درود. اشتب نکنم یکی از تعاریفی که درباره احساس و چیستی اون می دن اینه که احساس همه اون مواردی که با حواس های پنج گانه(شایدم جدیدا بیشتر شده
)درک می شه...مثلا شما خورشید رو در آسمان می بینید و می شه گفت شما وجود خورشید رو احساس کردید، گرماش می خوره به پوستش و گرماشو احساس می کنی...یا من یخی رو لمس کردم و سرمای یخ رو با لمس کردن احساس کردم...احساس و عقل به نظر دو موجود مکمل هم هستند که اصلا معنا نداره فکر کنم که بگیم یک کدوم قوی تر از اون یکی هست!!باید هر دو کنار هم باشند...مثلا اونکه خورشید رو احساس می کنه با به کاربردن عقلش می گه شاید این احساس توهمی بیش نیست...شاید الان خورشیدی در آسمان نیست و یا یک فیزیک دان می گه، احساسم می گه خورشید دقیقا در فلان نقطه است ولی علم و عقلم با پژوهشهایی که انجام داده فهمیده که نور خورشید هشت دقیقه طول می کشه به چشم من برسه.پس الان خورشید دقیقا اون جایی نیست که احساس می کنم....
حالا من فکر می کنم اکثر ما احساسی عمل می کنی...
باز باید دقیقا منظور از احساس مشخص بشه..احساس حتی می تونه در شاخه های مختلف علمی تفاوت معنا و مفهوم ولو بسیار اندک داشته باشه...مثلا در روانشناسی، فیزیک، گفتگو های روزمره، فلسفه...و کلا اون احساسی که در گفتگوی های روزمره و حتی فلسفی بیان می شه به نظرم تعریف درست و حسابی نداره....و در کل به نظرم احساس نشات گرفته از حواس پنجگانه و اون غریضه های انسانیه و اون عادت ها و تفکرات زشد کرده از کودکی اشخاصه و یا حیوانیه که بسیار کم از صافی عقل و تفکر و تحلیل عبور کرده باشه و ناخودآگاه بیان می شه....حالا شاید یک فرد فیلسوف و دانشمند که از کودکی مغزش و اون ناخودآگاهش پرورش یافته باشه...مواردی رو احساسی و ناخودآگاه و فی البداهه بیان کنه که خیلی هم معقول به نظر برسه....
باز شاید بشه تعریف و تامل بهتری داشت در این زمینه