• Empty
  • قاطی کردم
  • مهربون
  • موفق
  • متعجب
  • مریض
  • مشغول
  • معترض
  • ناراحت
  • هیچ
  • کنجکاو
  • کسل
  • گیج شدم
  • گریه
  • پکر
  • اخمو
  • از خود راضی
  • بی تفاوفت
  • بد جنس
  • بد حال
  • خونسرد
  • خواب آلود
  • خوشحال
  • خجالتی
  • خسته
  • دلواپس
  • رنجور
  • ریلکس
  • سپاسگزار
  • سر به زیر
  • شوکه
  • شاد و سر حال
  • عاشق
  • عصبانی
  • غمگین
  • غافلگیر
  • User Tag List

    برگ 1 از 2 12 واپسینواپسین
    نمایش پیکها: از 1 به 10 از 417

    جُستار: پیشرفت روزافزون فندآوری: به کجا می‌رویم؟

    Hybrid View

    1. #1
      دفترچه نویس
      Points: 166,927, Level: 100
      Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
      Overall activity: 0%
      دستاوردها:
      First 1000 Experience PointsGot three Friends
      نِشان‌ها:
      Community Award
      بدون وضعیت
       
      Empty
       
      Russell آواتار ها
      تاریخ هموندی
      Nov 2010
      نوشته ها
      6,147
      جُستارها
      65
      امتیازها
      166,927
      رنک
      100
      Post Thanks / Like
      سپاس
      19,613
      از ایشان 15,276 بار در 5,851 پست سپاسگزاری شده است .
      یافتن همه‌یِ سپاسهای گرفته شده
      یافتن همه‌یِ سپاسهای داده شده
      Mentioned
      67 Post(s)
      Tagged
      0 Thread(s)
      گفت‌آورد نوشته اصلی از سوی Ouroboros نمایش پست ها
      ایراد نظر شما اینست که دچار به این پیش‌باور ِ نادرست ِ ذاتا «چپ‌گرایانه» هستید که انسان‌ها بالذات رهایی می‌خواهند نه بندگی. مشاهده‌ی رفتار نوع انسان در زندگی شخصی من گواه از رانه‌ی دیگری دارد، و آن همانا اشتیاقی مهارنشدنی برای بندگی، تسلیم شدن به مرجعیت قوی‌تر، ایمان به چیزی بیرون از خودشان و در کل «تسلیم» است نه رهایی. رهایی معمولا فانتزی افرادی‌ست که در یک قرارداد به خصوص اجتماعی طرف ضعیف‌تر محسوب می‌شوند در حالی که ایمانشان به آن قرارداد را از دست داده‌اند. از زمان مرگ مذاهب ما در به در دنبال یافتن خدایی جدید هستیم و همه‌ی شواهد گواهی می‌دهند که «علم» و محصول مستقیم آن تکنولوژی این جای خالی را پُر کرده‌اند و می‌روند که پُرتر هم بکنند.
      خب امیر جان تجربه زندگی شخصیت اگر چه دسته اول است ولی معاصر هم هست.
      شاید سهم اشتیاق به بردگی در گدشته کمتر بوده و شاید بتوان با روش‌هایِ یوژنیک سهم آنرا در آینده کم کرد.

      "Democracy is now currently defined in Europe as a 'country run by Jews,'" Ezra Pound



    2. 2 کاربر برای این پست سودمند از Russell گرامی سپاسگزاری کرده اند:

      sonixax (02-16-2015),undead_knight (02-17-2015)

    3. #2
      دفترچه نویس
      Points: 186,080, Level: 100
      Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
      Overall activity: 99.9%
      دستاوردها:
      First 1000 Experience PointsGot three Friends
      نِشان‌ها:
      Activity Award
      A Believer
       
      Empty
       
      Ouroboros آواتار ها
      تاریخ هموندی
      Dec 2010
      نوشته ها
      3,484
      جُستارها
      55
      امتیازها
      186,080
      رنک
      100
      Post Thanks / Like
      سپاس
      3,212
      از ایشان 10,931 بار در 3,331 پست سپاسگزاری شده است .
      یافتن همه‌یِ سپاسهای گرفته شده
      یافتن همه‌یِ سپاسهای داده شده
      Mentioned
      53 Post(s)
      Tagged
      1 Thread(s)
      گفت‌آورد نوشته اصلی از سوی Russell نمایش پست ها
      خب امیر جان تجربه زندگی شخصیت اگر چه دسته اول است ولی معاصر هم هست.
      شاید سهم اشتیاق به بردگی در گدشته کمتر بوده و شاید بتوان با روش‌هایِ یوژنیک سهم آنرا در آینده کم کرد.
      درست است. وانگهی من دو نوع اشتیاق بیشتر نمی‌شناسم، یکی اشتیاق ِ بندگی برای دیگری، یکی اشتیاق به بندگی کشیدن از دیگری. اشتیاق به «رهایی» تا پیدا شدن شواهد بیشتر صرفا همان است که پیشتر گفتم(تلاش بنده‌ی کافر به سیستم برای پی‌ریزی سیستمی جدید که در آن نوع ارتباط بندگی و اربابی متفاوت است نه اصل آن).

