• Empty
  • قاطی کردم
  • مهربون
  • موفق
  • متعجب
  • مریض
  • مشغول
  • معترض
  • ناراحت
  • هیچ
  • کنجکاو
  • کسل
  • گیج شدم
  • گریه
  • پکر
  • اخمو
  • از خود راضی
  • بی تفاوفت
  • بد جنس
  • بد حال
  • خونسرد
  • خواب آلود
  • خوشحال
  • خجالتی
  • خسته
  • دلواپس
  • رنجور
  • ریلکس
  • سپاسگزار
  • سر به زیر
  • شوکه
  • شاد و سر حال
  • عاشق
  • عصبانی
  • غمگین
  • غافلگیر
  • User Tag List

    برگ 2 از 2 نخستیننخستین 12
    نمایش پیکها: از 11 به 20 از 329

    جُستار: گفتگوهایی پیرامون مدرنیته و سنت

    Hybrid View

    1. #1
      دفترچه نویس
      Points: 83,861, Level: 100
      Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
      Overall activity: 99.8%
      دستاوردها:
      First 1000 Experience PointsGot three Friends
      HE
       
      Empty
       
      Dariush آواتار ها
      تاریخ هموندی
      Oct 2012
      ماندگاه
      No man's land
      نوشته ها
      3,040
      جُستارها
      30
      امتیازها
      83,861
      رنک
      100
      Post Thanks / Like
      سپاس
      3,020
      از ایشان 8,977 بار در 2,888 پست سپاسگزاری شده است .
      یافتن همه‌یِ سپاسهای گرفته شده
      یافتن همه‌یِ سپاسهای داده شده
      Mentioned
      60 Post(s)
      Tagged
      0 Thread(s)
      گفت‌آورد نوشته اصلی از سوی Ouroboros نمایش پست ها
      زن سنتی محدود و منحصر به دستگاه تولید مثل جنسی خود نیست همانطورکه مرد سنتی در شمار زنانی که به رخت خواب برده خلاصه نمی‌شود. قالب سنت چنان فضیلت آفرین است که در آن حتی زن نیز می تواند از طریق پایبندی به عفت و پاکدامنی، به تصویری که مرد از او می پسندد، یعنی مادری فداکار، همسری وفادار، معشوقی دلبر و دختری دلدار برسد. اینها در سیستمی که زنان از سوی مادرانشان و نیز جذابترین مردان، جامعه، فرهنگ، قدرت، مذهب و ... تشویق به چنین بودن می‌شوند نه اوهام ِ بیمار و ناکارآمد مردانی که می‌کوشند وانمود بکنند لاشه‌ی متعفن معبد مقدس است، که تلاشی‌ست عینی برای ساختن معبدی مقدس از لاشه‌ای متعفن با نسخه‌ای که کارآمدی آن برای این منظور به اثبات رسیده.

      زن مدرن است که چیزی برای ارائه ندارد، زن فاقد فضیلت. متعهد شدن، عشق ورزیدن، یا انجام هر عملی برای این زن ضرر و زیان است چون ارزش هزینه‌ای بیش از انرژی که برای مخ‌زنی از او کافی‌ست را ندارد. چون لاشی و آسان است، چون «رها» و لذت‌پرست و «برابر» است. مردی که آنچه من به رایگان ابتیاع کرده‌ام را به بهایی گزاف می‌خرد بازنده است و احساس بازندگی می کند و همچون یک بازنده با او برخورد می‌شود نه چون زنی که گرفته از زیبایی بی/کم‌بهره است، بلکه چون زنی که گرفته از فضیلت بی‌بهره است.



      شما به اشتباه گمان می‌کنید که انتظاری بیش از زیبایی از زنان داشتن منحصر به خودتان است و دیگر مردان از مادر فرزندشان بجز گیس بلند و پستان بزرگ و کون تپل انتظار دیگری ندارند، این یا عاقبت منزوی بودن تا سرحد عدم برخورد با هر مرد دیگری در جهان است، یا برآمده از آدم حساب نکردن آنها تا اندازه‌ای که بخواهید کوچکترین توجه و عنایتی به رفتارشان نشان بدهید. اگرنه ما می دانیم مردانی که زن را دقیقا چنان که هست می‌بینند و از او فقط آنچه که دارد را طلب می‌کنند چه مایه موجوداتی خارق‌العاده و خاص هستند. من هنوز یک مرد ندیده ام که زن را چنانکه هست بپذیرد، و تلاش نکند از طریق ستایش یا تحکم او را تبدیل به چیزی که می خواهد نکند.

      سنت اسلامی با پنهان کردن لاشه ی متعفن(به معنی تحت الفظی و استعاری هر دو)، به ما این امکان را می داد که به جسم نجس تقدس روحانی بدهیم و چیزی را که نیست ببینیم و به آن مومن بمانیم، زن را وا می‌داشت که خود را با توهم مرد بتا از زن مطابقت بدهد و مرد را وا می‌داشت تا خود را با توهم زن از مرد قوی ... این فراتر است از پنهان کردن واقعیت، که تنها امیدواری شما در زندگی پایبندی جنون آمیز و خودویرانگر به آنست، این تغییر واقعیت است.

      پس نه، شما در طلب بیشتر از زنان داشتن تنها نیستید، حتی مرد اخته فمینیست با بت سازی از زن می کوشد استاندارد رفتاری مشخصی را بر او تحمیل بکند و از او چیزی بسازد که هرگز نبوده و نمی تواند باشد، حتی این مردان باز در حال دیکته کردن نقشی مصنوعی و غیرطبیعی به او هستند. هم مرد چیزی فراتر از کُس از زن می‌خواهد و هم زن چیزی بیشتر از کارت اعتباری از مرد.

      زیبایی مهم است اما در جای دیگری و در ارتباط با موضوع دیگری. مسئله سر بهایی نیست که شما حاضرید برای یک زن بپردازید مسئله سر ارزش عینی اوست. تعهد یک دختر ۸ از ۱۰ که علاوه بر ۸ از ۱۰ بودن عفیف، پاکدامن، باکره، شرمگین و آشنا به جایگاه خود است، خیاطی و آشپزی بلد است، بچه‌داری را دوست دارد، فداکار است، صبور است و مظلوم است از منظری عینی بسیار ارزشمندتر است از تعهد یک دختری که فقط ۸ از ۱۰ است، فارغ از اینکه آیا شما برای او بهای بیشتری می‌پردازید یا نه.
      از این بهتر نمی‌توانستید جک بگویید!
      من این بخش از نوشته‌ی شما را کوت می‌گیرم و یافتن ربط نوشته‌هایم به دیگر گفته‌هایتان
      را به عهده‌ی خودتان می‌گذارم.

      زنان را همیشه همان یک معیار است که می‌سنجد و شما نمی‌توانید خودتان در این مورد
      به آن راه بزنید. شما بهتر از من می‌‌دانید که آنچه از فضیلت زنانه نام می‌برید همگی کیفیاتی هستند
      که بیرون از زن رخ می‌دهند: در ذهن ِ مرد! تنها زیبایی زن است که عینیت می‌یابد. وفاداری، نجابت
      حیاء و ... همگی مواردی هستند که مرد از زن می‌خواهد، نه عناصری ذاتی از زن. همه‌ی آنچه از
      جامعه‌ی مردسالار می‌شناسیم، تحمیل همین‌هاست به زن‌ از سوی مرد بر اساس همان فضایلی که در
      دنیای سنتی مرد در ارتباط با دیگران(دیگر مردان) از آنها انتظار داشت. به همین خاطر است که زن
      همیشه‌ی تاریخ در برابر خرج ِ اینها انتظار مبالغ بالایی از داشته‌های مرد را داشت. مرد ِ سنتی در برابر
      آنها خرج می‌کرد، چون آنها را امتیازی می‌شمرد که زن می‌داد؛ در مقابل مردان اما در صورت نداشتن اینها
      انتظار داشت از سوی جامعه تنبیه شوند.

      نقش همسر برای مرد بسیار متفاوت است تا نقش مادر برای فرزند. مادر همانقدر نقش غیرقابل جایگزینی
      را برای فرزند بازی می‌کند که فرزند برای مادر. آنچه شما فضیلت ِ مادرانه می‌خوانیدش، فضیلت نیست،
      چون بخشی از طبیعت ِ مادرانه است. فضیلت آنچیزی‌ست که بتواند تمایز ایجاد بکند، همانطور که رذیلت.
      کسی مادر بهتری از مادر خودش نمی‌شناسد، همانطور که هیچ کس نمی‌تواند جای فرزند ِ مادر را پر بکند.
      زن برای مرد اما سراسر آبجکت جنسی‌ست، همه‌ی آنچه مرد از زن می‌بیند، برساخته‌های فرآوری‌شده‌ی
      همین امر است. واقعا من باید اینها را توضیح بدهم؟! بفرمائید چندهمسری را برای ما در جامعه‌ی سنتی
      توجیه بکنید!

