اگر طرف مقابلم مدام این سفسطه را انجام دهد ! شرمنده دیگر تکرار نمی شود.
ویرایش از سوی سارا : 11-19-2015 در ساعت 03:24 PM
سرانجام شما به بودن خدا باور دارید یا نه؟
سرانجام شما به اسلام باور دارید یا نه؟
اگر سرانجام یک خدایی میشناسید, پس چرا میگویید به بودن خدا باور ندارید؟
جایی گفته نشود بایندگیای (= الزامی) هست, بساکه گفته شد این پُل از سوی شما زده شده است:
بایندگی ≠ شایندگی = گرایندی
possibility ≠ necessity ≠ probability
اگر این "عالم معنا" هیچ پیوندی به آفریدگار ندارد که پس دیگر گفتگویی نمیماند, گیر کار این بود
که از این "عالم معنا" به آن «عالم معنوی (= هپروتسان)» گویا پُل زده شده بود, اگرنه که هیچ.
لغزش از دریافت شما بوده, من روی کاربرد واژهها بسنده باریک ام.
آنچه اینجا مهم است, همچو سخنی از سوی من هرگز به زبان آورده نشده است.
آنها تنها یک نمونه از "سفستهیِ پرداختن به سخنگو" بود, نه سخنی دربارهیِ شما.
همین نوشتهیِ بالا نیز خود دو سفسته دربر دارد, «سفستهیِ پهلوان پنبه» + «پرداختن به سخنگو بجای سخن»:
چیزیکه در جایگاه نمونه برای "سفستهیِ سخنگو" آورده شده را برداشته و به خود سخنگو برگردانده و بگوییم: دیدی تو خودت آدم بدی هستی که اینها را دربارهیِ من گفتی (!!)
بجای وادادن در برابر واقعیت تلخ، بهتر است آدمی بكوشد كه واقعیت را بسود خود دگرگون كند و اگر بتواند حتی یك واژه ی تازی را هم از زبان شیرین مادری خود بیرون بیندازد بهتر از این است كه بگوید چه كنم ! ناراحتم! ولی همچنان در گنداب بماند و دیگران را هم به ماندن در گنداب گول بزند!!
—مزدک بامداد
بنده هنوز جز آن سی مرغان (عرفا) نشده ام که به زیارت سیمرغ (خدا)نائل شوم ولی از آنجا که به آن سی مرغ (عرفا) اطمینان دارم به وجود خدا باور دارم! اما خدا داریم تا خدا مسلما تعریفی که از خدا دارم هم با تعریفی که شما داشته اید قلدرمحله و هم با تعریفی که اهل شریعت دارند زمین تا آسمان فرق دارد!
اسلام داریم تا اسلام!
ابن سینا را کافر خواندند و او خشمگین شد و گفت اگر من مسلمان نباشم پس در همه دهر مسلمانی یافت نمی شود! عطار این پیر اسرار را کافر خواندند و تکفیرش کردند و خانه اش را در نیشابور ویران کردند و قصدِ جانش را کردند و او به مکه پناه برد!! و فرمود هرکس که مرا تکفیر کرد در حقیقت خودش را مسخ نمود!
هزار و چهارصد سال پیش هم کسی را که خون ِ خدا بود بجرم خارج شدن از دین سر بریدند!
پس کدام اسلام را می گویید؟!
مولانا جلال الدین در شعری می گوید :
شیر بچه همی ماند به او
تو به پیغمبر چه می مانی بگو؟
این شعر یعنی چه ؟ یعنی هیچکس شبیه پیامبر نیست پس هیچکس مسلمان نیست و پیرو اسلام نیست!!!
پس با هزاران اسلام طرف هستیم!
آیت الله قاضی طباطبایی که استاد علامه طباطبایی و آیت لله بهجت و دیگر عرفای معاصر بوده اند ، مسلمانِ واقعی را عارف می دانند! و خوب است بدانید که همین آیت الله قاضی در حوزه علمیه نجف توسط دیگر مراجع و آیت الله ها چقدر آزار و رنج دید و چقدر او را محروم کردند و ستم و جفا در حقش روا داشتند تنها بخاطر اینکه او عارف بود!
پس برای جواب دادن به سوال شما فقط و فقط می توانم از حضرت حافظ کمک بگیرم!مریدِ پیرِ مغانم ز من مرنج ای شیخپیر مغان= نماد اهل طریقت
چرا که وعده تو کردی و او بجا آورد!
شیخ = تماد اهل شریعت
پاسختان را در بالا داده ام.
