به قول آرتور شوپنهاور، هنر و درک زیبایی یک اثر هنری روزنه ای می توان باشد برای رهایی از اراده ی کور، جبار و سیری ناپذیر موجود در این جهان تاریک. من کمتر فیلسوف و یا هنرمندی را می شناسم که چون او به شکلی ظریف و عمیق به بررسی هنر و تعریف آن پرداخته باشد. چه بسا در جهان پسا مدرن امروز، مفهوم "هنر" نیز چون بسیاری مفاهیم اساسی دیگر دستخوش ابتذال و ویرانی گشته است. هنرمند با سیگار کشیدن هنری، لباس پوشیدنی هنری، موهایی بعضا بلندِ هنری و ژست های هنری مخصوص خودش شناخته می شود. اما هنگامی که از آن شخص به اصطلاح هنرمند بپرسیم که هنر چه معنا، مفهوم و نقشی در زندگی ما دارد، با چگونه پاسخی رو به رو می شویم؟ پاسخی که من از پرسش گری از این افراد در جهان خارج دریافت کردم، چیز چندانی جز بازی با واژگان و به اصطلاح هنری سخن گفتن، همان ظاهر هنرمندانه و استشمام بوی سیگار آن هنرمندان(!) نبوده است. چه بسا آنهایی که هنرمندتر می نمایاندند از سیگار به سوی ابزارهای هنری جدیدتری چون
ماری جوآنا و LSD دست یافته بودند!
اما برای منِ خردگرا که باور دارم برای درکی عمیق از هر مفهومی می بایست برای آن کامل ترین و دقیق ترین تعاریف را درنظر گرفت، و از آنچه از جهان اطراف تهی از معنا درک می کنم، معنایی زیبا ساخت و زیبایی یک پدیده را تا عمق آن درک نمود، پژوهش در فلسفه ی هنر، زیبایی شناسی و چگونگی درک عمیق تر آثار هنری بایسته می نماید.
خوشبختانه در این محیط مجازی، بوی سیگار و ظاهر و اداهای آزاردهنده ی مدعیان هنر را تجربه نمی کنم؛ و از این رو شاید ساده تر و بهتر بتوانم به اندیشه ی صاحب نظرانِ این انجمن در
این زمینه پی ببرم.