بانو "سارا" شنیدید که میگن "شعر و شعار نده" ، "چقدر شعار میدی" و...؟؟؟ ضمن احترام چرا شما انقدر پای پستاتون شعر میگید؟ شعر گفتن نشون دهنده ضعف منطقه و جایی که منطق تموم میشه آدم به شعر و شعار متوسل میشه. بازم بیرون از اینجا شعر گفتن مشکلی نداره، ولی این فروم که همه شدیدا "منطقی" هستن شعر گفتن یه کمی نشونگر ضعف منطقه.
sonixax (09-09-2015)
آوردن چامه به خودی خود نامنطقی نیست, ولی
آوردن هر چامهای در هر بافتاری نامنطقیست.
بایستی برنگریست که چامهها مانند زبانزدها در یک بافتاری بیشتر زمانها درست
اند, برای نمونه «ماهی را هر گاه از آب بگیری تازهست» یک آروینیست که پُرگاه
دیدهاند درست بوده و بیشتر کارها را هر زمان آغازیدهاند فرجام داشته, ولی
خب بروشنی این چیزی نیست که همیشه درست باشد, گاهی برای گرفتن ماهی از آب براستی دیر است.
از سوی دیگر, زبانزدها میتوانند پادستیز باشند و یکی دیگر میگوید «نان
را تا تنور داغه بچسبان» یا «آبی که ریخته را نمیشود جمع کرد».
در اینجا نامنطقیست اگر بدلخواه هر کجا دستمان رسید هر کدام از اینها
که پسند میافتاد را به کار ببندیم و این همان بخش نامنطقیست که سارا دارد.
بیشتر کسانیکه چامه دوست دارند برای همینه که این توانایی که در هر بافتاری
با درآوردن یک چامه به خود دلگرمی و احساس برتری بدهند را پیدا میکنند ولی
این برابر با همان خودفریبیست, آنهم از گونه ادبورانه. «خردمند» بوارونه اینجا کسیست که میتواند
بافتارها را هم از بازشناسد و هر پندی را بدلخواه و چون احساس کاذب کنترل میدهد درست نپندارد.
بجای وادادن در برابر واقعیت تلخ، بهتر است آدمی بكوشد كه واقعیت را بسود خود دگرگون كند و اگر بتواند حتی یك واژه ی تازی را هم از زبان شیرین مادری خود بیرون بیندازد بهتر از این است كه بگوید چه كنم ! ناراحتم! ولی همچنان در گنداب بماند و دیگران را هم به ماندن در گنداب گول بزند!!
—مزدک بامداد
نیاز به دیگران, برای نمونه نیاز به دوستی و مهر و همچنین ارج و گرام (dignity) و نیز دگرپذیرفتگی (acknowledgement) نیازهایی
سراسر طبیعیاند و خود همینکه شما این نیازها را ندارید و با یک چیزی بنام «خدا» برآورده میکنید نشان میدهد که از مفهوم خدا
استفادهیِ ابزاری نموده و بجای آنکه مانند یک آدم راستین با نیازهای طبیعی و درست خود کنار بیایید, با عشق به خدا سر و ته کار را هم میآورید.
بجای وادادن در برابر واقعیت تلخ، بهتر است آدمی بكوشد كه واقعیت را بسود خود دگرگون كند و اگر بتواند حتی یك واژه ی تازی را هم از زبان شیرین مادری خود بیرون بیندازد بهتر از این است كه بگوید چه كنم ! ناراحتم! ولی همچنان در گنداب بماند و دیگران را هم به ماندن در گنداب گول بزند!!
—مزدک بامداد
ممنون، مهربد جان من یه سوالی دارم که کاملا بی ربطه ولی خیلی وقته میخواستم مطرح کنم. ما یه استادی داشتیم که خیلی پیرو هنجارهای اجتماعیه، یه بار سر کلاس چند نفر داشتن آدامس میخوردن، بعد گفت آدامس خوردن کار زشتیه، یک خانم نجیب دهنشو باز نمیکنه آدامس بخوره توی کلاس یا خیابون و محافل عمومی. مگر اینکه اون خانم خراب باشه... به نظر شما درست میگه؟ کاری به آدامس خوردن ندارم کلا هنجارشکنی اجتماعی (منظورم آداب و رسومه) کار اشتباهیه؟ مثلا توی یه جامعه ای که مدل موی آقایون عادی باشه یکی که مثلا سیخ سیخی بالا بزنه کار اشتباهیه؟ (یعنی هزار نفر پیرو هنجارهای اجتماع هستن و یک نفر اینکار رو نمیکنه، استاد ما میگفت اون یک نفر که ظاهرش عجیب و غریبه و برخلاف هنجار اجتماعیه کمبود شخصیت داره و برای جلب توجه دیگران اینکارو میکنه. واقعا چنین شخصی کمبود شخصیت داره و به دنبال جلب توجه دیگران ظاهری متفاوت با هنجار جامعه داره؟؟؟ آیا همیشه باید پیرو هنجار بود و هنجارشکنی فقط در مسائل "ظاهری" نشونه کمبود شخصیته؟؟؟ آدامس خوردن چی آیا آدامس خوردن جلوی دیگران مثلا توی مهمونی زشته؟؟؟ کلا چه معیاری برای سنجش زشتی و درستی رفتارهامون باید داشته باشیم؟)
بنده اصلا آدم نیستم که اینها نیاز طبیعی ام باشند ;)
در مورد شعر هم چه بگویم که حتی بزرگان خرد و حکمت هم در آخر کلامشان به شعر رسیده اند ! نمونه ی بارزش از غربی ها هایدگر !