همچو نی زهری و تریاقی که دیدعالم معنا هم همان حکایت نی است که هم خوب است و هم بد! هم می توان از آن به حقیقت رسید و هم می توان به کفر رسید بسته به خود انسان دارد! عالم معنا پیوند با حقیقت دارد و خب هرکسی بسته به استعداد و ظرفیت و همتش و جهدش به دریافتی از حقیقت نائل می آید که یکی از این دریافت ها می تواند بالاترین حقیقت هستی باشد که همانا حضرت حق است!
ولی اینکه عالم معنا را فقط و فقط در انحصار خداباوران آنهم از نوع مسلمانش بدانیم نه این درست نیست ! این عالم عالمیست که به همه ی خلوت نشینان و متفکرین و هنرمندان فارغ از باورها و اعتقاداتشان ویزا می دهد!
بنده که پذیرفتم و عذر خواهی هم کردم بازهم عذر خواهی می کنم و پوزش می طلبم. فقط بدانید قصد جسارت نداشتم و بابت این اشتباه هم شرمنده ام.
چون می دانم که بنده را کینه توز می دانید و تاکنون چندین بارهم بطور ضمنی اشاراتی داشته اید ولی خب بنده ذاتا کینه توز نیستم آنهم در فضای مجازی:)
ولی برای مثال در همینجا چندین بار از شما عذرخواهی کردم اما شما همچنان .... بگذریم .
در ضمن بنده چند بار به خودِ شما گفته ام که آدم خوبی هستید و تنها از ما مسلمانان خوشتان نمی آید و دوستی نمی کنید که خوب این طبیعت آدمی است که از کسانی خوشش بیاید و از کسانی بدش بیاید پس این خصلت شما هم دلیل بر بدی شما نیست.
اینها همان سفستهیِ «اسکاتلندی راستین» است:
Person A: "No Scotsman puts sugar on his porridge."
Person B: "But my uncle Angus likes sugar with his porridge."
Person A: "Ah yes, but no true Scotsman puts sugar on his porridge."
No true Scotsman - WiKi
اسلام همان است که در قرآن آمده و هر سخنی هم تا یک مرزی میتوان تفسیر نموده و پیچاند, نه بیشتر.
پ.ن.
اگر n مسلمان داشته باشیم آنگاه n+1 تفسیر مختلف از اسلام خواهیم داشت که n
تای اول مربوط به هر یک از مسلمانان است و تفسیر n+1 ام همان اسلام واقعیست.
اصل فضله کبوتر از امام نقی که در ماله کشی کاربرد فروان دارد.
بجای وادادن در برابر واقعیت تلخ، بهتر است آدمی بكوشد كه واقعیت را بسود خود دگرگون كند و اگر بتواند حتی یك واژه ی تازی را هم از زبان شیرین مادری خود بیرون بیندازد بهتر از این است كه بگوید چه كنم ! ناراحتم! ولی همچنان در گنداب بماند و دیگران را هم به ماندن در گنداب گول بزند!!
—مزدک بامداد
ویکنشتاین به راسل می گوید : "گمان نکن هر انچه تو نمیفهمی نادرست است"
حال این شده است حکایت ما، بنده هر چه بگویم قبول نمی کنید چون قادر به درک عالم معنا نیستید. بقول نیچه تنها خلوت نشینان و متفکرین ِ دلزده از جامعه قادر به درک ِ آن می باشند.چرا که برای درک آن باید وارد آن عالم شدباید در هوای آن نفس کشید پس از اینرو من مانده ام شما چطور در مورد عالمی که آن را درک نکریده اید چنین با قطعیت جکم صادر می کنید!!
در ضمن عالم معنا # عالم پندار
چون معنا برابر با پندار نیست!
در ضمن تاکنون هر کس که وارد این عالم شده و به مراتب بالای آن رسیده است در آخر به حضرت حق رسیده است! پس این سخن شما که فرمودید پیوندی به خدا و معنویات ندارد از بیخ غلط است و نشان به آن نشان که "معنویات" از "معنا" می آیند پس عجیب به هم زلف گره زده اند و ربط دارند!
بنده می دانم چرا شما قادر به درک آن نیستید بخاطر ساختار زبانی است که استفاده می کنید پارسی سره! بله می دانم که جناب احمد کسروی پارسی نویسی را پیشنهاد کرد تا زبان عربی یا زبان اسلام از زبان مردم ایران دور و در مرحله ی بعد از دل مردم دور گردد. برای همین است که پندار را برابر با معنا گرفته اید که از بیخ نادرست است و با همین نظر اشتباه ،در آخر به این نتیجه رسیده اید که این عالم پیوندی با معنویات ندارد! در حالی که اگر از همان ابتدا آن را عالم معنا می نامیدید این اشتباه را مرتکب نمی شدید!