      اگر براستی فضیلت ِ زنانه وجود داشته‌اند و اکنون از دست‌رفته‌اند، باید پرسید که چرا همچنان مردان برای
      زنان، برای فاحشه‌های مدرن، برای لاشی‌های خیابانی هم حاضرند کلون کلون سکه‌ی طلا خرج بکنند؟ اگر
      این پرسش را نادرست بدانید به این خاطر که مرد مدرن نیز خالی از فضیلت شده، و این باعث بی‌ارتباط شدن
      ِ نگاه ِ مرد مدرن و مرد سنتی و مع‌الفارق شدنِ قیاس من می‌شود، کاملا برخطا هستید، چرا که این مرد ِ مدرن است که زن
      را به تبدیل به ایزدی اهورایی کرده نشسته بر قله‌ها، وگرنه مرد سنتی در 18 سالگی، خواسته یا ناخواسته
      ازدواج می‌کرده (دختر 13 ساله و نه ساله‌ی محمد ، یا مادربزرگ ِ 14 ساله‌ی من برای پدربزرگم،چه فضیلتی داشته؟!)
      نه آنکه تا 40 سالگی در پی SoulMate کذایی ِخود بگردد! این به این خاطر نیست که او در میان دخترانِ
      دیگر فضیلت نمی‌یابد، یه این خاطر است که او دیگر آنقدر فضیلت می‌طلبد که مریم مقدس باکره هم از خرج‌اش
      ناتوان است.

      گذشته از اینها، تشریف بیاورید دست‌تان را بدهید به من تا یکسر ببرم‌تان در کوره‌دهات‌های ایران که هنوز
      رسانه‌‌ای مثل تلویزیون هم به آنجاها راه نیافته‌اند و ببینید که مرد سنتی‌ای که آنجا هست، تمام ِ فضیلت
      ‌های دختر هم‌دهاتی خود را به دختر دماغ‌‌عمل‌کرده‌ی کون‌پف‌کرده‌ی فاحشه‌ی شهری‌شده می‌فروشد که هیچ
      حاضر است تمامِ دار و ندار ِ خود را نیز برایش خرج بکند. در ایران اگر زندگی می‌کنید و هر از گاهی از خانه
      اگر بیرون بیایید، می‌بینید که مرد ِ سنتی شما، آن بیرون چطور برای پیردختر ِ 35 ساله‌‌ای که به همه‌ی شهر
      کس داده و شهره‌ است، خودکشی می‌کند و فضیلت ِ کذایی ِ شما جایی به خاطرش می‌آید
      که می‌بیند همسایه‌اش کلید خانه‌‌اش را دارد! رد ِ همین دخترهایی که الان زیر شما می‌خوابند را تا
      یکی دو سال ِ دیگر بگیرید، ببینید که با چه کسی ازدواج کرده‌اند.

      دست بردار امیر!

      من متوجه هستم که برای بازشناسی جامعه‌ی امروزی، نیاز است که سابقه‌ی تاریخی جوامع انسانی
      را واکاوی بکنیم. اما آخر این چیزهایی که شما می‌گویید منطبق بر کدام مشاهده‌ی تاریخی‌ست؟ آنچه
      ما از اخلاق می‌شناسیم(نه آنچه کانت و اسپینوزا می‌کوشیدند درون ِ غار ِ خویش بیافرینند) تماما ابزاری
      بوده متناسب با دینامیزم ِ جامعه برای شکل دادن به تعاملات ِ انسانی و ایجاد هماهنگی و برقراری پروتکل‌هایی
      برای همزیستی. جهانِ سنتی اگر سیستم اخلاقی سنتی داشت، به این خاطر نبود که آن بهترین بوده، به
      این خاطر بوده که مناسب ِ همان عصر تاریخی بوده، در جهان مدرن ما نیاز به سیستم ِ اخلاقی متناسب با
      آن نیاز داریم که همان کارکرد را داشته باشد در قامت و شکلی نو. اینکه اخلاق ابزار بوده نه غائت، موضوع بسیار
      مهمی‌‌ست. ما اخلاق نمی‌خواهیم که به آن مفتخر باشیم و از آن اسطوره بسازیم، بلکه آن را می‌خواهیم
      چون به آن نیاز داریم تا کنار هم بتوانیم زندگی بکنیم. پس اخلاق در همان کانتکست تاریخی قابل بررسی است.

      واقع‌گرایی حکم می‌دهد که ما از تحلیل تاریخی جوامع، به نتیجه‌‌ای برسیم برای به کاربردن در جهانی که اکنون
      در آن هستیم، نه مسخ ِ جهان به اعصار گذشته! ما هزاران سال تجربه‌ی تاریخی ِ پرخون و دهشتناک را پشت ِ
      سر نگذاشته‌ایم که امروز وسط ِ شهر 800 یهودی را به صف گردن بزنند و ما هم تخمه بشکنیم و صلوات بفرستیم.
      با دلزدگی از عصر مدرن، بازخوانی کردن ِ تاریخ خود یک Bias قوی است و انحراف‌آلود. این است که اگر پس از
      مرثیه سردادن بر سر «آنچه از دست داده‌ایم»، به زمین سفت بازگشتید، بیایید بنشینیم و فکر بکنیم در جهان ِ امروز
      جهانی که در عرض 200 سال به اندازه‌ی 20000 سال پیشرفت تکنولوژیک ِ غیرقابل‌بازگشت داشته، جهانی
      که ابرشهرهای چند میلیونی در آن سربرآورده‌اند و جهانی که دو جنگ ِ جهانی را پشت ِ سر گذاشته،
      چه باید بکنیم؟

      آنچه شما از خط‌کشی و گروه‌بندی می‌گویید و کارکردی که داشته و دارند براستی مضحک است! آنقدر
      که مسلمان از مسلمان، مسیحی از مسیحی، یهودی از یهودی کشته ، کفار نکشته‌اند آنقدر که
      شاه شاهزاده کشته، آنقدر که شاهزاده شاه کشته، آنقدر که حکومتی حکومتی کشته، دیگران از دیگران
      نکشته‌اند! آخر چگونه می‌توانید تاریخ را اینقدر کودکانه و یکسویه تاویل بکنید؟

      خطرناک‌ترین ایده اتفاقا همین گروه‌بندی‌‌های انتزاعی و ایده‌ئولوژیک میان ِ انسانها است و وحشتناک‌ترین
      جنایات ِ تاریخ در اثر پایبندی به همین ایده‌ی خوفناک رخ داده. برای ایجاد ِ همبستگی میان ِ انسانها
      نیازی نیست آنها را در گروه‌های مختلف حتما روبروی هم قرار دهیم! جوامع انسانی مهره‌های بازی شترنگ نیستند.


      بررسی روند تاریخی جوامع و رخدادهای سرنوشت‌ساز نشان می‌دهد که پس از 300 سال بندگی
      بندگی آرام (احتمالا همانطور که ایرانیان در حال حاضر به آرامی در اوین بندگی بجا می‌آورند) یک نفری پیدا شده از خودش
      پرسیده که چرا باید برادرم بر پشت‌اش شلاق بخورد و درد بکشد؟ چرا همسر من به زور از من گرفته شود
      و زیر فلان آخوند برود؟ چرا خانواده‌ی من یکسال روی زمین زحمت بکشد و ارباب ِ مفت‌خور بیاید نصف محصول
      را آخر سال با خودش ببرد؟ در ابتدا ترس از این بوده که نکند او تنهاست؟ نکند کسی مثل ِ او این را ظلم نداند؟
      سکه جایی برگشته که او فهمیده بسیاری کسان دیگر در سراسر جهان مثل او فکر می‌کنند و او تنها نیست!
      اگر این پرسش نامشروع بوده، نادرست بوده، مخرب بوده یا هرچیز دیگر، اما به هر حال اجتناب‌ناپذیر بوده. بالاخره
      دیر یا زود کسی همچین چیزی را از خود می‌پرسید. نقطه‌ی آغازین عقل‌عقلانیت‌بخشی اجتماعی-سیاسی نیز همین پرسش
      بوده است. از همین جا بوده که آدمیان دیگر تنها خواستار به زیر کشیدن شاه نبوده‌اند، بلکه تخت ِ شاهی را بزیر کشیدند.



