• Empty
  • قاطی کردم
  • مهربون
  • موفق
  • متعجب
  • مریض
  • مشغول
  • معترض
  • ناراحت
  • هیچ
  • کنجکاو
  • کسل
  • گیج شدم
  • گریه
  • پکر
  • اخمو
  • از خود راضی
  • بی تفاوفت
  • بد جنس
  • بد حال
  • خونسرد
  • خواب آلود
  • خوشحال
  • خجالتی
  • خسته
  • دلواپس
  • رنجور
  • ریلکس
  • سپاسگزار
  • سر به زیر
  • شوکه
  • شاد و سر حال
  • عاشق
  • عصبانی
  • غمگین
  • غافلگیر
  • User Tag List

    نمایش پیکها: از 1 به 10 از 401

    جُستار: بی خدا بودن چه حسی دارد؟

    Hybrid View

    1. #1
      سخنور یکم
      Points: 18,513, Level: 86
      Level completed: 33%, Points required for next Level: 337
      Overall activity: 6.0%
      دستاوردها:
      First 1000 Experience Points
      آغازگر جُستار
      بدون وضعیت
       
      کنجکاو
       
      سارا آواتار ها
      تاریخ هموندی
      Jun 2015
      ماندگاه
      زیر آسمان خدا
      نوشته ها
      695
      جُستارها
      19
      امتیازها
      18,513
      رنک
      86
      Post Thanks / Like
      سپاس
      288
      از ایشان 325 بار در 277 پست سپاسگزاری شده است .
      یافتن همه‌یِ سپاسهای گرفته شده
      یافتن همه‌یِ سپاسهای داده شده
      Mentioned
      14 Post(s)
      Tagged
      0 Thread(s)
      گفت‌آورد نوشته اصلی از سوی Mehrbod نمایش پست ها
      درسته, خرد مگوید که آفریدگار هستی و جهان نباید در کتاب معجزه‌اش که قران باشد غلط غولوط اعداد را حساب کرده
      باشد و کسیکه احساس او بر خرد اش چیره باشد نمیتواند این واقعیت را بپذیرد که پس با این حساب این آفریدگار نیست.
      بنده عرض کردم خردِ شما را دوست ندارم . خردی که تنها در پی تحقیر خلق می رود و به غرور و تکبر منتهی می گردد را دوست نمی دارم. خردی که در پاسخ به پست های دیگران گزینشی عمل می کند و از میان آنهمه حرف ، بی ربط ترین ها را بر می گزیند تا بیشتر تحقیر کند را دوست نمی دارم. اینکه تاکنون هزار بار پرسیده ام براستی از اینهمه تحقیر کردن چه لذتی می برید؟ و چرا بنده را بیشتر از مسلمانان دیگر تحقیر می کنید و البته چقدر هم که شما با خردتان پاسخ دادید!! هر چند که خودم پاسخ را می دانم . بدیهی است که بنده و امثال بنده از سایر مسلمین اوضاعمان بدتر باشد چرا؟ چون رابطه آنان با پروردگار رابطه ایست که از جبر بر می خیزد آنها خدا را اطاعت می کنند به طمع بهشت و از ترس جهنم. اما کسانی که وارد حلقه عشق می شوند نه بهشت و نه جهنم برایشان تفاوتی نمی کند این عشق است که سبب حرکت آنها می شود و تنها تمنای خودش را دارند ونه بهشتش را و نه جهنمش را. پس رابطه یشان با خداوند رابطه ی مرید است و مراد و هما داستان سیمرغ.
      وگرنه بنده با خرد مشکلی ندارم چرا که مولانا ابولحسن خرقانی فرمود:
      خردمند با خداوند نا باک است
      زیرا که وی بی باک است
      و هر آنکس که وی نا باک بود
      بی باکان را دوست می دارد



      گفت‌آورد نوشته اصلی از سوی Mehrbod نمایش پست ها
      گویا دو بار نخستی که گفته شد هوش نکردید, من اینجا گرداننده ( = مدیر) نیستم.
      ولی قربان هنوز هم گردانندگی سرور با شما می باشد و اختیاراتی فراتر از یک کاربر عادی را دارا می باشید.






    2. #2
      دفترچه نویس
      Points: 471,639, Level: 100
      Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
      Overall activity: 2.0%
      دستاوردها:
      First 1000 Experience PointsGot three Friends
      نِشان‌ها:
      Most Popular
      سرور خویـشتـن
       
      Empty
       
      Mehrbod آواتار ها
      تاریخ هموندی
      Oct 2010
      ماندگاه
      لاجیکستان
      نوشته ها
      8,712
      جُستارها
      188
      امتیازها
      471,639
      رنک
      100
      Post Thanks / Like
      سپاس
      12,116
      از ایشان 21,650 بار در 7,581 پست سپاسگزاری شده است .
      یافتن همه‌یِ سپاسهای گرفته شده
      یافتن همه‌یِ سپاسهای داده شده
      Mentioned
      62 Post(s)
      Tagged
      1 Thread(s)
      گفت‌آورد نوشته اصلی از سوی سارا نمایش پست ها
      بنده عرض کردم خردِ شما را دوست ندارم . خردی که تنها در پی تحقیر خلق می رود و به غرور و تکبر منتهی می گردد را دوست نمی دارم. خردی که در پاسخ به پست های دیگران گزینشی عمل می کند و از میان آنهمه حرف ، بی ربط ترین ها را بر می گزیند تا بیشتر تحقیر کند را دوست نمی دارم. اینکه تاکنون هزار بار پرسیده ام براستی از اینهمه تحقیر کردن چه لذتی می برید؟ و چرا بنده را بیشتر از مسلمانان دیگر تحقیر می کنید و البته چقدر هم که شما با خردتان پاسخ دادید!! هر چند که خودم پاسخ را می دانم . بدیهی است که بنده و امثال بنده از سایر مسلمین اوضاعمان بدتر باشد چرا؟ چون رابطه آنان با پروردگار رابطه ایست که از جبر بر می خیزد آنها خدا را اطاعت می کنند به طمع بهشت و از ترس جهنم. اما کسانی که وارد حلقه عشق می شوند نه بهشت و نه جهنم برایشان تفاوتی نمی کند این عشق است که سبب حرکت آنها می شود و تنها تمنای خودش را دارند ونه بهشتش را و نه جهنمش را. پس رابطه یشان با خداوند رابطه ی مرید است و مراد و هما داستان سیمرغ.
      وگرنه بنده با خرد مشکلی ندارم چرا که مولانا ابولحسن خرقانی فرمود:
      خردمند با خداوند نا باک است
      زیرا که وی بی باک است
      و هر آنکس که وی نا باک بود
      بی باکان را دوست می دارد

