ای خدا یک نفر دیگرشان هم نیامده به ما گیر داد!!
تهرانی های قدیم یک ضرب المثل معروفی داشتند و آن این بود که "فحش را که بیاندازی زمین خودش صاحبش را پیدا می کند" :))
پس قبول دارید که دکتر کدکنی ها و دینانی ها و اعوانی ها و حسین نصرها آدمهای معتبری هستند نه؟ افکار و اندیشه ی بنده متاثر از آرا و اندیشه های این عزیزان بوده است !!
خدایا دیگر باید چطور بدیهیات را توضیح دهم !!!
این دستور است ؟ یا درخواست است؟ شما ارباب جدید هستید؟ اینجا چه خبر است
ممنون خودم هم می دانم که هرچه که راجع به دوستتان و این فروم گفته ام تمامی درست است و صحیح!
حضرت آقا بنده کی و کجا اذعان داشته ام که بدنبال گفتگو با مخالفان (آنهم البته از نوع بی سوادش!) هستم؟ بنده دوست دارم جایی باشم که برایم challenge ایجاد کند نه جک بازار نه هتاکستان!! قربان بنده در دنیای حقیقی خوشبختانه یا متاسفانه دارای نزدیکان و دوستان و آشنایان اتیست هستم پس بی خدا ندیده نیستم! بخدا اگر اینطوری باشند. درست است به دینم گیر می دهند و بابت مسلمانی ام سرزنشم می کنند ولی خب دیگر سر هر چیز ربط و بی ربطی به مسلمانی ام کار ندارند مثلا شده است با دوستان اتیستم قرار گذاشته باشم و دیر سر قرار بروم و آنها را یک چند ساعتی ! معطل کنم خب آنها سرزنشم کرده اند بابت تاخیرم ولی آن را به دین و آیینم ربط ندادند و نگفتند چون تو مسلمانی بخاطر همین تاخیر داشته ای!!
بخدا منم راضی هستم که فقط بخوانند و دیگر نظر ندهند که همه اش چرند است!!
انگی جدید به انگهایم اضافه شد! منکه دیگه نمی خواهم در این فروم فعالیت کنم دیگه چرا آمده اید برای انگ زنی؟ می دانید تاکنون چقدر دراین فروم به بنده انگ زده اند؟
خودشیفتگی انواعی دارد و البته این نوعی که مد نظر شماست بیشتر در افرادی نظیر خودتان یافت می شود!! نه بنده و امثال بنده! مثلا در "جستار بی خدایی چه حسی دارد" با یک خودشیفته ی تمام عیار راجع به همین مفاهیم عارفانه صحبت می کردم بنده خدا اصلا یک کلمه از حرفایم را نمی فهمید و قاط زده بود و هذیان و چرت و پرت جواب می داد و آنطور هم که فهمیدم در کودکی دچار ضربه مغزی شده بوده بیچاره حال روانیش اصلا خوب نبود البته اشتباه از من بود چون بقول حضرت حافظ
با مدعی مگویید اسرار عشق و مستی
تا بی خبر بمیرد در رنج خودپرستی
من نباید با این فرد پر مدعا و متوهم و بی سواد راجع به مفاهیم بسیار دشوار عرفانی سخن می گفتم بنده خدا به من می گفت که از من بیشتر شبیه ابن سینا است!!!!! من ماندم که کجا گفته ام که شبیه ابن سینا هستم که او خودش را بیشتر شبیه می داند!!:))))))))))) بعد فهمیدم منظورش از لحاظ شراب خواریست!!!!!! ابن سینا را شراب خوار می دانست چون خودش دائم الخمر بود کلا در توهم بسر می برد می گفت عقل سرخ شیخ اشراق را خوانده ام از نثرش خوشم آمد و لی از معنایش نه !!!!! یعنی مثل اینکه بگویی چنین گفت زرتشت نیچه را خوانده ام از نثرش خوشم آمد ولی از معنایش نه!! البته بلانسبت عقل سرخ جناب شیخ اشراق! بعد نکته ی جالبتر اینجا بود که وقتی من یک مثال از یک پرنده زدم گفت اگر پرنده ای را ندیده باشیم چطور پروازش را قبول کنیم!!! یعنی بدبخت اصلا نمی دانست شیخ اشراق را چگونه می نویسند و آنوقت ادعاهای احمقانه می کرد!!
