این مطرح شدن «نیازهای اولیه» بنظرم بد نیست. اینکه آیا خوردن همواره و بخودی خود
خوب است؟ آیا آزادی در خوردن سم بخودی خود خوب است؟
در تفکر مدرن و «علمی» نگاه اینطور است که هرمی از نیازها وجود دارد که در پایین آن همین
نیازهای اولیه است و در بالای آن چیزهای لوکسی مثل هویت و ... . شما موافق هستید که
اولویت دادن شکمسیری بر آزادی اشتباه است و بنظرتان آزادی همراه با سختی بهتر است
از شکمسیری در نبود آزادی. خب من هم نه تنها همین را میگویم بلکه آنرا فراتر میبرم.
بنظرم انسانهایی که نه تنها بسیاری از آزادیها را رها میکنند، نه تنها
حاضر به قبول سختی هستند، بلکه آمادهاند جان خود را برای آن بخطر بیاندازند هستند که
نهایت ابطال این نوع نگاه هستند. در نگاه مدرن اینها افرادی نابخرد هستند که نمیفهمند،
شستشوی مغزی داده شدهاند، درگیر خرافات هستند و اگر «آموزش» مناسب از نوع «علمی»
میدیدند و برای آنها «فرهنگسازی» میشد و تربیت درست میشدند این رفتارهای نابخردانه
از آنها سر نمیزد.برای نمونه نگاه کنید به واکنش دوستان همینجا دربارهیِ مراسم عاشورا و
شهدای دفاع مقدس که من با مطرح کردن آنها باید لقب مسلمان بسیجی را قبول کنم و
بشوم شیطان متجسد.
اینست که من نه میگویم، دلسوزی و دستگیری از فرودستان بد است، نه آزادی. بلکه چیزیهایی
بسیار مهمتر هستند که امروزه تحت نامهایِ ظاهری مثل دین و هویت به آنها اشاره میشوند و
همچنان که کس به اهمیت سلامت خود واقف نیست همچون ماهی در آب زندگی میکند این
ارزشهایِ بنیادی و اساسی هم بخاطر عمق و اهمیتی که دارند، نه نام درستی دارند، نه اهمیت
آنها درک شده و نه تشریح و فهم آنها کار هر کس است و شاید هنر راه مناسبتری برای تعمق و
ارتباط با آنهاست.
من در اینجا اگر به کسی گیر دادهام و به دوگانگی رفتار او اشاره کردهام هدفم
تنها حمله شخصی نبوده بلکه یادآوری چیزی بوده که خود کس بهتر از همه به آنها واقف است
و انکار آنها چیزی فراتر از «استاندارد دوگانه» است، حرف من استفاده از دین و هویت است بر
علیه خودشان، اینست که من میگویم آزادی جهت ندارد ولی آسمان چرا. و آسمان هم
تنها محل حضور خدایان بعنوان موجوداتی فراطبیعی نیست بلکه «ابرها» هم در آسمان هستند.