      =>



      گفت‌آورد نوشته اصلی از سوی سارا نمایش پست ها
      ولی قربان هنوز هم گردانندگی سرور با شما می باشد و اختیاراتی فراتر از یک کاربر عادی را دارا می باشید.
      شما هر روز در خیابان راه میروید و توانایی (= اختیار) کشتن هر کسی را
      دارید, ولی به این معنی نیست که میخواهید/اجازه دارید هر کس را خواستید بکشید.

      من هم دسترسی به سرور اینجا دارم, ولی اجازه‌یِ وررفتن با این چیزها را نه.


      اندکی خرد برای همین جاها خوب است.

      Sticky بجای وادادن در برابر واقعیت تلخ، بهتر است آدمی بكوشد كه واقعیت را بسود خود دگرگون كند و اگر بتواند حتی یك واژه ی تازی را هم از زبان شیرین مادری خود بیرون بیندازد بهتر از این است كه بگوید چه كنم ! ناراحتم! ولی همچنان در گنداب بماند و دیگران را هم به ماندن در گنداب گول بزند!!

      —مزدک بامداد


    3. یک کاربر برای این پست سودمند از Mehrbod گرامی سپاسگزاری کرده اند:

      Secular (11-04-2015)

    4. #3
      دفترچه نویس
      Points: 471,639, Level: 100
      Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
      Overall activity: 2.0%
      دستاوردها:
      First 1000 Experience PointsGot three Friends
      نِشان‌ها:
      Most Popular
      سرور خویـشتـن
       
      Empty
       
      Mehrbod آواتار ها
      تاریخ هموندی
      Oct 2010
      ماندگاه
      لاجیکستان
      نوشته ها
      8,712
      جُستارها
      188
      امتیازها
      471,639
      رنک
      100
      Post Thanks / Like
      سپاس
      12,116
      از ایشان 21,650 بار در 7,581 پست سپاسگزاری شده است .
      یافتن همه‌یِ سپاسهای گرفته شده
      یافتن همه‌یِ سپاسهای داده شده
      Mentioned
      62 Post(s)
      Tagged
      1 Thread(s)
      گفت‌آورد نوشته اصلی از سوی سارا نمایش پست ها
      برخی چون حضرت مولانا و حضرت عطار با شاعری سعی در بیان دارند ولی بعد می بینند که هر چه بگویند آنی نیست که در عالم معنا دیده اند
      آنهاییکه مسکالین زده‌اند یا هتّا اکستازی نیز از اینها میگویند, برخاسته از نیروی پندار و فراپندار (فکر و تخیل).

      نکته‌یِ گیرا اینکه, در آزمایشی که شوربختانه سرچشمه و ریزگان اش را اکنون درست به یاد نمیاورم, بخشی از مغز را
      می‌انگیختند و انگیخته هر بار دچار خنده میشده و در کنارش به این احساس بسیار ژرف دچار میآمده که به "
      حقیقتی بسیار مهم دست یافته است", ولی پس از ته کشیدن انگیزش نمیتوانسته به یاد بیاورد چه حقیقت.

      با آزمایش چندباره و چندباره آزمایشگران سرانجام پیروز میشوند که از آزموده بپرسند این
      حقیقت چیست, در میاید چیزی جز اینکه «رنگ سفید پوشش آزمایشگران بسیار خنده‌آور است» نیست!

      به دیگر زبان, «احساس یک چیز» با اینکه «آن چیز چه اندازه ریشه در واقعیت دارد» دو چیز سراسر دگرسان‌اند.

      Sticky بجای وادادن در برابر واقعیت تلخ، بهتر است آدمی بكوشد كه واقعیت را بسود خود دگرگون كند و اگر بتواند حتی یك واژه ی تازی را هم از زبان شیرین مادری خود بیرون بیندازد بهتر از این است كه بگوید چه كنم ! ناراحتم! ولی همچنان در گنداب بماند و دیگران را هم به ماندن در گنداب گول بزند!!

      —مزدک بامداد


    5. #4
      سخنور یکم
      Points: 18,513, Level: 86
      Level completed: 33%, Points required for next Level: 337
      Overall activity: 6.0%
      دستاوردها:
      First 1000 Experience Points
      آغازگر جُستار
      بدون وضعیت
       
      کنجکاو
       
      سارا آواتار ها
      تاریخ هموندی
      Jun 2015
      ماندگاه
      زیر آسمان خدا
      نوشته ها
      695
      جُستارها
      19
      امتیازها
      18,513
      رنک
      86
      Post Thanks / Like
      سپاس
      288
      از ایشان 325 بار در 277 پست سپاسگزاری شده است .
      یافتن همه‌یِ سپاسهای گرفته شده
      یافتن همه‌یِ سپاسهای داده شده
      Mentioned
      14 Post(s)
      Tagged
      0 Thread(s)
      گفت‌آورد نوشته اصلی از سوی Mehrbod نمایش پست ها
      آنهاییکه مسکالین زده‌اند یا هتّا اکستازی نیز از اینها میگویند, برخاسته از نیروی پندار و فراپندار (فکر و تخیل).

