من مشکلم با این بخش از نقد شما «انسانی» لقب دادن آن تمدنیست که زوال آن مورد توافق هر دوی ماست، به باور من مدرنیته «انسانی»تر است از سنت، و واژهی بهتر برای توصیف آنچه از ما گرفته «الهی»ست نه «انسانی». این فراتر است از یک بازی ساده با واژگان، یک معضل مفهومیست. تمدن بشری چیزی نیست بجز قیام برپاد انسان بودن، یا تلاش برای فراتر رفتن از انسانیت صرف. آنچه جامعه را انسانی میکند دقیقا آن چیزیست که از الهی بودنش میکاهد. مشکل مدرنیته این نیست که انسان از مرکز توجه حذف شده، مشکلش آنست که همهی توجه به انسان معطوف شده. درک این خیلی مهم است که تجربهی انسانی و «انسان ِ انسانی» بودن برای ما کافی نیست، ما چیزی فراتر میطلبیم و این در طبع ماست که بکوشیم خودمان را از خودمان جدا بکنیم. Transcendence یا تعالی. این آرزومندی برای فراتر رفتن از بندهای جسمانی اینجهانی، این امیدواری به اثر رهایی بخش تکنولوژی، این چشم امید به جوامع یوتوپیایی آینده و ... همگی چیزی نیستند به جز امید برای درمان شدن انسان از انسان، حذف آن از مرکز توجه و رسیدن به تعالی.
پس تجربهی الهیست که از جهان مدرن حذف شده، نه تجربهی انسانی. من میدانم که شما گفتید «روح» انسان و شاید منظورتان همین بوده که من میگویم، اما این واقعا مهم است که ما واژهها را چنان که هستند بکار بگیریم و معنای تاریخی آنها را فراموش نکنیم، اگرنه خیلی زود با زنانی مواجه میشویم که میکوشند «زیبا» را از نو تعریف بکنند و مردانی که «شهامت» را در گریختن از چالش به تصویر میکشند. روح انسان مفهومیست الهی که در جهان «اسطورهزدایی» شده جایی ندارد.
جالب بودن یا هیجانانگیز بودن ویژگیهای به اندازهی بسنده مثبت برای خواستنی کردن یک پدیده محسوب نمیشوند. جهان پیرامون ما نه فقط از عمیقترین امیال و آرزوها و تمناهای ما بیگانه است، در جهتی متعارض با برآوردن آنها شکل گرفته و طراحی شده. انگار هدفمند قصد نابودی همهی آنچه زیباست را داشتهایم.اما من بر خلاف ِ شما باور دارم که جهان هتا در همین فرم ِ کنونیاش، عرصهایست هیجانانگیز و جالب!
شما به دنبال ِ دادن ِ فرصت به همگی یا اکثریت انسانها برای پذیرفته بودن و صاحب جایگاه بودن در اجتماعات هستید.
من اما باور دارم که انسانی که در این فرم نتواند برای خویش اعتبار و جایگاه ِ حقیقی پیدا بکند، به احتمال ِ زیاد
در یک جامعهی سنتی نیز نخواهد توانست. اما میپذیرم شمار ِ انسانهایی که امروز چنین فرصتی را مییابند
به میزان ِ قابل توجهی کمتر است.
اینکه شما میگویید بازندهی جهان مدرن بازندهی جهان سنتی نیز خواهد بود حرف بیارزشیست، زیرا معیار سنجیدن شخصیت افراد در سنت و مدرنیته با هم متفاوت است. یک پدر خوب در سیستمی سنتی مردیست ارزشمند و شایستهی تقدیر، در سیستم مدرن کسخلیست که دارد کُس ِ جوان و جدید را برای همنشینی با زنی که از او بهتر گیرش نیامده و بزرگ کردن فرزندی که ذرهای قدرشناسی و احترام بابت زحماتش به او نشان نخواهد داد هدر میکند. مردی که به هر قیمتی پولدار شده و قصر خود را بر پشت دیگران ساخته در سیستم سنتی مردیست رذل، بیارزش، حقیر و مفلوک که همه با بیزاری و شگفتی به او مینگرند، در سیستم مدرن انسانیست زرنگ و باهوش که چپی با حسرت و عقده و راستگرا با حسرت و تحسین به او مینگرند. فردی که از آموختن، پذیرفتن و انجام نرمهای اخلاقی جامعهی خود ناتوان است در سیستم سنتی فردی فاسد، هرزه و شایستهی سرزنش و حتی مجازات تلقی میشود، در سیستم مدرن «یاغی انقلابی شجاع شایستهی تحسین». شما برای موفقیت در این دو سیستم، به دو گروه متفاوت از قابلیتها نیاز دارید. یکسری افراد توان زندگی «موفق» در هر دو سیستم را دارند، اما این کلا بحث دیگریست.
آفرین، کاملا موافقم.
اما سوالی که یپش میآید اینست که آیا ما، که فاسدترین فاسدان مدرن هستیم، که فرزندان حرامزادهی این سیستم هستیم، که از فرط رفتن به چپ به راست رسیدهایم، هرگز قادر خواهیم بود به پیروی کور، به ایمان؟ باور به سلسلهمراتب آسان است زمانی که شما در رأس آن هستید، زمانی که وزیر این صفحه محسوب میشوید. آیا شما حاضرید نقش پیاده را هم ایفا بکنید؟ منظورم از این حرفها اینست که بگویم بدون اسطوره، تلاش برای بالا رفتن از هرم قدرت را نمیتوان کنترل کرد.
من میگویم بیایید امر سیاسی را فراموش بکنیم. سقوط و زوال تمدن بشری پدیدهای سیاسی نیست، در سیاست اتفاق میافتد. ما هرگز نمیتوانیم آنچه از دست رفته را از طریق سیاست به دست بیاوریم.






































آغازگر جُستار











پاسخ با گفتآورد