روزی ابولاشی مثل همیشه سراسیمه به ساحت مقدس امام نقی دخول کرد و پرسید:
ای پدر پسر امام نقی شجاع چرا میگید چوب خدا صدا نداره؟ ولی این همه درد داره؟
امام نگاهی عاقل انتر صفی به ابولاشی کرد فرمود: ابلحه نمیزنه که، فرو میکنه..روزی ابولاشی مثل همیشه سراسیمه به ساحت مقدس امام نقی دخول کرد و پرسید:
ای پدر پسر امام نقی شجاع چرا میگید چوب خدا صدا نداره؟ ولی این همه درد داره؟
امام نگاهی عاقل انتر صفی به ابولاشی کرد فرمود: ابلحه نمیزنه که، فرو میکنه..