در کل وقتی به معنایی فراتر از معنا می رسیم دیگر نمی توان از همان زبان فرمال و رایج بهره گرفت مجبور می شویم که ساختارها را در هم شکنیم تا به معنای دلخواهمان برسیم که نتیجه ی این ساختار شکنی شعر است.......
نثر یا همان متن و هر چه که از آن یک برداشت بتوان کرد یک مفهوم گسسته است ولی شعر که می توان از آن برداشت های گوناگون کرد یک ماهیت پیوسته دارد و بخاطر همین "پیوستگی " است که می توان از آن به معناهای متفاوت رسید و هر بار معنای جدیدی از یک شعر را کشف کرد. در حقیقت شعر شبیه "سیال" است. سیال ماده ای است که پیوسته است و حالاتش (فشار و دما و دیگر خواص ترموفیزیکی وابسته با این دو) در شرایط گوناگون تغییر می کند و از حالتی به حالت دیگر می رسد در حالیکه "همان سیال" است.
بگذریم
جناب مهربد شما آن شعری را که بنده بدون اجازه اتان نوشتم را اصلا خواندید؟ اگر خواندید بیایید درباره ی تک تک ابیاتش حرف بزنیم که تک تک واژگان و حروف و کلماتش در حقیقت پاسخی به حرفهای شما بود وگرنه دیگر سخنی با شما نمی ماند وقتی که مرا فارغ از درک و خرد و منطق می دانید .
در ضمن در آن شعر
این َت بخدا نمی رسید به کس دیگری می رسید ! اصلا شما از این شعر چه برداشت می کنید؟سپاه سیب غلتید از طواف کعبه ی چشمت
که آسیب بلا را از مریدانت بگردانی
Q: Did you hear about the gay vegetarian?aواقعا چقد بی ادبن بعضیا...
A: He still eats meat.a
تعلیم معلم به كسی ننگ نداردسیبی كه سهیلش نخورد رنگ ندارد
از آدمها خستهام, به تو پناه میآورم.
بگذار بجای پرداختن به واقعیت و درست مشکلات راستین و
فربودین, با رویاپردازی پیرامون تو خودم را بفریبم و بدبختیها را بفراموشم.
با زبان به کام گرفتن و در خود فرو رفتن احساس
کنترل کاذب پیدا نموده و خوش خوشانم بشود.
فانتزی بیشتر.
هرکس توانست با تو خودش را بفریبد دیگر غم و اندوه با او بیگانه میشود ( = افیون).
بخوان, درویشی همان خودفریبی و فانتزی به احساس رازگشایی جهان هستی و کنترل کاذب رسیدن است.
بیا بجای آنکه با تکنولوژی و نمیدانم گرفتاریهای راستین و فربودین سر و کلهیِ بیخود
بزنی, خودت را به نفهمی بزن و با ایدهیِ خدا سرگرم باش و حالش را ببر (سرمست شو!)
این هم بخش «ماتریکس»:
ایستادگی بیهوده است, هر کاری کنی و نکنی آفریدهیِ خدایی و پس بندهیِ او; پس بیخود دست و پا نزن.
بجای وادادن در برابر واقعیت تلخ، بهتر است آدمی بكوشد كه واقعیت را بسود خود دگرگون كند و اگر بتواند حتی یك واژه ی تازی را هم از زبان شیرین مادری خود بیرون بیندازد بهتر از این است كه بگوید چه كنم ! ناراحتم! ولی همچنان در گنداب بماند و دیگران را هم به ماندن در گنداب گول بزند!!
—مزدک بامداد
سارا (09-09-2015)
هماکنون 10 کاربر سرگرم دیدن این جُستار است. (0 کاربر و 10 مهمان)