منطق و فلسفه خیلی قابل اعتماد نیستند!
درک این مساله که یک جسم همزمان میتونه در دو مکان با فاصله چند میلیاردی وجود داشته باشه یه همزمان در یک مکان باشه و نباشه برای علم خیلی ساده و قابل فهمه ولی برای منطق و فلسفه نیست!
خدا هم به نظر من هم هست! هم نیست! چه طور ؟!
برای آن کسی که بدان باور دارد هست و برای آن کسی که بدان باور ندارد نیست و اگر هر دو شخص زنده و معتقد باشند پس در آن واحد هم هست و هم نیست. هر گاه یکی از طرفین کامل از بین برود مساله بودن یا نبودن خدایش هم با وی از بین خواهد رفت!
خدای شما (در صورتی که بهش باور داشته باشید) با مرگ شما با شما خواهد مُرد!
از نظر روانی بخواید بررسی کنید جواب ساده هستش! کسی که به خدا و دنیای پس از مرگ باور نداره انگیزه بیشتری برای زندگی کردن داره.
حالا اگر از دنیای گلادیاتوری بیایم بیرون و به دنیای واقعی نگاهی بکنیم میبینیم که خداباوران به نسبت دوز باور به خدایشان عمر کمتری هم دارند! یک خداباور افراطی به خودش بمب میبندد خودش و مردم دور و بر خودش را میکشد! خداباور کمتر افراطی به دنبال نوشیدن شربت شهادت هستش!! و خداباورهای معمولی هم تمام اتفاقات زندگی رو میسپرند به خواست خدا!!! یک حساب و کتاب ساده نشون میده خداباوران میانگین عمر کمتری ممکنه داشته باشند.
اگر خدا موجودی منطقی نباشد! پس باید بتواند کارهای غیر منطقی هم انجام دهد! آن وقت است که این پرسش راه استدلال شما رو بند میاره :
آیا خداوند میتواند سنگی خلق کند که خودش نتواند بلند کند ؟!
این یک پرسش غیر منطقیه و در چارچوب تعریف خدای غیر منطقی شما جا میگیره!
برای همینه که من میگم هم هست و هم نیست. برای شما هست (شاید) برای من نیست. پس در آن واحد هم هست و هم نیست.
خود خدا هم جزیی از همه چیز محسوب میشه! خدا میتونه خالق خودش باشه ؟! اگر آری چگونه! اگر نه خالقش کیست.
برای شخص من ازلی و ابدی بودن ماده خیلی خیلی خیلی خیلی قابل فهم تر و قابل پذیرش تره تا موجودی به نام خدا که پیچیدگیش بارها و بارها از ماده بیشتر است!