      گفت‌آورد نوشته اصلی از سوی Ouroboros نمایش پست ها
      برای چه چیز حاضرید از جانتان بگذرید؟

      برای خانواده‌ام، بهترین دوستان‌ام، نجات دادن ِ بخشی بزرگ از انسانهای در خطر و ...
      تحلیل‌تان هم اشتباه است، تنها دارایی انسان مدرن جان ِ او نیست، زندگی
      اوست! چه بهتر که بیضه‌ی اسلام نباشد!



      گفت‌آورد نوشته اصلی از سوی Ouroboros نمایش پست ها
      یک سوال شخصی مرتبط از شما:
      امیر تو نمی‌دانی که ما از بهترین زنهای جامعه‌ی خود یک فاحشه‌ی به تمام معنا می‌سازیم؟ کدامین
      زن با دانستن ِکاری که ما با او می‌کنیم حاضر است با ما بیاید در خانه؟ کی او می‌تواند با حقیقتی که
      رخ داده کنار بیاید؟

      شما به عنوان ِ آدمی باهوش تصور بکنید در جامعه‌ای ارباب‌رعیتی هستید و یک روز می‌بینید نوکرهای ارباب
      پدرتان را در حیاط خانه‌‌ی خودتان فلک بسته‌اند. برای شما دو امکان وجود دارد:
      -واگذار کردن ِ ارباب به خدا
      - برقراری روندی قانونی برای تنبیه او و تلاش برای اینکه فرزندان ِ خودتان همچین صحنه‌ای را هرگز نبینند
      کدام را برمی‌گزینید؟

      خب به همین سادگی انسان پرسشگر می‌شود! حرفهای شما در موارد زیادی شاید درست باشند،
      اشتباه‌تان اما این است که فکر نمی‌کنید که هتا در صورت درستی هم ،دیگر ابدا به کار نمی‌آیند!
      در همان جامعه‌ی سنتی هم بکار ِ نگهداشت ِ وضع موجود نمی‌آمد. چرا که همانطور که گفتم جامعه است
      که اخلاق را می‌سازد، نه تاریخ!
      Confusion will be my epitaph
      As I crawl a cracked and broken path
      If we make it we can all sit back
      And laugh
      But I fear tomorrow I'll be crying,
      Yes I fear tomorrow I'll be crying
      .Yes I fear tomorrow I'll be crying

    2. 5 کاربر برای این پست سودمند از Dariush گرامی سپاسگزاری کرده اند:

      Ouroboros (02-25-2015),Russell (02-25-2015),sonixax (02-25-2015),undead_knight (02-25-2015),yasy (02-25-2015)

    3. #2
      دفترچه نویس
      Points: 186,080, Level: 100
      Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
      Overall activity: 99.9%
      دستاوردها:
      First 1000 Experience PointsGot three Friends
      نِشان‌ها:
      Activity Award
      آغازگر جُستار
      A Believer
       
      Empty
       
      Ouroboros آواتار ها
      تاریخ هموندی
      Dec 2010
      نوشته ها
      3,484
      جُستارها
      55
      امتیازها
      186,080
      رنک
      100
      Post Thanks / Like
      سپاس
      3,212
      از ایشان 10,931 بار در 3,331 پست سپاسگزاری شده است .
      یافتن همه‌یِ سپاسهای گرفته شده
      یافتن همه‌یِ سپاسهای داده شده
      Mentioned
      53 Post(s)
      Tagged
      1 Thread(s)
      گفت‌آورد نوشته اصلی از سوی Dariush نمایش پست ها
      زنان را همیشه همان یک معیار است که می‌سنجد و شما نمی‌توانید خودتان در این مورد
      به آن راه بزنید. شما بهتر از من می‌‌دانید که آنچه از فضیلت زنانه نام می‌برید همگی کیفیاتی هستند
      که بیرون از زن رخ می‌دهند: در ذهن ِ مرد!
      خب که چه؟ از ذهن مرد برآمده اما در عینیت متجلی‌ست، همه‌ی آنچه پیرامون خود می‌بینید از ذهن مرد برآمده و در واقعیت متجلی شده. زن مطهر برساخته‌ی ذهنی مرد است همانقدر و همانطور که مرد آلفا برساخته‌ی ذهنی زن است. هر دو تحت سیستم کنونی ناچار به پذیرفتن چیزی کمتر از آنچه می‌خواهند می‌شوند، اما چون گیر من و شما نمی‌آید به این معنی نیست که گیر هیچ‌کس نمی‌آمده یا نمی‌تواند بیاید.

      جالب است که شما از یک سو گمان می‌کنید بت زن را در ذهن خود شکسته‌اید، اما همچنان زیبا بودن او را برای احساس خوشبختی کردن در جوارش بسنده و کافی می‌دانید، یا برد مرد در زندگی را وابسته به زیبایی زنی که همدم او شده تلقی می‌کنید. زیبایی زن «پیش‌شرط» است نه همه‌ی داستان. گمان می‌کنید بیزار شدن و بیزار بودن از زن زیبا میسر نیست؟! گمان می‌کنید مرد اگر به زیباترین زن عالم رسید و برای نگاه داشتنش دستپاچه با او ازدواج کرد دیگر به سعادت رسیده؟ مرد، فارغ از کیفیات شخصیتی خود همواره از زن لاشی بیزار خواهد بود. این بیزاری در مردان آلفا کمتر است چون هرگز «ناچار» نیستند و نخواهند بود به تحمل وجود آن زنان در زندگی خود در مقام مادر فرزندانشان یا چیزی از آن دست، اما هرگز غایب نیست. بیزاری مرد از زن لاشی مشابه بیزاری زن از مرد ضعیف است.

      ضمنا این «امکان‌ناپذیری» لاشی نبودن ادعای واقعا عجیب و غریبی‌ست.

      گفت‌آورد نوشته اصلی از سوی Dariush نمایش پست ها
      نقش همسر برای مرد بسیار متفاوت است تا نقش مادر برای فرزند. مادر همانقدر نقش غیرقابل جایگزینی
      را برای فرزند بازی می‌کند که فرزند برای مادر. آنچه شما فضیلت ِ مادرانه می‌خوانیدش، فضیلت نیست،
      چون بخشی از طبیعت ِ مادرانه است!
      منظور من از برشمردن «مادر خوب» در میان فضایل زنانه میزان هماهنگی زن عینی با تصویر ذهنی مرد از مادر خوب بود، اگرنه مادر مجرد آمریکایی هم معتقد است که مادر خوبی‌ست و طبق تئوری ارجاع به خود شما باید به او حق داد. مرد چه ایده‌آلی از زن دارد، و زن چقدر می‌کوشد با آن ایده‌آل هماهنگ باشد. مسئله اینست، به کج‌راهه نروید.

      سخن من آنست که زن اگر بداند که با پایبندی به خلقیات مادربزرگ خود همسری بسیار نزدیکتر به فانتزی جنسی خود خواهد یافت قطعاً از آن پیروی می‌کند، همانطورکه تا شما دانستید شباهت بیشتر با مردان زمان پدربزرگتان بهتر خواهد بود از شباهت به مردان سوئدی، بلادرنگ شروع به بازسازی خودتان در تناسب با آن تصویر کردید.

      گفت‌آورد نوشته اصلی از سوی Dariush نمایش پست ها
      اگر براستی فضیلت ِ زنانه وجود داشته‌اند و اکنون از دست‌رفته‌اند، باید پرسید که چرا همچنان مردان برای
      زنان، برای فاحشه‌های مدرن، برای لاشی‌های خیابانی هم حاضرند کلون کلون سکه‌ی طلا خرج بکنند؟
      چون انتخاب بهتری ندارند و یکی از دو جنس ناگزیر است هرآنچه گیرش می‌آید را بپذیرد. هرکس گزینه‌ی بهتری دارد آنرا انتخاب می‌کند. سوال این نیست که میان زن زشت پاکدامن و زن زیبای لاشی مرد کدام را انتخاب می‌کند، سوال اینست که میان زن زیبایی که می‌کوشد پاکدامن رفتار بکند و زن زیبایی که در لاشی بودن همت می‌ورزد تمایل مرد به تعهد به کدام است؟ جواب این سوال آسان است.