      نکته‌یِ گیرا اینکه, در آزمایشی که شوربختانه سرچشمه و ریزگان اش را اکنون درست به یاد نمیاورم, بخشی از مغز را
      می‌انگیختند و انگیخته هر بار دچار خنده میشده و در کنارش به این احساس بسیار ژرف دچار میآمده که به "
      حقیقتی بسیار مهم دست یافته است", ولی پس از ته کشیدن انگیزش نمیتوانسته به یاد بیاورد چه حقیقت.

      با آزمایش چندباره و چندباره آزمایشگران سرانجام پیروز میشوند که از آزموده بپرسند این
      حقیقت چیست, در میاید چیزی جز اینکه «رنگ سفید پوشش آزمایشگران بسیار خنده‌آور است» نیست!

      به دیگر زبان, «احساس یک چیز» با اینکه «آن چیز چه اندازه ریشه در واقعیت دارد» دو چیز سراسر دگرسان‌اند.
      شهاب الدین سهرودی عالم احساس را از عالم معنا جدا دانسته اند چرا که در عالم معنا شما با "حواس" سر و کاری ندارید!

      در ضمن شما که اینقدر ارادت به حکیم خیام دارید و متاسفانه شناختتان از ایشان برگرفته از نوشته های صادق هدایت است ، خوب است که بدانید صمیمترین دوستِ خیام حکیم سنایی بوده است و خوبتر آنکه بدانید تا چه اندازه این سرور ! خیام به حضرت سنایی ارادت می ورزیده است! پس اینقدر عرفا را .... بگذریم!
      همین است دیگر شما شعر دوست نیستید باید هم اشعار خیام را اینگونه تحلیل کنید در ضمن ایشان که از واژگان تازی ! بسیار در شعرش استفاده می کرده است!






    6. #5
      سخنور یکم
      Points: 18,513, Level: 86
      Level completed: 33%, Points required for next Level: 337
      Overall activity: 6.0%
      دستاوردها:
      First 1000 Experience Points
      آغازگر جُستار
      بدون وضعیت
       
      کنجکاو
       
      سارا آواتار ها
      تاریخ هموندی
      Jun 2015
      ماندگاه
      زیر آسمان خدا
      نوشته ها
      695
      جُستارها
      19
      امتیازها
      18,513
      رنک
      86
      Post Thanks / Like
      سپاس
      288
      از ایشان 325 بار در 277 پست سپاسگزاری شده است .
      یافتن همه‌یِ سپاسهای گرفته شده
      یافتن همه‌یِ سپاسهای داده شده
      Mentioned
      14 Post(s)
      Tagged
      0 Thread(s)
      گفت‌آورد نوشته اصلی از سوی Mehrbod نمایش پست ها
      آنهاییکه مسکالین زده‌اند یا هتّا اکستازی نیز از اینها میگویند, برخاسته از نیروی پندار و فراپندار (فکر و تخیل).
      قربان شما از عرفا و اهل طریقت و احولاتشان چه می دانید؟ آیا تاکنون زندگینامه ی آنها را خوانده اید؟

      شمس تبریز که بود؟ ابوالحسن خرقانی را چرا عطار گستاخ نامید؟ حلاج چرا انالحق به زبان آورد؟ مولانا چرا از قیل و قال مدرسه فرار کرد؟ احمد غزالی چه کرد که عین القضات مریدش سرش را به باد داد؟ محمد غزالی که متکلم و فقیه و عالم بزرگی بود چه شد که ناگهان فراری شد؟ شهاب الدین سهروردی که در حدود نصف سن ابن سینا بیشتر عمر نکرد و در عنفوان جوانی شهید شد اصلا برای چه شهید شد؟ شبلی چرا همه ی ثروتش را بخشید و جامه ی اهل طریقت به تن کرد؟ ابراهیم ادهم شاهزاده ی پارسی چرا از قصر فرار کرد و عطای ولیعهدی را به لقایش بخشید و دوریشی را پیش گرفت؟ و.........

      خیلی بی انصافیست که این مردان بزرگ را در کنار معتادین و مستان بگذارید! خوبست که همه ی این انسان های بزرگ در دوره ی خود دانشمندان بسیار بزرگی هم بوده اند و همگیشان از نبوغ و هوشی خارق العاده بهره مند بودند. همه ی این افراد در علوم مادی سرآمد بودند ولی آنها زودتر از انیشتین فهمیدند که علم مرده ریگ (مادی) بدنبال توجیه هست نه حقیقت و برای دستیابی به حقیقت باید از ذوق در کنار خرد بهره جست! چرا که بقول حضرت مولانا پای استدلالیون چوبین بود!