باور کنید این اراجیف را وقتی به دکتر دینانی بگویید از خنده می میرد!! ایشان همیشه در برابر همچین چرندیاتی می گویند درست است که من صدرایی هستم ولی خب دلیل نمی وشد از ابن سینا دفاع نکنم در برابر این چرندیات. آخر کسی که یک خط که نه یک کلمه هم نه یک نقطه از آثار شیخ الرییس را نخوانده است چطور بخود اجازه می دهد اینطور متوهمانه در باره ی ابن سینا حرف بزند؟
بله چون خداشیفته هستم !من مغرورم چرا مغرور نباشم ؟ وقتی که بنده ی او هستم؟ شما بزرگترین عرفا را هم نگاه کنید کسانی که از مرحله ی فنا هم گذشته اند در آنها هم غرور خواهید دید آنهم چه غروری! مولانا خلق را دیو و دد می نامد !! دیوژن هم همینطور! اابن عربی می گوید این اوست که به عصر خویش ارزش داده است!
در حقیقت کسی که حتی ذره ای از پرتوی نور یار بر آینه ی دلش بیفتد چرا نباید به خود شیفته شود؟ که همانا ریشه در خداشیفتگی است و خیلی با آن خودشیفتگی ِ شما و امثال شما فرق دارد!
ببین من چقدر بدبخت شده ام که یک روان پریش باید مچم را بگیرد
می دانید اینجا ما به هرکسی برخورد کردیم شخصیت ما را توصیف کرد !! نمی دانم فقط می توانم بگویم
هر کسی از ظن ِ خود شد یارِ من
کس نجست از درون اسرار ِ من
بخدا من ننه من غریبم و قربانیم بازی در نیاورده ام! دارم قسم خدا را می خورم! راستش من در طول روز همش دارم به یک زبانی می حرفم که از چپ به راست نوشته می شود یعنی دقیقا در فاز مخالف زبان مادریم. خب وقتی می آیم فارسی بنویسم ناخودآگاه خیلی ادبی و احساسی می شود باورتان می شود من وسط پست هایم در اینجا شعر هم سروده ام!!
راستش من یک مدتی قبل از اینکه اینجا عضو بشوم می آمدم و مطالب اینجا را می خواندم البته بیشتر مطالب کاربر ابن سینا را! بعد دیم ایشان پست نمی گذارند عضو شدم که در جستارهای ایشان شرکت کنم. همین دوست داشتم با کسی از فلسفه و در مورد فلسفه آنهم از نوع مشایی اش صحبت کنم همین. من خودم عضو یک فروم فلسفی هستم الان ولی غیر فارسی هست دوست داشتم با زبان دلم در مورد فلسفه حرف بزنم خب آمدم اینجا. بخدااااااااا الان هم لوس بازی نمی کنم. راستش من قبلا عضو یک فروم موسیقی بودم بعدش دیگر آمدم بیرون بدلایلی و دیگر برنگشتم اما همین اخیرا برایم دعوتنامه ای آمد و دوستی که نقاط ضعفم را در موسیقی خوب می دانست با گذاشتن لینک آلبومی که بقول خودش تمامی در گوشه ی مهربانی (از گوشه های موسیقی سنتی) است دلم را لرزاند و با "بی من نرو" دلم را برد!!خب برگشتم به آن فروم و آنجا فعالیتم را شروع کرده ام. آنها حرفم را بخوبی می فهمند وقتی از گامها و هارمونی حرف می زنم و تناسبات زمانی در موسیقی را می گویم و به اعداد ربطش می دهم . خب آنجا آدم چیز یاد می گیرد دیگر ;)
من وقتی آمدم اینجا چه یادگرفتم؟ فقط دشنام و ناسزا!
این را هم باید بگویم که من دیگر دوست ندارم راجع به عرفان و اینجور مسائل چیزی بنویسم اینجور چیزها شهودی است و تجربی و هماره به سالکان توصیه می شود که در مقابل غیر خموش باشند چون دگران نمی فهمند احوالات آنها را و زبان به یاوه گویی و شماتت باز می کنند چنانچه در اینجا هم شاهدش بودم.
شما خودتان اگر در فرومی باشید وشما را بنده ی خود بدانند و به شما بگویند تو در برابر من یک بنده هستی و خیلی پایینتری و باید قبول کنی که ما از قله به تو نگاه کنیم؟ ایا باز هم در انجا فعالیت می کنید ؟ معلوم است که نه!