      من می‌پذیرم که زیبایی زنان معضل بزرگی‌ست پیش روی تمدن بشری، همه‌ی مردان زن ِ زیبا می‌خواهند، هنگامی که رقابت میسر شد ۹۰٪ به بالای زنان را رها می‌کنند و برای رسیدن به زیباترین ۱۰٪ جامعه یکدیگر را می‌درند. این هایپرگمی مردان است. اسلام از طریق پنهان کردن این زیبایی آنرا کنترل می‌کرد، غرب از طریق نمادین‌سازی افراطی همه‌ی فعالیت‌های اجتماعی و … من همینطور می‌پذیرم که دیدن زنان زیبا‌تر و مردان آلفاتر محرک اصلی ِ بیزاری زنان و مردان مدرن از همسرانشان و پدید آوردن احساس «بازندگی» در ایشان است. سؤال اینجاست که راه حل شما که پاهایتان روی زمین است برای این معضلی که به سرعت باهوش‌ترین، ثروتمندترین و بالاترین اقشار جامعه را از خزانه‌ی ژنتیکی حذف می‌کند چیست؟! و از آن مهمتر، چرا هر قدر در هرم جامعه پائین‌تر می‌رویم، و در زمان به عقب باز می‌گردیم، این معضل کم‌رنگ‌تر و کم‌رنگ‌تر می‌شود؟ شما باید با این چالش روبرو بشوید و به آن پاسخ بدهید که چرا زن مدرن برای مرد مدرن ارزش تعهد ندارد؟! زن سنتی این ارزش را داشت چون مرد سنتی آنرا می‌پرداخت.

      این تصویر کژ و کوژی که شما از «مرد سنتی» به مثابه‌ی بازیچه‌ای فریب‌خورده و حمال مفت، یا مردی ریاکار و فریبکار در ذهن دارید بیشتر منطبق با تصویر او در جامعه‌ای مدرن است، شاید حتی بازتابی‌ست از آنچنانکه خود ِ چند سال پیشتان را اکنون داوری می‌کنید؟ تقلیل سنت از روح زنده‌ی جمعی به یکی دیگر از قلاده‌هایی که به گردن مرد مدرن می‌بندند و او را با آن به هر سو می‌کشند ارتباط چندانی با آنچه من اینجا خواستار احیای آن هستم ندارد.

      یک چیزی دیگری در نوشته‌ی شما مرا شگفت‌زده کرد، و آن میزان و سطح بی‌شعوری‌ست که شما به «مردان دیگر» نسبت می‌دهید. مردان هم مثل زنان به مطالبات بازار جنسی پاسخ درخور می‌دهند، زن ِ لاشی بی‌ارزش را به آن‌ها قالب بکنید، میان «عینیت» زن و «ذهنیتی» که از آن دارند تضاد بگذارید آمار ازدواج به جایی می‌رسد که امروز رسیده. حتی بازنده‌ترین مردان نیز امروز از ازدواج هراسان و گریزانند. برنهاد بنیادین استدلال من همینست که تلاش برای تغییر معیارهای مردان برای پذیرفتن نقش کاک‌الد پیشفرض برای زنان لاشی، و تغییر معیار زنان از مردان مستقل و جذاب به مردان پستان‌نرم ِ گریان شکست خورده، می‌خورد و خواهد خورد.

      بیایید فراموش نکنیم که عینیت تک‌بعدی و یک‌وجهی نیست، اینکه چیزی امروز واقعیت دارد هم به این معنی نیست که همواره چنین بوده و همواره چنین خواهد بود، شما اگر انکار می‌کنید که سنت، در سرتاسر جهان، در مهار هایپرگمی زن و مرد تا اندازه‌ای که مزاحم پیشرفت آهسته‌ی تمدن بشری نشود قرنها موفق بوده در دور باطلی گرفتار آمده‌اید که به آن تعمیم جانبدارانه‌ی بیماری زمانه‌ی خودتان به سرتاسر تاریخ می‌گویند. تنها چیزی که مورد بحث است، دلیل موفقیت چشمگیر روح سنتی در مهار عناصر مخرب طبع آدمی‌ست نه اصل آن.


      گفت‌آورد نوشته اصلی از سوی Dariush نمایش پست ها
      گذشته از اینها، تشریف بیاورید دست‌تان را بدهید به من تا یکسر ببرم‌تان در کوره‌دهات‌های ایران که هنوز
      رسانه‌‌ای مثل تلویزیون هم به آنجاها راه نیافته‌اند و ببینید که مرد سنتی‌ای که آنجا هست، تمام ِ فضیلت
      ‌های دختر هم‌دهاتی خود را به دختر دماغ‌‌عمل‌کرده‌ی کون‌پف‌کرده‌ی فاحشه‌ی شهری‌شده می‌فروشد که هیچ
      حاضر است تمامِ دار و ندار ِ خود را نیز برایش خرج بکند.
      اینکه گمان می‌کنید دهات دور افتاده نمود خوبی از جامعه‌ای سنتی‌ست گواه خوبی‌ست برای درک تحت‌الفظی شما از سنت. تعارض میان ایمان و عمل مفهومی‌ست یک‌سره ضدسنت، ادای پایبندی به ایده‌آلی ذهنی را در آوردن و سپس در زندگی چنان که سطحی‌ترین، رقیق‌ترین و بدوی‌ترین امیال حیوانی ما حکم می‌کنند زندگی کردن یعنی چیزی بجز سنت. جامعه‌ای که به این بلا گرفتار آمده دیگر فاقد آن عناصر قدرتمند اجتماعی‌ست که هماهنگی میان ایمان جمعی و کنش جمعی را علت می‌شوند. سنت زنده است و در کنش متجلی. اگر زنان جامعه لاشی هستند، پس سنت آن جامعه لاشی‌سازی زنان است، فارغ از اینکه آیا آنرا پشت چادر پنهان می‌کنند یا که آنرا پلاکارد به دست در خیابان تبلیغ می‌کنند. اگر مردان یک جامعه زن زیبای لاشی را برای ازدواج به زن زیبای پاکدامن ترجیح می‌دهند(البته چنین چیزی هرگز رخ نمی‌دهد!)، آن جامعه دیگر منطبق با روح سنتی نیست فارغ از اینکه خود را به چه نام و لقبی می‌خواند یا تصور شما پیرامون آن چیست.


      پ.ن:

      ادعای شما مبنی بر عدم وجود تفاوت عینی میان زن ِ پاکدامن و زن لاشی، مرا به یاد همان استدلال فمینیست جماعت می‌اندازد در مورد عدم وجود تفاوت عینی میان زن زشت و زن زیبا. عمل به یک الگو برای «عینی» شدن آن کافی‌ست، زنی اگر رفتار خود را کنترل می‌کند برای پاکدامنی او کافی‌ست، دیگر کاری نداریم که فانتزی او ممکن است بلعیدن پنج کیر سی‌سانتی سیاه باشد، در گفتگوی روزمره من وانمود می‌کنم شما هر روز نمی‌رینید و شما وانمود می‌کنید من تا به حال جلق نزده‌ام، تمدن، ادب و شرف بشری مجموعه‌ای از «وانمود» کردن‌های ممتد است، صداقت و طبیعت افسارگسیخته اگر می‌خواهیم باید برویم به جنگل!

      زن می‌تواند عفیف عمل کند ولو آنکه میل طبیعی او به هرزگی باشد، مرد می‌تواند دلیرانه عمل کند ولو آنکه از ترس در حال لرزیدن باشد. من قبلا اشاره‌ای کرده بودم به فاصله میان عواطف و عمل، و اینکه مهم نیست شما چه احساسی دارید، مهم آنست که چه عملی انجام می‌دهید.

      ویرایش از سوی Ouroboros : 02-25-2015 در ساعت 10:24 AM
      Russell این را پسندید.
      زنده باد زندگی!

