یکی از سرداران سپاه با ناراحتی پیش امام نقی آمد و گفت :
متاسفانه به من ماموریت داده اند به سوریه بروم. میترسم. چه کنم ؟
امام که میدانست اتاق شنود میشود به زبان رمزی گفت : سجاد ! سجاد !
آن مرد رفت و فردا به علت اسهال در بیمارستان بستری شد و از شهادت حتمی نجات یافت.