اینها همه تا اندازه درستاند و تا اندازهای به گرفتاریهایِ جهان امروز و پیامدهایِ خردگرایی میپردازند. ولی هیکدام آنها
توانایی رویارویی با تکنولوژی و نیروی نابودگر و درخودفروبرندهیِ آنرا ندارند. سنت, پیروی از نیاکان و دینداری, خودداری از
سودگرایی ناب و آیندهنگری و آیندگاننگری, همهیِ اینها ابزارهایی بودهاند که تا چند سدهیِ پیش بخوبی کار میکردند و
به زندگی ما راستا و هدف میبخشیدند, ولی همهیِ آنها از همان آغاز محکوم به شکست نیز بودهاند.
شما تنها بایست به این بنگرید که امروز هر چیز و همه چیز تنها و تنها در پرتوی خوبی آن برای "سیستم تکنولوژیک" ارزیابی میشود.
سیستم تکنولوژیک یک سیستم بسیار منطقی است و یک راستا بیشتر ندارد, گسترش هر چه بیشتر خود.
اگر گفتمانهایِ تکنولوژی را دنبال نکردهاید, من چکیدهیِ آنرا در یک جمله برای شما کوتاه میکنم:
سیستم تکنولوژیک هر چیزی که تحققپذیر باشد را ملزم به وجود میکند. (فندآوری هر چه که بشاید را میبایاند).
به دیگر زبان, در سیستم تکنولوژیک هر چیزی که نوآوریپذیر باشد, نوآوری میشود. هر چیزیکه شانس پیدایش داشته باشد,
پیدا میشود; هر چیزی که به گسترش تکنولوژی کمک کند, اختراع میشود. این روند را "افسارگریختگی" مینامیم.
در این نگاه, برخی از چیزهایی که شما امروز ارزش میبینید, میتوانند برای سیستم خوب باشند, میتوانند نباشند.
نژادپرستی نمونهوار برای سیستم خوب نیست, زیرا مایهیِ تنشزایی و کاهش رشد و گسترش در دیرزمان است.
میهنپرستی و غرور ملی تا جاییکه به گسترش و رشد کمک کند خوب است, جاییکه به جنگ و ویرانی بیانجامد, بد میشود.
جنگ و جنگافروزی تا زمانیکه به گسترش و رویش و پیدایش تکنولوژیهایِ نوینتر کمک کنند خوب و خواستنیاند, زمانیکه نکنند, ناخواستنی.
سنت تا اندازهیِ بسیار بالایی خوب نیست, زیرا سیستم همواره نیاز به مغزهایِ جوان و شاداب و بندرها دارد که از راههایِ مدرن و نوین
و نوآورانه در گسترش و پیشرفت تکنولوژی مشارکت داشته باشند. مغزی که با سنت قانع است و زندگی خودش را در گوشهای به آسودگی و به دور از هیاهو میسپراند برای سیستم خواستنی نیست.
کار و تکاپو درست تا مرزیکه به فرسودگی نیانجامد, برای سیستم ایدهآل است.
بیکاری, آسودگی فرا-اندازه, بیانگیزگی به تکنولوژیها و نوآوریها مدرن در گوشهگوشهیِ
فرهنگ فندزده و جهانگستر امروز نکوهیده و ناپسند به شمار میروند و کسیکه با این رویدادها همراه و هماهنگ نباشد,
با نامهایی همچون واپسمانده, خرفت, کهنهپرست, باستانی, سنتزده, بیفرهنگ و .. به ریشخند گرفته میشود.
شما برای اینکه ببینید یک ایده پذیرفته میشود یا نه تنها مینیازد از خودتان دو پرسش بکنید:
یک آیا این ایده به گسترش تکنولوژی کمک میکند؟ و دو, اگر میکند, آیا دیگران نیز آنرا ایدهای میبینند که به گسترش تکنولوژی کمک میکند؟
اگر پاسخ به این دو آری بود, میتوانید اطمینان خاطر داشته باشید که آن ایده بزودی جاافتاده و پذیرش همگانی میابد. میتوانید
با همین سنجه ایدههایِ خودتان را نیز بررسی کنید, نمونهوار ایدههایی چون "شجاعت" یا "دینداری" از همینجا روشنه
شانس آنچنانی ندارند. شجاعت چیزی نیست بجز اینکه در جاییکه نیاز است, کنترل و زمام شرایط را خود بدست بگیرید و این
با ارزشهایِ کنونی و جاافتادهیِ سیستم که همان پیروی آشتیجویانه با روند و شرایط تحمیل شده باشد, در ستیز است; ولی
جاییکه این شجاعت برای نمونه در سنتشکنی و روی آوری به پیشرفت و گسترش باشد, ناگاه خواستنی و ستوده میشود.
دین در سوی دیگر از دیرباز مهاری در کنترل آدمی بوده و از همینرو شانس باز کمتری برای بقاء دارد. تئودور کازینسکی
بخوبی به این نکته اشاره میکند که در جهان امروز این یک تصادف نیست که آمار خداناباوری و دینگریزی اینچنین افزایش داشته است و این برآمدهیِ
"خردگرایی ناب" نیست, بساکه بیشتر همراستا و همراه با ارزشهای سیستم است که گسلاندن بند و زنجیرها, نوآوری و گسترش و پیشروی هر چه بیشتر باشد.