    4. 4 کاربر برای این پست سودمند از Ouroboros گرامی سپاسگزاری کرده اند:

      iranbanoo (11-18-2016),Russell (02-25-2015),sonixax (02-25-2015),yasy (02-25-2015)

    5. #3
      دفترچه نویس
      Points: 186,080, Level: 100
      Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
      Overall activity: 99.9%
      دستاوردها:
      First 1000 Experience PointsGot three Friends
      نِشان‌ها:
      Activity Award
      آغازگر جُستار
      A Believer
       
      Empty
       
      Ouroboros آواتار ها
      تاریخ هموندی
      Dec 2010
      نوشته ها
      3,484
      جُستارها
      55
      امتیازها
      186,080
      رنک
      100
      Post Thanks / Like
      سپاس
      3,212
      از ایشان 10,931 بار در 3,331 پست سپاسگزاری شده است .
      یافتن همه‌یِ سپاسهای گرفته شده
      یافتن همه‌یِ سپاسهای داده شده
      Mentioned
      53 Post(s)
      Tagged
      1 Thread(s)
      گفت‌آورد نوشته اصلی از سوی Dariush نمایش پست ها
      اینکه اخلاق ابزار بوده نه غائت، موضوع بسیار
      مهمی‌‌ست. ما اخلاق نمی‌خواهیم که به آن مفتخر باشیم و از آن اسطوره بسازیم، بلکه آن را می‌خواهیم
      چون به آن نیاز داریم تا کنار هم بتوانیم زندگی بکنیم. پس اخلاق در همان کانتکست تاریخی قابل بررسی است.
      تنها راهی که می‌توانید از اخلاقیات ابزار بسازید غایت انگاشتن آنست. تنها راهی که می‌توانید واقعیت را بپذیرید اسطوره‌سازی از آنست. آیا برای شما جالب نیست که چرا آته‌ایست‌ها سیصد سال است که فریاد می‌زنند «برای اخلاقیات به خدا نیازی نیست»، و در همان حال سیصد سال است که ما شاهد تغییر و تحریف ِ توصیف و تعریف «امر اخلاقی» به نحوی بوده‌ایم که در تضاد با اسلاف خود قرار می‌گرفته؟

      نکته‌ی دیگری که شما نادیده می‌گیرید بضاعت عینی یک دستگاه برای رفتن به راه خطاست. سیستم اخلاقی که امکان بازتولید دموگرافیک خود را ندارد محکوم است به شکست ولو آنکه به صلح، رفاه یا آرامش عمومی بیانجامد. سنن اخلاقی صرفاً دستورالعمل‌هایی به جا مانده از گذشته نیستند، مجموعه‌ای قواعد اجتماعی هستند که در گذر تاریخ و طی پروسه‌ای داروینی به دیگر الگوهای در ساختار مشابه غلبه کرده‌اند و به ما رسیده‌اند.

      شما آن‌ها را کنار می‌گذارید و در جستجوی یافتن اخلاقیاتی «متناسب با زمانه» شروع به دگرگونی آن می‌کنید و ناگهان خود را در منجلابی می‌یابید که تصور چیزی شبیه به آن هم برایتان مقدور نبوده. پرسش اصلی اینست که آیا این آزمایش و خطای مداوم را بناست پایانی باشد؟ آیا سیستمی که از دل این آزمایش و خطا بیرون می‌آید کاملا شبیه سیستمی نخواهد بود که پیشتر یکبار به طور طبیعی این پروسه را طی کرده؟ اخلاقیات هدفشان انطباق و کنترل طبع شما با نیازهای روز است نه تبدیل زمانه به تجلی ایده‌آل‌ها و آرمانهای شما.

      گفت‌آورد نوشته اصلی از سوی Dariush نمایش پست ها
      واقع‌گرایی حکم می‌دهد که ما از تحلیل تاریخی جوامع، به نتیجه‌‌ای برسیم برای به کاربردن در جهانی که اکنون
      در آن هستیم، نه مسخ ِ جهان به اعصار گذشته!
      ماجرا بسیار ساده است، ما در طراحی و اجرای آنچه پدرانمان بسیار موفق بوده‌اند شکست خورده‌ایم. صلح‌جویی، آزادی‌خواهی، فردیت طلبی و برابری‌طلبی مدرن شما نمی‌تواند از پس ابتدایی‌ترین نیازها و بایستگی‌هایی که برای تداوم یک نظم اجتماعی، یک زندگی سالم شخصی و یک خانواده‌ی مستحکم لازم هستند بر بیاید. فمینیسم نمی‌تواند آنچه را زن و مرد از هم می‌طلبند به ایشان بدهد. سوسیالیسم قادر نیست یک واحد تولیدی سود-ده که قادر به حفظ خود در محیطی رها شده از حمایت‌های بیرونی‌ست پی بریزد. دموکراسی نمی‌تواند همزمان آزادی و امنیت شهروندان خود را تأمین بکند. فرد نمی‌تواند در ازلت خانه‌ی خود پای کامپیوتر به اعتلا و عینیت برسد و جامعه نمی‌تواند با سقط جنین و فرهنگ «بکن در – رو» خود را چنانکه هست حفظ بکند(دائم تحلیل می‌رود).
      نتیجتاً باید به گذشته بنگریم و هر آنچه ایشان به درستی انجام می‌داده‌اند را از نو پی بریزیم، اگر این به معنی عقب رفتن از منظر تکنولوژیک است، چه بهتر، اگر مستلزم از دست دادن مزایایی‌ست که سبک زندگی مدرن به ارمغان آورده، باید انتخابی آگاه بکنیم که کدامیک مهمتر است: اینکه همه لپ‌تاپ داشته باشند یا اینکه همه پدر داشته باشند؟

      گفت‌آورد نوشته اصلی از سوی Dariush نمایش پست ها
      با دلزدگی از عصر مدرن، بازخوانی کردن ِ تاریخ خود یک Bias قوی است و انحراف‌آلود.
      کینه‌ی شتری از سنت و جامعه‌ای که ارزشهای ثابت دارد «پیشداوری» و Bias نیست؟! داوری عادلانه از پیشداوری تهی شدن نیست، عینک پیشدواری‌های گوناگون را به چشم زدن و هر یک را به جای خود آزمودن است.

      گفت‌آورد نوشته اصلی از سوی Dariush نمایش پست ها
      آنچه شما از خط‌کشی و گروه‌بندی می‌گویید و کارکردی که داشته و دارند براستی مضحک است! آنقدر
      که مسلمان از مسلمان، مسیحی از مسیحی، یهودی از یهودی کشته ، کفار نکشته‌اند آنقدر که
      شاه شاهزاده کشته، آنقدر که شاهزاده شاه کشته، آنقدر که حکومتی حکومتی کشته، دیگران از دیگران
      نکشته‌اند! آخر چگونه می‌توانید تاریخ را اینقدر کودکانه و یکسویه تاویل بکنید؟

      خطرناک‌ترین ایده اتفاقا همین گروه‌بندی‌‌های انتزاعی و ایده‌ئولوژیک میان ِ انسانها است و وحشتناک‌ترین
      جنایات ِ تاریخ در اثر پایبندی به همین ایده‌ی خوفناک رخ داده. برای ایجاد ِ همبستگی میان ِ انسانها
      نیازی نیست آنها را در گروه‌های مختلف حتما روبروی هم قرار دهیم! جوامع انسانی مهره‌های بازی شترنگ نیستند.
      تمدن از تعارض و تفاوتی که با بربریت دارد معنی می‌گیرد، هویت، ملیت، فردیت و کمابیش هر مفهوم دیگری که به نحوی به شخصیتی مستقل می‌بخشد برآمده از «بیرون گذاشتن» چیزی‌ست که فاقد وجوه اشتراک برای «داخل شدن» است.

      هرگونه ساختار انسانی تنها در شرایطی که مرزی به دور آن باشد و معیارهایی که برای تبعیض میان خودی و ناخودی اعمال می‌کند است که شکل و معنی می‌گیرد. برابری‌طلب ِ آزادی‌خواه ِ فردیت‌جوی ِ خردگرای ِ مدرن هم اگر یکی مثل مرا راه بدهد خیلی زود دچار به فساد در نهاد می‌شود. اینکه شما به آنچه نسل درپی نسل به جوامع بشری شکل و حالت و هدف داده‌اند را انگ ناروای «انتزاعی» می‌زنید مایه‌ی نا-امیدی‌ست. انسان تحت مرزهای «انتزاعی» و خطوط «ایدئولوژیک» تکامل یافته و بجز آن توان اندیشیدن ندارد، همیشه «ما»یی وجود دارد و «آنها»یی، همیشه وجود داشته، همیشه وجود خواهد داشت.

      تلاش برای زدودن مرزهای عینی که در طول تاریخی مستند شکل گرفته‌اند به پدید آمدن مرزهایی نامرئی انجامیده که کارآمدی جمع انسانی را مختل کرده. در آمریکا به جداسازی قانونی میان سفیدپوست و سیاه‌پوست پایان دادند و آنچه درپی آمد جداسازی شهری آن‌ها بود. شهر مدرن آمریکایی، با فاصله‌ای که میان Suburbia و Inner city آن وجود دارد گواهی‌ست به شکست تلاش رسوای چپ برای مرز-زدایی و «برداشتن فاصله‌ها».

