ما روی زمین زندگی میکنیم و به قوانین این جهانی برای زیستن در آن نیازمندیم؛
ببینید شما (و امیر) مواردی را بصورت رگباری مطرح میکنید که پرداختن به همهی
آنها یکجا و به صورت کلی ممکن نیست. من همیشه تا جایی که توانستهام از پرداختن
به گزارههای اینچنینی که نام شان را میکروفکت قراداد کردهام گریزان بودهام
چرا که باعث هدر رفتن انرژی و به بیراهه رفتن ِ بحث میشود (کاری که آرش
میکرد و میکند) ولی در اینجا گویا چارهای جز این نیست.
مثلا اینجا:
کدام اختلافها راسل جان؟ اگر منظورت این است که خرد نمیتواند راهحلی نهایی برای مسائل ِاینکه خرد در بهترین شکل هم خود
قادر به حل تمام اختلافات نیست
گریبانگیرِ انسانها ارائه کند، باید گفت که کی و کجا خرد چنین ادعایی داشته است؟ مسلم است
که برای به تفاهم رسیدن در مورد یک راه ِ حل شما به سادگی میتوانید با حذف ِ تمامی ِ مخالفان
خیال ِ خودتان و همگی را راحت کنید؛ با اینحال مشکل زمانی آغاز میشود که شما بخواهید تفاهم
را با حداکثر میزان ممکن از «افراد» همراه ِ خود نگهداری کنید!
کدام معاهدهی بینالمللی بوده که کاغذپارهای بیش نبوده؟ معاهدات ِ میان ِ صلیبیون کاغذ پاره نبود؟
معاهدات ِ میان ساسانیها و رومیها چطور؟ موضوع این است که من گمان میکنم شما توجه
چندانی به تاریخ ندارید راسل گرامی، وگرنه شرارت ِ دولتی هیچ ارتباطی با مدرنیسم ندارد و علارغم
تغییر در فرمهایش، کماکان در ماهیتاش همان است که بوده.
در مورد نظرخواهی پیرامون بچه آوردن هم، من استقبال میکنم؛ شما را نمیدانم، ولی خودم
به فکر ازدواج و به دنیا آوردن حداقل چهار فرزند هستم؛ پدر من بیدین و من هم کافر مهدورالدم
هستم، اما خوب به خاطر دارم نگاه مغرورانه و اِفتخارآمیز پدرم به خودم را و وقتی الان آن را به خاطر
میآورم، میفهمم که آن زمان برای من چیزی ارزشمندتر از همان تحسین ضمنی پدر نبود و او هم
به همین ترتیب منظرهای برایش زیباتر از تماشای فرزند نیکی که تربیت کرده و به جامعه تحویل داده
نبوده. ایرادی که در شما هست این است که تصویری مسطح از زندگی و جهان میسازید و آنقدر
در رفتن به سوی کلیت افراط میروزید که بخش اعظم ِ سایهروشنها از نظر شما پنهان میشوند،
چنانکه در نهایت بدیهیات نیز برای شما لازمالاثبات میشوند.
من همانطور که گفتم سنت بخشی از تجربهی تاریخی حیات بشری بوده و مدرنیسم هم؛ هر دو در تلاشی
مداوم و به قولی، هگلی به سوی هرچه بیشتر شدن عقلانیت در جنبههای مختلف. به همین خاطر است
که مدرنیسم آسیبهای خود را، از جمله رپرهای گوشخراش(!)، به عنوان بخشی از خود میشناسد و
در تکاپو برای یافتن راه حلی میشود؛ نه همچون سنت به دنبال به زباله انداختن ِ آنها و پاک کردنِ صورت
مساله نمیرود.اگر تجربهی تاریخی سنت این اندازه که شما میگویید موفق بوده، از دروناش مدرنیسم
زاده نمیشد، بنابراین برای من چندان نجات بشریت از «نابودی» اهمیت ندارد وقتی که پای تکرار در میان
باشد. من بعید میدانم شما هم چندان بطور معتقد باشید که راه حل ِ نهایی در بازگشت به سنت باشد
و سنت قرار است و میتواند بشریت را از نابودی نجات دهد، شواهدش هم مکرر در نوشتههای خودتان
یافت میشود:
مساله کارایی نیست. کارایی در همهیِ ایدئولوژیهایِ مدرن هست. بله در نازیسم علم
و تکنولوژی شدیدا وجود دارشته ولی وجه تمایز آن است که مهم است. چیزی که آنرا شر
متجسد کرده در حالی که بولشویسم با صدها میلیون کشته شده اشتباه کوچکی در تاریخ !!
تمام این شاخصهها در لیبرالیسم و وجود دارد آنقدر که کسی مثل گولدبرگ آنها
را یکجا جمع کرده، در کتابی بنام Liberal Fascism.