    7. #6
      دفترچه نویس
      Points: 471,639, Level: 100
      Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
      Overall activity: 2.0%
      دستاوردها:
      First 1000 Experience PointsGot three Friends
      نِشان‌ها:
      Most Popular
      سرور خویـشتـن
       
      Empty
       
      Mehrbod آواتار ها
      تاریخ هموندی
      Oct 2010
      ماندگاه
      لاجیکستان
      نوشته ها
      8,712
      جُستارها
      188
      امتیازها
      471,639
      رنک
      100
      Post Thanks / Like
      سپاس
      12,116
      از ایشان 21,650 بار در 7,581 پست سپاسگزاری شده است .
      یافتن همه‌یِ سپاسهای گرفته شده
      یافتن همه‌یِ سپاسهای داده شده
      Mentioned
      62 Post(s)
      Tagged
      1 Thread(s)
      گفت‌آورد نوشته اصلی از سوی سارا نمایش پست ها
      قربان شما از عرفا و اهل طریقت و احولاتشان چه می دانید؟ آیا تاکنون زندگینامه ی آنها را خوانده اید؟

      شمس تبریز که بود؟ ابوالحسن خرقانی را چرا عطار گستاخ نامید؟ حلاج چرا انالحق به زبان آورد؟ مولانا چرا از قیل و قال مدرسه فرار کرد؟ احمد غزالی چه کرد که عین القضات مریدش سرش را به باد داد؟ محمد غزالی که متکلم و فقیه و عالم بزرگی بود چه شد که ناگهان فراری شد؟ شهاب الدین سهروردی که در حدود نصف سن ابن سینا بیشتر عمر نکرد و در عنفوان جوانی شهید شد اصلا برای چه شهید شد؟ شبلی چرا همه ی ثروتش را بخشید و جامه ی اهل طریقت به تن کرد؟ ابراهیم ادهم شاهزاده ی پارسی چرا از قصر فرار کرد و عطای ولیعهدی را به لقایش بخشید و دوریشی را پیش گرفت؟ و.........

      خیلی بی انصافیست که این مردان بزرگ را در کنار معتادین و مستان بگذارید! خوبست که همه ی این انسان های بزرگ در دوره ی خود دانشمندان بسیار بزرگی هم بوده اند و همگیشان از نبوغ و هوشی خارق العاده بهره مند بودند. همه ی این افراد در علوم مادی سرآمد بودند ولی آنها زودتر از انیشتین فهمیدند که علم مرده ریگ (مادی) بدنبال توجیه هست نه حقیقت و برای دستیابی به حقیقت باید از ذوق در کنار خرد بهره جست! چرا که بقول حضرت مولانا پای استدلالیون چوبین بود!
      شما هنوز نمیدانید «واقعیت» چیست و «حقیقت» کدام است و در جهان پندار دنبال آن میگردید؟

      Sticky بجای وادادن در برابر واقعیت تلخ، بهتر است آدمی بكوشد كه واقعیت را بسود خود دگرگون كند و اگر بتواند حتی یك واژه ی تازی را هم از زبان شیرین مادری خود بیرون بیندازد بهتر از این است كه بگوید چه كنم ! ناراحتم! ولی همچنان در گنداب بماند و دیگران را هم به ماندن در گنداب گول بزند!!

      —مزدک بامداد


    8. #7
      سخنور یکم
      Points: 18,513, Level: 86
      Level completed: 33%, Points required for next Level: 337
      Overall activity: 6.0%
      دستاوردها:
      First 1000 Experience Points
      آغازگر جُستار
      بدون وضعیت
       
      کنجکاو
       
      سارا آواتار ها
      تاریخ هموندی
      Jun 2015
      ماندگاه
      زیر آسمان خدا
      نوشته ها
      695
      جُستارها
      19
      امتیازها
      18,513
      رنک
      86
      Post Thanks / Like
      سپاس
      288
      از ایشان 325 بار در 277 پست سپاسگزاری شده است .
      یافتن همه‌یِ سپاسهای گرفته شده
      یافتن همه‌یِ سپاسهای داده شده
      Mentioned
      14 Post(s)
      Tagged
      0 Thread(s)
      گفت‌آورد نوشته اصلی از سوی Mehrbod نمایش پست ها
      نکته گیرا اینجاست که خود این عارفان هم نمیفهمند چه میگویند, ولی میخواهند دیگران آنرا دربسته بپذیرند.
      این نظر شخصی شماست قربان! و همانطور که از ابتدا می دانستم شما حتی به خودتان زحمت خواندن یکی بیت شعر یا یک خط از نوشته های عرفا را به خود نداده اید و زندگینامه ی یکی از آنها را هم نخوانده اید وگرنه چنین سخنی نمی گفتید!
      عرفا در برابر دیگران سکوت می کنند و انکار! و راز را فاش نمی کنند آنگاه چطور آنها می خواهند دیگران دربسته حرفشان را بپذیرند ؟ آنها که حرفی نمی زنند! رازی ملا نمی کنند ....... بقول حضرت مولانا :

      منم آن عاشق رویت که جز این کار ندارم
      که بر آنکس که نه عاشق ، بجز انکار ندارم

      و یا در جایی دیگر می فرماید:
      آنکه را اسرار حق آموختند
      مُهر کردند و دهانش دوختند
      می بینید مدام بر نگفتن و سکوت کردن و انکار کردن عشق درنزد دیگران تاکید شده است. اصولا سالکان نباید احوالاتشان و رازهایی که بر آنها مکشوف شده است را بر غیر بگویند.

      حضرت حافظ سروده:
      با مدعی مگویید اسرار عشق و مستی
      تا بی خبر بمیرد در رنج خودپرستی
      در میان عرفا آنان که دست به افشای راز زدن همگیشان به بالای دار رفتند چرا که سزای افشای راز او مرگست آنهم حلاج وار! چرا که دیگران نمی فهمند اینها چه می گویند و آنها را متهم به جنون و کفر می کنند و عاقبتی جز مرگ هم در انتظار آنان نخواهد بود. در همان داستان غار ِ افلاطون هم این سخن گفته شده است که آنهایی که به بیرون غار می روند وقتی برمی گردند تا آنچه را که دیده اند برای بقیه بازگویند متهم به دیوانگی و جنون می گردند و اگر زیاد اصرار ورزند دیگران دست و پایشان را غل و زنجیر کرده تا دیگر نتوانند حرکت کرده و به بیرون غار بروند.
      پس در ابتدای طریقت آنچه که سالک باید بداند آنست که سکوت کند و خویشتندار باشد و راز و احوالاتش را برِ غیر نگوید.
      پس در نتیجه این سخن شما که فرمودید "خود این عارفان هم نمیفهمند چه میگویند, ولی میخواهند دیگران آنرا دربسته بپذیرند." از بیخ غلط می باشد!




