نوشته اصلی از سوی
Mehrbod
اینها هیچکدام پیوندی به هپروت ندارند. خوشی بردن ≠ هپروتی بودن.
چامه و ادبسار و موسیقی همه خوباند, آنچه خوب نیست جابجا گرفتن واقعیت با پندار (خیال) است.
هر چه بیشتر از واقعیتها دور بشویم, دوز هپروت بالاتر میرود و این بالا رفتن دوز پُرگاه به خوشی بیشتر هم میانجامد (correlated).
چرا از واقعیتها در وهلهیِ نخست دور میشوند؟ چون واقعیتها گاهی تلخ, ناخواستنی و دردسرآمیز اند. برای نمونه
این یک واقعیت بسیار تلخ است که همهیِ ما خواهیم مرد و این که پس از مرگ نیست و نابود میشویم نیز یک واقعیت تلختر دیگر است,
اکنون کسیکه نتواند این دومی را بپذیرد, بویژه در جهان مدرن که هرگز یک چرخهیِ زیست درست و طبیعی را نمیگذارند, نمیتواند هم
از زندگی دل بکند و برای همین نیاز به یک چیزی برای جایگزینی آن دارد, و گاهی این میشود دین (در گذشته بیشتر).
این روزها بیشتر از همه باور به تکنولوژیست و در ناخودآگاه بیشتر [نو]جوانها فروبروید
در انتظار ایناند که همین روزها مغزشان روی رایانهای چیزی آپلود شده و جاودان بشوند.