نگرشی کوتاه به وجوه تمایز میان موسیقی ایرانی و غربی
آنچه مایهی تفاوت میان موسیقی ایرانی و غربیست اصلیست
بنیادی که در واقع ماهیت متفاوت هنر غربی و ایرانی را نمایان
میسازد. هنر ایرانی سرشار از جنبههای رئالیستی و واقعگرایانه
از یک طرف است و از طرف دیگر عمیقا مبتنی بر فرد و درک و ذوقِ
اوست. هنرمند ایرانی گویی نشسته بر گوشهای از جهان و در نقطهای
فراتر از زمان، به هستی و عالم مینگرد. هنر او میکوشد جنبههای
متعالی از خلوت ِ هنرمند و راز و نیازش و نجواهای شبانهاش را به بیان
بکشاند. در شعر عطار چنین میخوانیم:
ای دل اگر عاشقی در پی دلدار باش
بر در دل روز و شب منتظر یار باش
دلبر تو جاودان بر در دل حاضر است
روزن دل بر گشا حاضر و هوشیار باش
نیست کس آگه که یار کی بنماید جمال
لیک تو باری به نقد ساخته کار باش
لشگر خواب آوردند بر دل وجانب شکست
شب همه شب همدم دیده بیدار باش
گر دل و جان تورا در بقا آرزوست
دم مزن و درخفا همدم عطار باش
موسیقی ایرانی عمیقا متکیست به شعر چنانکه گاهی
گفته شده است، موسیقی ایرانی در واقع بیان شعر ایرانیست
در قالب ساز و آهنگ.
شعر و موسیقی ایرانی هر دو در خلوت و حالات خاصی که به
شاعر یا نوازنده دست میدهد میترواد. با توجه به این خصوصیات،
موسیقی ایرانی مبتنی شده است بر تکنوازی و بداههنوازی.
هنرمندِ نوازندهی ایرانی گاهی مینشیند ساعتها تکنوازی میکند
و بطرز عجیبی تمام ِ آن دلنشین است و شنوندهای که مخاطب
اثر است کمترین احساس خستگی نمیکند.
ویژگی منحصر بفرد دیگر موسیقی ایرانی، یگانگی نوازنده، موسیقی
و شنونده است! گویی همزمان با هم دست به کاوشی زده باشند
ماجراجویانه. آهنگسازی معنا ندارد، نوازنده در لحظه و بر روی صحنه
آهنگ میسازد و شنونده نیز آمده است چیزی را بشنود که انتظارش
را ندارد. نوازنده، مخاطب را با خود به همراه میکند به مسیری که
خودش نیز پیشتر در آن گام ننهاده است و تنها خاطراتی مهآلود و
غبارگرفته از آن در ذهن دارد. این خاطرات، درواقع همان ردیف
و دستگاههای موسیقی ایرانیست که نوازنده سالها با آنها
تمرین کرده است.
تمام اینها عناصر جوهری موسیقی ایرانی که نه فقط، بلکه همهی هنر ایرانی
محسوب میشوند. موسیقیدان ایرانی اگر بر سر حال باشد، چنان
مخاطبِ آشنا و محشور با موسیقی ایرانی را در نواها و ملودیهای
خود غرق میسازد که به قول ِ معروف او را از کون و مکان خارج میسازد
و به آسمانها میبرد؛ اما اگر بر سر حال نباشد، همچون کسی هرگز
دست به ساز نبرده است، گویی تنها با آن بازی میکند.
تمام ِ این خصوصیات، در نهایت منجر میشود به اینکه شما موسیقیای
را میشنوید که در آن عیب و خطا و خارج زدن هم به گوش میرسد اما
در عمل چیزی از ارزش هنری اثر کم نخواهد شد. بنابراین ایراد گرفتن
از سنتورنوازی که حین اجرا مضراباش روی خرک میخورد یا روی
دو سیم همزمان اصابت میکند، یا تارنوازی که انگشتاش چند میلیمتر
آنطرفتر از جای درست مینشیند و درست روی نت نمیخورد، نابجاست.
این خصوصیات در موسیقی غربی نیست. در آنجا نظم و هارمونی است
که موسیقی را میسازد. موسیقیدان ِ حقیقی آهنگسازی است که
مدتها روی اثری زمان میگذارد و آن را برای ساز یا ارکستری خاص تنظیم
میکند و نوازنده در واقع همچون آموزندهی نقاشیایست که قلم
در دست دارد و استاد دستاش را گرفته و قلماش را به سویی که
باید و درست است حرکت میدهد. نوازنده از خود اختیار بسیار مختصری دارد.
به همین دلایل این دو موسیقی ماهیتا با هم به کلی متفاوت هستند
و هر کدام زیباییهای خاص و گوشنواز خود را دارند.
من برای نمونه از هر کدام از موسیقیها یک مورد اینجا قرار خواهم داد.
موسیقی ایرانی، سهتار محمدرضا لطفی در دستگاه نوا، گوشههای درآمد و کرشمه.
پیانو سولو، چاپین، Revolutionary در گام C minor.
قطعهی Adagio اثر Eleni Karaindrou ساخته شده برای فیلم Landscape in the mist
لازم به ذکر است که مطالب مطروحه، در مورد موسیقیهای کلاسیک
معنادار است؛ در مورد همهی انواع دیگر موسیقی مطرح نیستند.
شما نمودهایی از آنچه که گفته شد در رقص ایرانی و رقص غربی نیز مشاهده کنید.
رقص غربی شامل حرکاتی کاملا طراحیشده، مبتنی بر فیزیک رقصنده و همچون موسیقی
غربی کاملا منظم و مرتب است. در مقابل رقص ایرانی مبتنیست بر عشوه و ناز و حرکاتِ ظریف
و نه چندان منظم ِ رقصنده. این ویدئو را ببینید، رقصندهی حرفهای غربی، ایرانی میرقصد؛ همهی
آنچه که گفتهام و نگفتهام را شما در این ویدئو به وضوح میبینید. میبینید که او چطور حرکات خاص
رقص ایرانی را با تم رقص غربی درمیآورد؛ به دستها و بدن او که کشیده میشود و فیزیکاش
را شق و رق میسازد دقت کنید. او درونمایهی رقص ایرانی را که همانا عشوه است را نمیتواند
نشان بدهد!
مقایسه کنید با رقص واقعی ایرانی:
و