در ضمن خوب است که از افلاطون نام برده ام و گمان نمی برم که ایشان عارف یا شاعر بوده باشند! ایشان اصلا اصلِ عالم معنا را در کشف حقیقت هستی که همانا حضرت ِ حق است دانسته اند!
در ضمن شهاب الدین سهرودی که یک فیلسوف بی نظیر است در باب این عالم نوشته هایی دارد و ایشان در عمر شریفشان یک بیت شعر هم نگفته اند!
بقول اوشو که مسلمان هم نیست! قرآن کتابی است که نباید آن را خواند بلکه باید آن را سرود! باید قرآن را طوری بخوانید که گویی بر شما نازل می گردد. بله اسلام همان است که در قرآن آمده ولی آیا شما براستی به حقیقت قرآن رسیده اید؟
قرآن ظاهری دارد و باطنی ! نباید تنها به کلمه هایی که پشت سر هم آمده اند دل بست که پشت هر کلمه ، کلامی است که باید آن را شنید!
بنده از روی عمد بجای واژه از کلمه استفاده می کنم چرا چون کلمه و کلام و تکلم از یک ریشه اند و به هم پیوند دارند . براستی که "زبان" برای درک هستی بسیار مهم است! و حتما خوب هم می دانید که چرا ابن سینا و بقیه ی فیلسوفان ایرانی از زبان عربی استفاده می کرده اند و کتاب هایشان به زبان عربی است نه پارسی!
پ.ن.
نمی دانم چرا نام آن امام مظلوم را آوردید ولی اصلا جوانمردانه نیست که وقتی دارید با کسی بحث می کنید قلبش را هدف قرار دهید!
نکته گیرا اینجاست که خود این عارفان هم نمیفهمند چه میگویند, ولی میخواهند دیگران آنرا دربسته بپذیرند.
برای کسیکه کور زاده شده همچُنان میتوان گفت بینایی چیست و او همچنان میتواند
آنرا دریابد, اگرچه نتواند درک کند. پس برای دریافت یک چیز بباید نیازی به وایافت (= ادراک) آن نیست.
ما از برابر درستتر بهره گرفتهایم.
حضرت حق و دیگر یاوهها.
بوارونه, زبان پارسیک خود تواناست و برابر معنی همان «چَم» است, چُنانکه در پارسی میانه
در کنار «چه را —> چرا = for what reason = why» نیز داشتهایم «چَم رای —> چمرای =for what purpose».
هر آینه, چم تنها زیرگردآیهای از پندار است, هنگامیکه این جهان همان جهان پندار یا بهتر بگوییم, virtual میباشد.
تا اینجا تنها گفتید که دیگران چه گفتهاند, بی اینکه روشن شود منطق این جهان پندار
چیست و چرا باید سخن این و آن را چش مبسته و کورکورانه پذیرفت, آنهم جاییکه خودشان هم درنیافتهاند چه دیدهاند.
بهمین شیوه اگر پیش رود, باید کم کم سخن دیوانگان و مسکالینزدگان را هم پذیرفت, چون آنها
هم گاه میگویند در دیوانگی به حقیقت دست یافتهاند بی اینکه بتوانند بگویند چه حقیقت یا چرا.
مالهکشی.
این را هم آگاهی بسنده ندارید, زیرا یکی از کهنترین کارواژهها پارسی همان «واختن» است:
واختن (≈> گفتن) —> واژ
که «واژه» را از همان برگرفتهاند, چُنانکه «وات = حرف» نیز از همان میاید.
https://www.vajehyab.com/dehkhoda/%D9%88%D8%A7%D8%AA-1
وات . (اِ) سخن . (برهان )(آنندراج ) (جهانگیری ) (رشیدی ) (ناظم الاطباء). || حرف . (برهان ) (جهانگیری ) (رشیدی ) (ناظم الاطباء). ترجمه ٔ حرف . و هر سخنی که از دو وات آمیخته باشد دو حرفی خوانند همچون سر و دم و بر. (آنندراج ).
بجای وادادن در برابر واقعیت تلخ، بهتر است آدمی بكوشد كه واقعیت را بسود خود دگرگون كند و اگر بتواند حتی یك واژه ی تازی را هم از زبان شیرین مادری خود بیرون بیندازد بهتر از این است كه بگوید چه كنم ! ناراحتم! ولی همچنان در گنداب بماند و دیگران را هم به ماندن در گنداب گول بزند!!
—مزدک بامداد
هماکنون 1 کاربر سرگرم دیدن این جُستار است. (0 کاربر و 1 مهمان)