      گفت‌آورد نوشته اصلی از سوی Mehrbod نمایش پست ها
      برای کسیکه کور زاده شده همچُنان میتوان گفت بینایی چیست و او همچنان میتواند
      آنرا دریابد, اگرچه نتواند درک کند. پس برای دریافت یک چیز بباید نیازی به وایافت (= ادراک) آن نیست.
      مشکل همینجاست که شما دارید یک مثالی را که برای عالم مادی است را برای عالم معنا تعمیم می دهید و از اینرو قیاس مع الفارق است. آن شخص کور و بینایی هر دو در این عالم مادی است اما عالم معنا دنیایی فرای عالم مادیست دنیایی است که در آن تعاریف و اشیا ورای آنچه که در عالم مادی هستند هست.

      برای مثال مستی یک عارف از عشق را نمی توان با مستی حاصل از شرب خمر یکسان در نظر گرفت و یا از یک نوع دانست! جه زیبا حضرت مولانا این مساله را بیان داشته اند:

      شما مست نگشتید و از آن باده نخوردید
      چه دانید چه دانید که ما در چه شکاریم؟


















      گفت‌آورد نوشته اصلی از سوی Mehrbod نمایش پست ها
      بوارونه, زبان پارسیک خود تواناست و برابر معنی همان «چَم» است, چُنانکه در پارسی میانه
      در کنار «چه را —> چرا = for what reason = why» نیز داشته‌ایم «چَم رای —>‌ چمرای =for what purpose».

      هر آینه, چم تنها زیرگردآیه‌ای از پندار است, هنگامیکه این جهان همان جهان پندار یا بهتر بگوییم, virtual میباشد.
      قربان اینگونه پاسخ دادن شما از تعصب و نفرت ناشی می گردد! از تعصب پارسی دوستی و از نفرت اعراب!
      پس چرا ابن سینا و دیگر دانمشندان ایرانی تمام کتاب هایشان را به زبان عربی می نگاشتند؟ براستی چرا؟
      زیرا همه ی دانمشندان و فلاسفه ی ایرانی معترف بودند که زبان عربی ظرفیت فلسفه و مفاهیم فلسفی را دارد ولی زبان پارسی خیر ! حتی تا همین اواخر هم فلاسفه ی ایرانی چون علامه طباطبایی به عربی آثار فلسفی خود را می نگاشتند. هر چند اخیرا تلاش هایی در جهت ِقوی کردن و بالا بردن ظرفیت فلسفی زبان پارسی شده است.



      گفت‌آورد نوشته اصلی از سوی Mehrbod نمایش پست ها

      تا اینجا تنها گفتید که دیگران چه گفته‌اند, بی اینکه روشن شود منطق این جهان پندار
      چیست و چرا باید سخن این و آن را چش مبسته و کورکورانه پذیرفت, آنهم جاییکه خودشان هم درنیافته‌اند چه دیده‌اند.
      بهمین شیوه اگر پیش رود, باید کم کم سخن دیوانگان و مسکالین‌زدگان را هم پذیرفت, چون آنها
      هم گاه میگویند در دیوانگی به حقیقت دست یافته‌اند بی اینکه بتوانند بگویند چه حقیقت یا چرا.
      خب نمی دانم که آیا اجازه اش را دارم یا نه؟ آیا شما براستی دوست دارید بنده در اینجا از عالم معنا صحبت کنم یا نه و یا تنها به دنبال مسخره کردن و رد کردن و بی منطق خواندن آن هستید. یک سوال! اصلا هدف شما از این بحث چیست؟ مسلما بدنبال حقیقت این عالم نیستید. می شود این بار بزرگواری کرده بر این حقیر منت نهاده و بگویید که هدفتان از این بحث چیست؟
      اگر پاسخ دهید تکلیف بنده هم روشن می گردد که آیا اجازه دارم این بحث را ادامه دهم یا خیر!










      گفت‌آورد نوشته اصلی از سوی Mehrbod نمایش پست ها
      این را هم آگاهی بسنده ندارید, زیرا یکی از کهنترین کارواژه‌ها پارسی همان «واختن» است:

      واختن (≈> گفتن) —> واژ


      که «واژه» را از همان برگرفته‌اند, چُنانکه «وات = حرف» نیز از همان میاید.
      چرا می دانستم البته در زبان پهلوی "واجیدن" یعنی سخن گفتن! که می شود گقت همان واژیدن است. اما شما منظور بنده را نگرفتید منظورم از فصاحت و رسایی زبان عربی بود و اینکه کلمات عربی مثل کلمه ، کلام، تکلم و..... چقدر برای بیان معتانی بزرگ و ماورای دنیای مادی فصاحت و بلاغت و ظرفیت دارند و در درک بهتر هستی یاری دهنده هستند اما ........

      گفت‌آورد نوشته اصلی از سوی Mehrbod نمایش پست ها
      ماله‌کشی.
      گفت‌آورد نوشته اصلی از سوی Mehrbod نمایش پست ها
      حضرت حق و دیگر یاوه‌ها.
      چرا؟ به چه دلیل اینها را می گویید اگر ممکن است توضیح دهید علت اینگونه پاسخ دادن هایتان را !