      تبعیض میان آن‌ها که مثل ما نیستند تنها چیزی‌ست که به «ما» معنی می‌دهد و حتی چه بسی وجود آن را امکان‌پذیر می‌کند، و تعارض میان این «ما»های متعدد نیرویی‌ست که به تاریخ معنی می‌دهد و به تکامل انسان(و دیگر موجودات زنده!)شکل و جهت.

      گفت‌آورد نوشته اصلی از سوی Dariush نمایش پست ها
      اگر این پرسش نامشروع بوده، نادرست بوده، مخرب بوده یا هرچیز دیگر، اما به هر حال اجتناب‌ناپذیر بوده.
      پرسش اشتباه و مخرب بوده، من مخالفتی ندارم که اجتناب‌ناپذیر بوده. اساسا هرچه رخ داده اجتناب‌ناپذیر بوده و تاریخ بجز آنچنان که هست نمی‌توانسته باشد.

      گفت‌آورد نوشته اصلی از سوی Dariush نمایش پست ها
      بررسی روند تاریخی جوامع و رخدادهای سرنوشت‌ساز نشان می‌دهد که پس از 300 سال بندگی
      بندگی آرام (احتمالا همانطور که ایرانیان در حال حاضر به آرامی در اوین بندگی بجا می‌آورند) یک نفری پیدا شده از خودش
      پرسیده که چرا باید برادرم بر پشت‌اش شلاق بخورد و درد بکشد؟
      پاسخ اشتباهی به این سوال داده.
      غلبه‌ی قوی بر ضعیف «ظلم» نیست. در غیاب نظم «ظالم» سنتی هم نظم عالم برقرار است و جاذبه را که نمی‌شود با بخشنامه‌ی دولت انقلابی به تعلیق درآورد. ضعیف همه جا و همیشه ضعیف است و تحت انقیاد و کنترل قوی. «تازیانه بر پشت برادرم» و این قبیل تعابیر عاطفی(هرچه جلوتر می‌رویم بیشتر آشکار می‌شود که بجز اخاذی عاطفی استدلال دیگری در چنته‌ی چپ نیست)، از منظری عینی بهتر است از گرفتن حق زندگی ارادی یک انسان تحت سیستم زندان‌بانی مدرن که بابت نگاه کردن به چند عکس شما را به محیطی نهادینه محکوم می‌کند. چند تازیانه وسط میدان شهر خوردن بهتر است از چند سال زندگی خود را از دست دادن و تا ابد داغ ننگ «تبهکار» و «خلاف‌کار» و «سابقه‌دار» را بر پیشانی داشتن.

      ضمنا خطابه‌های ادبی و لحن حق به جانب شما رفته‌رفته واقعا ملال‌آور می‌شوند.

      گفت‌آورد نوشته اصلی از سوی Dariush نمایش پست ها
      برای خانواده‌ام، بهترین دوستان‌ام، نجات دادن ِ بخشی بزرگ از انسانهای در خطر و ...
      تحلیل‌تان هم اشتباه است، تنها دارایی انسان مدرن جان ِ او نیست، زندگی
      اوست! چه بهتر که بیضه‌ی اسلام نباشد!
      گرگ و پلنگ و باکتری هم ممکن است برای حمایت از خویشاوند ِ ژنتیکی مستقیم خود «فداکاری» بکنند، حیات شما فاقد هدفمندی، سیستم ارزشی و مرکزیت مستحکمی‌ست که با افرادی مشترک در آن‌ها به عینیت رسیده. زندگی شما از معنی فراتر از خودش تهی‌ست و این خلائی‌ست که ما آنرا حس می‌کنیم فارغ از آنکه آیا معنی والایی واقعاً وجود داشته باشد یا نه. پس نتیجه اینکه شما ارزشی فراتر از جان خودتان، و امتداد آن نمی‌شناسید.

      نظم اجتماعی درست فرد را تشویق به فداکاری برای افرادی می‌کند که فاقد ارتباط مستقیم ژنتیکی با آنهاست، و از همکاری با ایشان در ابعادی کلان‌تر از آنچه یک دهات ۱۵۰ نفره می‌تواند به دست آورد سود می‌برد.




      گفت‌آورد نوشته اصلی از سوی Dariush نمایش پست ها
      شما به عنوان ِ آدمی باهوش تصور بکنید در جامعه‌ای ارباب‌رعیتی هستید و یک روز می‌بینید نوکرهای ارباب
      پدرتان را در حیاط خانه‌‌ی خودتان فلک بسته‌اند. برای شما دو امکان وجود دارد:
      -واگذار کردن ِ ارباب به خدا
      - برقراری روندی قانونی برای تنبیه او و تلاش برای اینکه فرزندان ِ خودتان همچین صحنه‌ای را هرگز نبینند
      کدام را برمی‌گزینید؟
      برای چه پیشفرض می‌گیرید که این داوری یا مجازات «غیرانسانی» بوده؟ برای چه باید فرزندم را از دیدن صحنه‌ای که همواره بخشی از زندگی اجتماعی در جوامع متمدن بوده «مراقبت» بکنم؟ آیا می‌خواهم فرزندی داشته باشم بزدل، ضعیف و بنده‌ی عواطف، یا مردی عادل و دلیر که می‌تواند آنچه لازم است را زمانی که لازم است انجام بدهد؟ تماشای خشونت تنها زمانی اثری «بد» بر کودکان می‌گذارد که جامعه‌ی میزبان آن‌ها خشونت را بالذات بد معرفی می‌کند. من چنین اعتقادی ندارم، خشونت جزئی جدایی ناپذیر از تجربه‌ی انسان بودن است و روشی بسیار مؤثر برای پی‌ریزی نظمی پایدار. چشم در برابر چشم همه را به شدت مراقب چشم‌های دیگران می‌کند و قدرتمندترین محرک شناخته شده تا به امروز است برای کور نکردن دیگری! من ترجیح می‌دهم پسرم بداند عاقبت خطا در انتظار همه، از جمله پدر اوست تا آنکه گمان بکند همه در زندگی به صرف مشارکت جایزه می‌گیرند و بزرگترین مجازاتی که ممکن است در زندگی انتظارش را بکشد محرومیت از پلی‌استیشن است.

      بدیهی‌ست که قربانی یک داوری سخت آنرا ناعادلانه تلقی می‌کند، عدالت سوال کردن از مجرم درباره‌ی مجازات او یا پرسیدن نظر پسرش در اینباره نیست، برسی به دور از عواطف میزان اثربخشی و کارکرد آنست.

      اگر به راستی موضوع کارآمدی مطرح است باید ابتدا منظورتان از آن را روشن بکنید، اگر مقصودتان هماهنگی با ایده‌آلها و آرمان‌های چپی‌ست(آزادی، برابری، برادری، صلح و صفا و دوستی...)، خیر، حرفهای من برای رسیدن به این اهداف کارآمد نیست. اگر منظورتان پی‌ریزی جهانی‌ست مبتنی بر نظم، فضایل بزرگ، غنای سنتی، حقیقت، پایبندی اعضا به جمع، حرکت جمع در جهت تعالی الهی، احساس مفید بودن در زندگی شخصی فرد، احساس پیروزی در زندگی جنسی، بازتولید دموگرافیک، آفرینش هنری و … آنوقت کارآمدی اندیشه‌های من در تاریخ به اثبات رسیده است. شما باید انتخاب بکنید که آیا دوست دارید تا ابد کُس‌بازی بکنید و از ابلهان سواری بگیرید، در حالی که جامعه روبه سقوط و زوال می‌رود، یا آنکه می‌خواهید گوش آنها را بگیرید و این داروی تلخ اما نجات‌بخش را به حلقشان بریزید؟!
      ویرایش از سوی Ouroboros : 02-25-2015 در ساعت 10:36 AM
      زنده باد زندگی!

