درود...من فکر می کنم فلسفه اصلی و اگر نگیم تنها ترین ولی اصلی ترین و بزرگترین فلسفه وجودی روزه در ادیان...اینه که، روزه داری یک نوع تعلق خاطر، تعصب و دلبستگی و ارادتی رو در روزه دار نسبت به دینش ایجاد می کنه...وقتی یا دین بر پایه های عقلی استوار نیست و یا اگر هم استوار باشه اکثر مردم و عموم مردم از درک و شناخت اونا ها عاجزن...مذهب برای نگه داشتن دیندارانش متوصل می شه به اموراتی چون روزه... کسی که 17 ساعت به خاطر دینش روزه می گیره و بدون اونکه خودش رو شناخته باشه و عقلش کامل شده باشه روزه می گیره...نا خوآگاه خودش رو وارد دایره دین و مذهبش می کنه و به دینش متوصل می شه و 30 روز به خودش تلیقین و نهادینه می کنه که من مسلمانم مثلا، من باید هوای دینم رو داشته باشم... اگر دین بر پایه های عقلی استوار بود و همچنین عموم مردم و دینداران قدرت عقلی کافی داشتن فکر نمی کنم که باز روزه رو انبیاء در دینشون جای می دادن به عنوان یک الزام و عمل واجب...چون دیندار به حساب برهان های عقلی و دانشش نیازی به روزه گرفتن برای اثبات کردنش نداره...نیازی نیست که سی روز روزه بگیره که دینداریش به خودش یاد آوری و نهادینه و تکرار کنه....و من نمی دونم که روزه داری فوائدی برای بدن داره و یا نه و چقد....ولی در حال این رو می دونم که نهایت روزه مثل یک قرص شیمیایی رد شده هست که اگر هم فوائدی داره و برای امراض و مواردی سودمنده ولی عارضه هم کم نداره...و عارضش به فوائدش می چربه...و نکته مهم اینکه می شه براش جایگذین پیدا کرده که همون فوائد رو بدون عارضه برای ما داشته باشه...من یادم یک زمان روزه می گرفتم...عملا بازده مغزی در اون مدت روزه داری به شدت کاهش پیدا می کرد...و من 10 ساعت از زمان مفیدم رو باید یا کارهای متفرقه یک جوری پر می کرده...ونمی تونستم فعالیت های مغزی مفید انجام...یعنی فعالیتی که مذهبیون به شدت در اونها تنبل هستند