      گفت‌آورد نوشته اصلی از سوی Mehrbod نمایش پست ها
      شما هنوز نمیدانید «واقعیت» چیست و «حقیقت» کدام است و در جهان پندار دنبال آن میگردید؟
      ببخشید شما از کجا می دانید که بنده چه چیز را نمی دانم؟!
      بنده هر چه را که ندانم این را خوب می دانم که واقعیت برابر با حقیقت نیست و این همان چیزی است که شما هنوز متوجه نشده اید!
      ویرایش از سوی سارا : 11-24-2015 در ساعت 08:42 AM






    9. #8
      دفترچه نویس
      Points: 471,639, Level: 100
      Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
      Overall activity: 2.0%
      دستاوردها:
      First 1000 Experience PointsGot three Friends
      نِشان‌ها:
      Most Popular
      سرور خویـشتـن
       
      Empty
       
      Mehrbod آواتار ها
      تاریخ هموندی
      Oct 2010
      ماندگاه
      لاجیکستان
      نوشته ها
      8,712
      جُستارها
      188
      امتیازها
      471,639
      رنک
      100
      Post Thanks / Like
      سپاس
      12,116
      از ایشان 21,650 بار در 7,581 پست سپاسگزاری شده است .
      یافتن همه‌یِ سپاسهای گرفته شده
      یافتن همه‌یِ سپاسهای داده شده
      Mentioned
      62 Post(s)
      Tagged
      1 Thread(s)
      گفت‌آورد نوشته اصلی از سوی سارا نمایش پست ها
      این نظر شخصی شماست قربان! و همانطور که از ابتدا می دانستم شما حتی به خودتان زحمت خواندن یکی بیت شعر یا یک خط از نوشته های عرفا را به خود نداده اید و زندگینامه ی یکی از آنها را هم نخوانده اید وگرنه چنین سخنی نمی گفتید!
      عرفا در برابر دیگران سکوت می کنند و انکار! و راز را فاش نمی کنند آنگاه چطور آنها می خواهند دیگران دربسته حرفشان را بپذیرند ؟ آنها که حرفی نمی زنند! رازی ملا نمی کنند ....... بقول حضرت مولانا :

      منم آن عاشق رویت که جز این کار ندارم
      که بر آنکس که نه عاشق ، بجز انکار ندارم

      و یا در جایی دیگر می فرماید:
      آنکه را اسرار حق آموختند
      مُهر کردند و دهانش دوختند
      می بینید مدام بر نگفتن و سکوت کردن و انکار کردن عشق درنزد دیگران تاکید شده است. اصولا سالکان نباید احوالاتشان و رازهایی که بر آنها مکشوف شده است را بر غیر بگویند.
      جادوگران و افسونگران هم میگویند به حقیقت‌هایی فراطبیعی دسترسی دارند, ولی نمیتوانند بگویند چگونه.
      عارفان هم میبینیم بهمین شیوه میگویند «ما میدانیم حقیقت چیست, ولی نمیتوانیم به شما بگوییم» —>
      در بهترین چهره:

      خودفریبی

      در بدترین چهره:

      سالوسی

      (= شارلاتانیسم)


      گفت‌آورد نوشته اصلی از سوی سارا نمایش پست ها
      حضرت حافظ سروده:
      با مدعی مگویید اسرار عشق و مستی
      تا بی خبر بمیرد در رنج خودپرستی
      این سخن هم بمانند این میماند که پزشک دانشمند از درمان بیماری که تنها مدعی‌ست بهتر از او میداند خودداری بجوید و بگوید:

      با مدعی مگویید اسرار مرگ و هستی
      تا بی خبر بمیرد در رنج خودپرستی

      هنگامیکه منطق‌وارانه, از پزشک چشمداشت این میرود آنچه میداند را به زبان ساده و خردپذیر برای بیماری که بدرستی نگران تندرستی خود — یا در برابر
      عارفان روانپریش نگران رواندرستی خود — باشد را به زبان بیاورد, نه اینکه آنجا بازار سالوسی و فرقه‌بازی راه انداخته و این را راه بدهد و درمان کند, آن یکی را نه.




      گفت‌آورد نوشته اصلی از سوی سارا نمایش پست ها
      در میان عرفا آنان که دست به افشای راز زدن همگیشان به بالای دار رفتند چرا که سزای افشای راز او مرگست آنهم حلاج وار! چرا که دیگران نمی فهمند اینها چه می گویند و آنها را متهم به جنون و کفر می کنند و عاقبتی جز مرگ هم در انتظار آنان نخواهد بود.
      عارفان مسلمان از سوی مسلمانان خودباخته کشته میشوند, ناخداباوران! خردگرای
      در این میان بایستی این را نشانه‌‌ای از درستی سخن عارفان برداشت نمایند.




      گفت‌آورد نوشته اصلی از سوی سارا نمایش پست ها
      در همان داستان غار ِ افلاطون هم این سخن گفته شده است که آنهایی که به بیرون غار می روند وقتی برمی گردند تا آنچه را که دیده اند برای بقیه بازگویند متهم به دیوانگی و جنون می گردند و اگر زیاد اصرار ورزند دیگران دست و پایشان را غل و زنجیر کرده تا دیگر نتوانند حرکت کرده و به بیرون غار بروند.
      پس در ابتدای طریقت آنچه که سالک باید بداند آنست که سکوت کند و خویشتندار باشد و راز و احوالاتش را برِ غیر نگوید.
      پس در نتیجه این سخن شما که فرمودید "خود این عارفان هم نمیفهمند چه میگویند, ولی میخواهند دیگران آنرا دربسته بپذیرند." از بیخ غلط می باشد!
      بیجاست, در تاریکی هم میشود فیل را لمس نمود و هرکس میتواند یک برداشت دگرسانی از خرطوم یا دم او بکند,
      ولی در هر چهره‌ای این تعریف‌ها خردپذیر میباشند و میتوان آنها را همواره به بوته‌یِ آزمایش و سنجش نهاد.