    6. 2 کاربر برای این پست سودمند از Ouroboros گرامی سپاسگزاری کرده اند:

      iranbanoo (11-18-2016),sonixax (02-25-2015)

    7. #4
      دفترچه نویس
      Points: 166,927, Level: 100
      Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
      Overall activity: 0%
      دستاوردها:
      First 1000 Experience PointsGot three Friends
      نِشان‌ها:
      Community Award
      بدون وضعیت
       
      Empty
       
      Russell آواتار ها
      تاریخ هموندی
      Nov 2010
      نوشته ها
      6,147
      جُستارها
      65
      امتیازها
      166,927
      رنک
      100
      Post Thanks / Like
      سپاس
      19,613
      از ایشان 15,276 بار در 5,851 پست سپاسگزاری شده است .
      یافتن همه‌یِ سپاسهای گرفته شده
      یافتن همه‌یِ سپاسهای داده شده
      Mentioned
      67 Post(s)
      Tagged
      0 Thread(s)
      گفت‌آورد نوشته اصلی از سوی Dariush نمایش پست ها
      برای خانواده‌ام، بهترین دوستان‌ام، نجات دادن ِ بخشی بزرگ از انسانهای در خطر و ...
      داریوش جان فکر نمیکنی این دوست داشتن «خانواده» و «دوستان» زیادی متحجر و بدوی‌ست؟

      من خاطرم هست فیلم‌هایِ مورد علاقه‌ات یکزمانی The Last Samuraiو Gangs of New York
      (آنهم با چاشنی علاقه به دنیل دی‌ لوئیس) بود، مثل من.
      ولی گمان نمی‌کنم این‌ علایق از خواندن کانت و اسپینوزا حاصل شده باشند.

      نظر من به ایرادی در "کوبیدن سنت به شیوه‌یِ نیچه‌ای" جلب که برای من حداقل بسیار جالب بوده.
      شما همچنان از خانواده و‌ دوستان(گنگ) خود سخن می‌گویی. میگویی "زن" فلانی میرفته زیر فلان آخوند،
      و از "برادری" سخن می‌گویی. این‌ها، نه فقط نامشان بلکه احساسی که در مخاطب برمی‌انگیزد همه مفاهیمی
      هستند که از سنت آمده‌اند ولی چپ آن‌ها را برای منافع خود مصادره می‌کند. تازه این جای خوب کار است.

      فمینیسم بزرگترین موضوعات مطروحه‌اش چیست؟ تجاوز، خشونت علیه زنان.
      می‌گوید این‌ها در جامعه‌یِ سنتی تشویق میشده. در حالی که، تجاوز مفهومی درباره‌یِ عفت و نجابت زن است
      که اگر در درون گروه اتفاق بیافتد مجازاتش مرگ است، خشونت بر علیه زن عملی بسیار زشت است چرا که
      خشونت علیه "ضعیفه" است، فقط مقدار محدودی خشونت برای مرد خانه اجازه داده شده، چرا که مسئولیت زن
      و فزند بر عهده‌یِ او گذاشته.

      حالا این‌ها گرفته شده و با 180 درجه گرداندن بر علیه خود سنت بکار گرفته ولی باید پرسید: بدون عفت
      کدام تجاوز؟ بدون سلسه مراتب مشخص و جدا کردن قوی از ضعیف کدام خشونت؟ در جهان فردگرا
      کدام عدالت؟

      من بهترین سخن و استدلالی که از مسلمین درباره‌یِ روابط آزاد جنسی، و البته در کل شنیده‌ام این بوده که
      پس باید سکس با نوامیس هم مجاز باشد، حقیقتش این است که هرگز برای آن جوابی نیافتم. تنها جوابی
      که مطرح میشد این بود که سکس با محارم بد است چون از نظر ژنتیکی خوب نیست، بعبارت دیگر یعنی
      چون دیسژنیک است !!

      همه‌یِ این‌ها منظورم مطرح کردن این سوال بود که: این آفرینش ارزش‌ و معنا و ادعای اینکه این‌ها چیزی جز
      هدانیسم و نهیلیسم است، حتی بلکه چیزی مقابل آن، چقدر جدی‌ست؟
      آیا همانقدر جدی‌ست که در شوروی اتفاق افتاد، زمانی که دیگر استالینی نبود که
      ارزش‌هایِ «متحجرانه» را ( البته برای استفاده‌یِ خود) به سیستم تحمیل کند و عمر آنرا طولانی‌تر کند
      و ارزش‌هایِ شما بعمل درآمدند؟

      من می‌گویم برای شروع این ارزش آفرینی بجای استفاده از آن‌ها به بهانه‌هایِ خیالی مثل مبارزه‌ با فاشیسم،
      بیایید بدون استفاده از ارزش‌هایِ متحجر و تاریخ مصرف گذشته‌یِ سنتی از همین حالا اینکار رو بکنید،
      ولو در مقیاس کوچک، و البته می‌توانید از تجارب دیگرانی که این‌ها را امتحان کرده‌اند بهره ببرید.
      Ouroboros and Dariush like this.

      "Democracy is now currently defined in Europe as a 'country run by Jews,'" Ezra Pound



    8. 3 کاربر برای این پست سودمند از Russell گرامی سپاسگزاری کرده اند:

      Dariush (02-26-2015),iranbanoo (11-18-2016),sonixax (02-25-2015)

    9. #5
      دفترچه نویس
      Points: 83,861, Level: 100
      Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
      Overall activity: 99.8%
      دستاوردها:
      First 1000 Experience PointsGot three Friends
      HE
       
      Empty
       
      Dariush آواتار ها
      تاریخ هموندی
      Oct 2012
      ماندگاه
      No man's land
      نوشته ها
      3,040
      جُستارها
      30
      امتیازها
      83,861
      رنک
      100
      Post Thanks / Like
      سپاس
      3,020
      از ایشان 8,977 بار در 2,888 پست سپاسگزاری شده است .
      یافتن همه‌یِ سپاسهای گرفته شده
      یافتن همه‌یِ سپاسهای داده شده
      Mentioned
      60 Post(s)
      Tagged
      0 Thread(s)
      گفت‌آورد نوشته اصلی از سوی Russell نمایش پست ها
      داریوش جان فکر نمیکنی این دوست داشتن «خانواده» و «دوستان» زیادی متحجر و بدوی‌ست؟
      درود به دوست ِ خودم.
      بله، به شدت بدوی‌ست، اما از یاد نبریم که پیش از آغاز سنت و مدرنیته، نیم میلیون سالی
      را ما انسان‌ها به همین صورت بدوی و صدالبته خوشحال(!) زیسته‌ایم! من می‌گویم طبق
      استقرای ریاضی، همانطور که ما می‌توانیم به سنت بازگردیم، چرا نتوانیم به بدویت بازگردیم؟!
      می‌دانم که منظور شما بازگشت به عقب در زمان نیست، اما پرسش ِ من از شما این است
      که بالاخره شما اگر از همه‌ی دستاورد خردگرایی و عقل‌باوری و مدرنیسم دل‌زده هستید،
      آیا می‌توانید همانقدر از گوش دادن به واگنر و ویوالدی و چایکوفسکی لذت نبرید و از آنها بیزار
      باشید؟

      سخن ِمن ِ متهم به نیهلیسم* این است که انسان خارج از چارچوب ِ زمانی-مکانی‌اش قابل
      شناخت نیست و ما جز بازشناسی روش‌مند ِ تحلیلی-تاریخی آنچه از گدشته می‌دانیم راهی
      به دروازه‌های تاریخ نداریم؛ هرمنوتیک ِ پرهیاهیو نیز گامی‌ست در توهم به سوی آن غایت ِ
      دست‌نیافتنی! بنابراین خارج از فهم و ذهن ِ ما چیزی به نام ِ سنت وجود نداشته و ندارد!
      مسیحیت نسبت به یهودیت مدرن بوده و اسلام نسبت به مسیحیت؛ 1000 سال پیش
      نسبت به 10000 سال پیش‌تر و امروز از 100 سال پیش مدرن‌تر! منظور اینکه ماشینیزه
      شدن، علم و تکنولوژی و صنعتی شدن را، که همگی تحت یک عنوان قابل جمع شدن
      هستند، اگر از گفتمان ِ مدرنیسم فاکتور بگیریم آنگاه خردگرایی باقی می‌ماند و زمان؛
      در مورد خردگرایی، من آنرا مستقیما و بلاواسطه تدام ِ «کار فکری» بشر می‌شناسم
      و شاخه‌ای از آن، چنانکه اسلام را هم!

      من پیش از این به امیر گرامی گفتم که آنچه پیش آمده اجتناب‌ناپذیر بوده، اما منظورم
      به کلی بد فهمیده شد و به من درس ِ جبر در تاریخ داده شد! معنای آنچه که گفتم یادآوری
      بی‌ارزش بودن ِ آرزواندیشی تاریخی نبود، بلکه من بطور خاص در مورد مدرنیسم معتقدم که
      بازگشت به سنت روحیه‌ی ترقی‌خواهی (در معنای خاص خودم) و مدرنیسم‌جویی را در انسان
      باز بیدار خواهد نمود همانطور که ترس و گریز از مصائب ِ عصری که آن را تحت ِ نام ِ دهشت‌آور ِ
      مدرنیسم گردآوردی کرده او را به سوی سنت‌خواهی راهبر شده.