      هنگامیکه, سخن عارفان چیزی جز اینکه «ما یک چیزی دریافته‌ام که خودمان هم نمیتوانیم درست بگوییم چیست» نمیباشد
      و تنها راهی‌ که میتوان گفته‌یِ ایشان را گویا سنجید همین است که خودتان هم یکی از آنان بشوید (= فرقه‌گرایی و یارگیری ≠ خردپذیری).






      گفت‌آورد نوشته اصلی از سوی سارا نمایش پست ها
      مشکل همینجاست که شما دارید یک مثالی را که برای عالم مادی است را برای عالم معنا تعمیم می دهید و از اینرو قیاس مع الفارق است. آن شخص کور و بینایی هر دو در این عالم مادی است اما عالم معنا دنیایی فرای عالم مادیست دنیایی است که در آن تعاریف و اشیا ورای آنچه که در عالم مادی هستند هست.
      بینایی و دیدن خود در جهان پندار معنا میابد, اگرنه اتم و یاخته کور و بینا ندارند. پس باری دیگر, دریافت (understanding) در
      نیاز به وایافت (perception) نمیباشد; همانجور که کسیکه کوررنگ است نمیتواند رنگ سرخ را وایابد, ولی همزمان دریابد چیست.

      Sticky بجای وادادن در برابر واقعیت تلخ، بهتر است آدمی بكوشد كه واقعیت را بسود خود دگرگون كند و اگر بتواند حتی یك واژه ی تازی را هم از زبان شیرین مادری خود بیرون بیندازد بهتر از این است كه بگوید چه كنم ! ناراحتم! ولی همچنان در گنداب بماند و دیگران را هم به ماندن در گنداب گول بزند!!

      —مزدک بامداد


    10. #9
      سخنور یکم
      Points: 18,513, Level: 86
      Level completed: 33%, Points required for next Level: 337
      Overall activity: 6.0%
      دستاوردها:
      First 1000 Experience Points
      آغازگر جُستار
      بدون وضعیت
       
      کنجکاو
       
      سارا آواتار ها
      تاریخ هموندی
      Jun 2015
      ماندگاه
      زیر آسمان خدا
      نوشته ها
      695
      جُستارها
      19
      امتیازها
      18,513
      رنک
      86
      Post Thanks / Like
      سپاس
      288
      از ایشان 325 بار در 277 پست سپاسگزاری شده است .
      یافتن همه‌یِ سپاسهای گرفته شده
      یافتن همه‌یِ سپاسهای داده شده
      Mentioned
      14 Post(s)
      Tagged
      0 Thread(s)
      گفت‌آورد نوشته اصلی از سوی Mehrbod نمایش پست ها
      برای دانش به درستی یک چیز, نیازی به شناخت گوینده‌یِ آن نیست. این سخن همان «سفسته‌یِ
      ارجاع به آتوریته» است, چُنانکه نمونه‌وار اگر اینشتن بگوید ماست سیاه است, سیاه میشود, که روشن است, نمیشود.
      قربان آخر این دانش که شبیه دیگر دانش ها نیست و مشکل هم همینجاست که علمِ عشق در دفتر نباشد! نمی شود این علم را در کتاب و دفتر یافت! بقول حضرت شمس این علم در هیچ کتابی یافت نمی شود و بخاطر همین او تمام کتاب های مولانا را به درون حوض انداخت و سالها بعد از این ماجرا حضرت حافظ چه خوب آن را توصیف کرد که :

      بشوی اوراق اگر همدرس مایی

      که علم عشق در دفتر نباشد
      به همین علت باید برای شناخت این علم دست به دامانِ عالمانِ این علم که همانا عرفا هستند شد چرا که آنها براستی عالمان عشقند و زندگینامه هایشان سراسر پر از عشق و شور و راز و رمز هستی است. در حقیقت زندگینامه های آنها تئوری علم عشق است!






      گفت‌آورد نوشته اصلی از سوی Mehrbod نمایش پست ها

      درست است, جایی هم گفته نشد این دو یکی‌اند.
      حرف ِ بنده این بود:
      گفت‌آورد نوشته اصلی از سوی سارا نمایش پست ها
      در همان داستان غار ِ افلاطون هم این سخن گفته شده است که آنهایی که به بیرون غار می روند وقتی برمی گردند تا آنچه را که دیده اند برای بقیه بازگویند متهم به دیوانگی و جنون می گردند و اگر زیاد اصرار ورزند دیگران دست و پایشان را غل و زنجیر کرده تا دیگر نتوانند حرکت کرده و به بیرون غار بروند.
      پس در ابتدای طریقت آنچه که سالک باید بداند آنست که سکوت کند و خویشتندار باشد و راز و احوالاتش را برِ غیر نگوید.
      --->
      [/QUOTE]


      گفت‌آورد نوشته اصلی از سوی Mehrbod نمایش پست ها
      بیجاست, در تاریکی هم میشود فیل را لمس نمود و هرکس میتواند یک برداشت دگرسانی از خرطوم یا دم او بکند,
      ولی در هر چهره‌ای این تعریف‌ها خردپذیر میباشند و میتوان آنها را همواره به بوته‌یِ آزمایش و سنجش نهاد.
      :)
      و بهمین علت بنده هم با شما کاملا هم عقیده ام که

      گفت‌آورد نوشته اصلی از سوی Mehrbod نمایش پست ها
      زمختی در دریافت بوده است.

      گفت‌آورد نوشته اصلی از سوی Mehrbod نمایش پست ها
      بوارونه, این شمایید که به این سخنگاه درون آمده‌اید و سخن از راه طریقت و حضرت
      حق و درستی اسلام زده‌اید, اگر نه ما یا نمونه‌وار من, با باورهای شما کاری نداشته‌ام,
      پس آغازگر و فراخواننده به این آئین خود شما بوده‌اید
      ارباب!
      بنده کی و کجا آمدم و باشما شروع به صحبت از اسلام و عرفان کردم؟ در کجا بنده آغلز گر بودم؟ کی و کجا به شما گفته ام که بگذارید از عرفان و اسلام بگویم؟ خوب است که هنوز پست ها هستند و خوب است که آنکه به مسلمانی من گیر داد و به طرز صحبت کردن و خداباوری ام گیر داد شما بودید بنده که اصلا با شما در مورد اسلام حرف نزدم حتی در این فروم با هیچکس شروع کننده نبودم یعنی هیچ جستاری را در مورد اسلام و عرفان آغاز نکردم و می دانم که شما هم به خوبی این را می دانید.

      نکند خیال می کنید بنده آمد ام در این فروم که شما و دوستانتان را به آیین مسلمانی فراخوانم؟!!! بنده اطرافم اینقدر غیر مسلمان هست که اگر بخواهم چنین کنم ترجیح می دهم از آنان شروع کنم و آنان را به آیینی که دوستش می دارم دعوت کنم و نه شما را! چرا که آنان نرمند و مهربان و مرا دشمن خودشان نمی دانند و حرفم را اگر درست باشد رد نمی کنند و اشتباهشان را براحتی قبول می کنند و.. یعنی دقیقا برعکسِ شما!

      اصلا براستی فکر می کنید برای چه بنده عضو اینجا شدم؟ برای دعوت به اسلام و گسترش آیین مسلمانی؟ اگر می توانید پاسخ این پرسشم را بدهید!!
      گفت‌آورد نوشته اصلی از سوی Mehrbod نمایش پست ها
      و چُنانکه نیز میبینیم,
      هنگامیکه سخن از "اثبات" این ادعاها میرسد کمابیش تنها از چند شیوه برای گریز از پاسخ [کژ]بهره میگیرید:

      ١- سفسته‌یِ پرداختن به سخنگو بجای سخن: مهربد آدم کینه‌توز و بهمان و بیساری‌ست و آشنایی ندارد.
      ٢- سفسته‌یِ ارجاع به مرجعیت: بهمان و بیسار کس نامی هم این را گفته‌اند, پس درسته.
      ٣- سفسته‌یِ تو نمیدانی: شما درک بسنده ندارید, اگر نه میدانستید.
      ٤- سفسته‌یِ چامه: با سخن آهنگین و زیبا سپید را سیاه میتوان جا زد, ولی نمیتوان سیاه انگاشت.
      ٥- ...

      فعلا که استاد سفسطه شمایید ارباب! و همانطور که بر سفسطه ی عملی مسلط و استادید از تئوری آن نیز مطلع و آگاهید:)



      گفت‌آورد نوشته اصلی از سوی Mehrbod نمایش پست ها



      ١- کسانیکه درون غار بوده‌اند از خود میتوانسته‌اند بپرسند اگر همه‌جا تاریکی‌ست, پس چرا چشم دارند و
      دستکم تا این اندازه, بر اینکه این چشم یک کاری می‌انجامد به درستی سخن آنان گمان بالاتری میداده‌اند و خیره‌سر نمیماندند.

      ٢- نیازی به درویش و راه عرفان و پرداختن به اینجور کارهای رازآلودانه نداشته‌اند, بساکه تنها نیاز بوده کمی تن را تکانده و تا سر غار نوک پا میرفته‌اند.

      ٣- بازگویندگان دستکم میدانسته‌اند چه دیده‌اند (واقعیت) و توانایی بازگویی آنهم به دور از شعر و ایهام را داشته‌اند.

      ٤- پایان داستان هم سوزناک از گونه‌یِ هالیوودی شده است.


      ارباب دوباره که داستانِ غار ِ افلاطون را به داستانِ فیل مولانا گرده زدید که!

      در داستان فیل مولانا، نور و حقیقت مطرح می شود اما در داستان غار افلاطون حرکت و حقیقت! در داستان غار افلاطون اصلا بحث سرِ نور نیست سر ِ حرکت است. افرادی که ساکن آن غار هستند به تاریکی و ظلمتش سالها و قرن ها خو گرفته اند اما عده ی کمی در این میان تصمیم می گیرند که بیشتر غار را بشناسند پس شروع به حرکت می کنند و... و در نتیجه ی حرکتشان به دنیای بیرون از غار که سراسر نور و روشنایی است می رسند.


      نمی دانم چطور شد که از عالم معنا به شما گفتم یعنی خب شما شروع به تحقیر کردید و بابت پرستش و بندگی ِ خدا ، درِ تکفیر و توهین را گشودید و خدا را قلدر محله نامیدید و.. خب بنده ام مجبور شدم که بگویم در عالم معنا بین دو نفر آنکس که مهربانتر است خداوندگار و دیگری عبد و بنده . بعد هم که خودتان بهتر می دانید ولم نکردید و مدام عالم معنا را بر سرم کوفتید. حرفی نیست وقتی شما بدنبال حقیقتی نیستید وقتی در بحث دوست دارید طرفتان به فنا برسد بوِیژه اگر مسلمان باشد.

      اما حداقل این سوال بنده را پاسخ دهید که براستی در این بحث به دنبال ِ چه هستید؟



















    داده‌های جُستار

    کاربری که سرگرم دیدن این جُستار هستند

    هم‌اکنون 1 کاربر سرگرم دیدن این جُستار است. (0 کاربر و 1 مهمان)

    جُستارهای همانند

    1. پاسخ: 5
      واپسین پیک: 11-11-2013, 07:50 PM
    2. پاسخ: 72
      واپسین پیک: 10-26-2013, 02:02 PM

    مجوز های پیک و ویرایش

    • شما نمیتوانید جُستار نوی بفرستید
    • شما نمیتوانید پیکی بفرستید
    • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
    • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
    •