      این کجروی از توهم نوستالژیک و خوش‌باورانه‌ی «روزگار ِ خوش گذشته» ناشی می‌شود.
      از آنجا که ما در اینجا با یک بحث کاملا تاریخی مواجهیم و از آنجا که در اینجا ادعاهای بس
      گزاف پیرامون پدیده‌های تاریخی ِ مستند مواجهیم و همچنین برای آنکه بدانیم چقدر این
      «ایام ِ خوش دیروز» واقعی‌ست، در ادامه از بحث ِ منطقی (Logical) پیرامون ِ آنها پرهیز
      کرده و چند برگی از تاریخ را به بررسی می‌گذارم و آنها را با آنچه در اینجا گفته شده به
      قیاس خواهم گذاشت.

      ---------------------------
      معمولا وقتی مرا متهم به نهلیست بودن می‌کنند، اندکی خشم در من پدید می‌آید، اینبار
      اما وقتی در برابر منی که میگفتم جهان در همین قامت ِ لخت‌اش به اندازه‌ی کافی می‌تواند
      مکان ِ خوبی برای هم‌زیستی انسان‌ها باشد، دوستانی که می‌گفتند «خیر، برای این هدف
      حتما به چیزی چون اسلام نیاز است» مرا متهم به نهیلیسم کردند، خنده‌ام گرفت حقیقتا!
      ویرایش از سوی Dariush : 04-08-2015 در ساعت 12:26 AM
      Confusion will be my epitaph
      As I crawl a cracked and broken path
      If we make it we can all sit back
      And laugh
      But I fear tomorrow I'll be crying,
      Yes I fear tomorrow I'll be crying
      .Yes I fear tomorrow I'll be crying

    10. 2 کاربر برای این پست سودمند از Dariush گرامی سپاسگزاری کرده اند:

      sonixax (04-08-2015),undead_knight (04-08-2015)

    11. #6
      دفترچه نویس
      Points: 90,825, Level: 100
      Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
      Overall activity: 0%
      دستاوردها:
      First 1000 Experience PointsGot three Friends
      The last militant
      judgmentalist
       
      Empty
       
      undead_knight آواتار ها
      تاریخ هموندی
      Nov 2012
      ماندگاه
      Hell inc
      نوشته ها
      3,623
      جُستارها
      14
      امتیازها
      90,825
      رنک
      100
      Post Thanks / Like
      سپاس
      9,174
      از ایشان 7,829 بار در 3,090 پست سپاسگزاری شده است .
      یافتن همه‌یِ سپاسهای گرفته شده
      یافتن همه‌یِ سپاسهای داده شده
      Mentioned
      36 Post(s)
      Tagged
      2 Thread(s)
      گفت‌آورد نوشته اصلی از سوی Dariush نمایش پست ها
      معمولا وقتی مرا متهم به نهلیست بودن می‌کنند، اندکی خشم در من پدید می‌آید، اینبار
      اما وقتی در برابر منی که میگفتم جهان در همین قامت ِ لخت‌اش به اندازه‌ی کافی می‌تواند
      مکان ِ خوبی برای هم‌زیستی انسان‌ها باشد، دوستانی که می‌گفتند «خیر، برای این هدف
      حتما به چیزی چون اسلام نیاز است» مرا متهم به نهیلیسم کردند، خنده‌ام گرفت حقیقتا!
      all religions are to some degree nihilist
      To ravage, to slaughter, to usurp under false titles, they call empire; and where they make a desert, they call it peace
      Tacitus-

    12. #7
      دفترچه نویس
      Points: 166,927, Level: 100
      Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
      Overall activity: 0%
      دستاوردها:
      First 1000 Experience PointsGot three Friends
      نِشان‌ها:
      Community Award
      بدون وضعیت
       
      Empty
       
      Russell آواتار ها
      تاریخ هموندی
      Nov 2010
      نوشته ها
      6,147
      جُستارها
      65
      امتیازها
      166,927
      رنک
      100
      Post Thanks / Like
      سپاس
      19,613
      از ایشان 15,276 بار در 5,851 پست سپاسگزاری شده است .
      یافتن همه‌یِ سپاسهای گرفته شده
      یافتن همه‌یِ سپاسهای داده شده
      Mentioned
      67 Post(s)
      Tagged
      0 Thread(s)
      گفت‌آورد نوشته اصلی از سوی Dariush نمایش پست ها
      درود
      سلامن علیکم داریوش جان

      اول از همه من بگویم من شما را متهم به نهیلیست بودن نکردم، بلکه من شما را متهم کردم
      که درک و راهکاری درستی برای مقابله با نهیلیسم عصر ما ندارید و هر چه میخواهید
      به آن چنگ بزنید محصول سنت است، یعنی مربوط به همین چند هزار سال آخر.
      و البته من نمیدانستم صدای خوشحالی نیم میلیون سال پیش شبیه واگنر و چایکوفسکی‌ست،
      چون برای مثال من گمان میکردم واگنر در قرن نوزدهم بعد از میلاد مسیح ادامه‌یِ فرهنگ خود
      آن آثار را خلق کرده و احتمالا دلیل مشکلاتش هم با یهودی‌ها این بوده که اصالت و خلوص فرهنگ
      اروپایی را ندارند.
      بگمان من صدای خوشحالی قبل از تمدن بشری بیشتر شبیه به صدا رپ باشد که متعلق به فرهنگ
      مدرن باشد.

      و برای من جالب است که جنبشی که به دوران پیش از خود نام «عصر تاریکی» داده و خود را «روشنگر»
      میخواند به دیگران اتهام گزافه گویی و غرض‌ورزی بزند. و البته برای من سوال است که چرا نیچه از نظم
      قرون وسطی این اندازه با احترام یاد میکند؟ آیا او هم مانند من دچار توهمات نوستالژیک بوده؟

      و من بگویم که من قبول دارم که جنگ‌هایِ خونین مذهبی بسیار بی‌رحمانه بوده‌اند. بسیار بی‌رحمانه.
      Total war بوده! ولی آیا شما از ابوغریب و گوانتانامو خبر دارید؟ آیا از هیروشیما و توکیو و درزدن خبر دارید؟
      آیا خبر دارید که این جنایات را لیبرال دموکرات‌ها ی مدرن شما برای پایان دادن به جنگ انجام داده‌اند؟
      آیا جنگ‌هایِ قرن نوزدهم مونارک‌هایِ اروپایی اینچنین بود؟ یا لنین ترقی خواه و مدرن شما بود که
      در را بروی چنین جنگ‌هایی گشود. نبرد بی‌رحمانه‌ای که در آن هیچ جنایتی ممنوع نیست چرا که
      نبردی‌ست در راه صلح ابدی با موجوداتی بدوی و کمتر از انسان و در این میان چه خبری ناگوارتر از
      اینکه این جنگ هم ابدی‌ست چراکه جنگی‌ست علیه طبیعت انسان!

      "Democracy is now currently defined in Europe as a 'country run by Jews,'" Ezra Pound



    13. یک کاربر برای این پست سودمند از Russell گرامی سپاسگزاری کرده اند:

      Dariush (04-09-2015)

    داده‌های جُستار

    کاربری که سرگرم دیدن این جُستار هستند

    هم‌اکنون 1 کاربر سرگرم دیدن این جُستار است. (0 کاربر و 1 مهمان)

    جُستارهای همانند

    1. گفتگوهایی پیرامون خردگرایی
      از سوی Dariush در تالار فلسفه و منطق
      پاسخ: 68
      واپسین پیک: 03-10-2017, 01:54 AM
    2. پاسخ: 200
      واپسین پیک: 12-07-2015, 12:19 AM
    3. گفتمانهای پیشرفته پیرامون پارسیک
      از سوی Mehrbod در تالار ادبسار
      پاسخ: 129
      واپسین پیک: 11-30-2013, 12:15 PM
    4. هم‌اندیشی پیرامون گسترش خردگرایی
      از سوی Mehrbod در تالار هماندیشی
      پاسخ: 69
      واپسین پیک: 04-05-2013, 08:46 PM
    5. پاسخ: 44
      واپسین پیک: 03-20-2013, 11:51 PM

    مجوز های پیک و ویرایش

    • شما نمیتوانید جُستار نوی بفرستید
    • شما نمیتوانید پیکی بفرستید
    • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
    • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
    •