      هرگز نمی‌توانیم چیزی را که جرئت پذیرفتنش را نداریم تغییر بدهیم. ابتدا باید بپذیریم که نیاز به بردگی برای دیگران یا به بردگی کشیدن دیگران، نیاز به ایمان، نیاز به قطعیت، نیاز به هسته‌ی بنیادین فکری محکم‌تر از «مشاهده‌ی علمی» و نیاز به یک دستگاه اخلاقی نظام‌مند و عموما مورد توافق نیازهایی هستند قدرتمند، نهادینه، طبیعی و دارای وجوهات مثبت تا بعد ببینیم چه می‌توان در موردشان انجام داد. جامعه‌ی لیبرال‌دموکرات متأخر حاضر نیست بپذیرید چنین رانه‌هایی حتی وجود دارند، چه برسد به جایگاه آنها. امید درمان فاجعه از کسی که تماشای فاجعه برایش ممکن نیست امیدی‌ست واهی.
      زنده باد زندگی!

    4. 3 کاربر برای این پست سودمند از Ouroboros گرامی سپاسگزاری کرده اند:

      Russell (02-16-2015),sonixax (02-16-2015),undead_knight (02-17-2015)

    5. #3
      دفترچه نویس
      Points: 166,927, Level: 100
      Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
      Overall activity: 0%
      دستاوردها:
      First 1000 Experience PointsGot three Friends
      نِشان‌ها:
      Community Award
      بدون وضعیت
       
      Empty
       
      Russell آواتار ها
      تاریخ هموندی
      Nov 2010
      نوشته ها
      6,147
      جُستارها
      65
      امتیازها
      166,927
      رنک
      100
      Post Thanks / Like
      سپاس
      19,613
      از ایشان 15,276 بار در 5,851 پست سپاسگزاری شده است .
      یافتن همه‌یِ سپاسهای گرفته شده
      یافتن همه‌یِ سپاسهای داده شده
      Mentioned
      67 Post(s)
      Tagged
      0 Thread(s)
      گفت‌آورد نوشته اصلی از سوی Ouroboros نمایش پست ها
      درست است. وانگهی من دو نوع اشتیاق بیشتر نمی‌شناسم، یکی اشتیاق ِ بندگی برای دیگری، یکی اشتیاق به بندگی کشیدن از دیگری. اشتیاق به «رهایی» تا پیدا شدن شواهد بیشتر صرفا همان است که پیشتر گفتم(تلاش بنده‌ی کافر به سیستم برای پی‌ریزی سیستمی جدید که در آن نوع ارتباط بندگی و اربابی متفاوت است نه اصل آن).

      هرگز نمی‌توانیم چیزی را که جرئت پذیرفتنش را نداریم تغییر بدهیم. ابتدا باید بپذیریم که نیاز به بردگی برای دیگران یا به بردگی کشیدن دیگران، نیاز به ایمان، نیاز به قطعیت، نیاز به هسته‌ی بنیادین فکری محکم‌تر از «مشاهده‌ی علمی» و نیاز به یک دستگاه اخلاقی نظام‌مند و عموما مورد توافق نیازهایی هستند قدرتمند، نهادینه، طبیعی و دارای وجوهات مثبت تا بعد ببینیم چه می‌توان در موردشان انجام داد. جامعه‌ی لیبرال‌دموکرات متأخر حاضر نیست بپذیرید چنین رانه‌هایی حتی وجود دارند، چه برسد به جایگاه آنها. امید درمان فاجعه از کسی که تماشای فاجعه برایش ممکن نیست امیدی‌ست واهی.
      مقصود من هم پس از لیبرال دموکراسی بود.

      پیرامون تسلیم و بردگی. گمان میکنی حقیقتا میل به آزادی در واقع میل به بردگی کشیدن دیگران است؟
      شاید هم پس از بدست آوردن آزادی دیگر نیاز به بردگی گرفتن برای آزاد بودن نباشد. مانند جوامع اسکاندیناوی که صدها سال است رنگ جنگ را هم ندیده‌اند.

      "Democracy is now currently defined in Europe as a 'country run by Jews,'" Ezra Pound



    6. 2 کاربر برای این پست سودمند از Russell گرامی سپاسگزاری کرده اند:

      sonixax (02-16-2015),undead_knight (02-17-2015)

    7. #4
      دفترچه نویس
      Points: 186,080, Level: 100
      Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
      Overall activity: 99.9%
      دستاوردها:
      First 1000 Experience PointsGot three Friends
      نِشان‌ها:
      Activity Award
      A Believer
       
      Empty
       
      Ouroboros آواتار ها
      تاریخ هموندی
      Dec 2010
      نوشته ها
      3,484
      جُستارها
      55
      امتیازها
      186,080
      رنک
      100
      Post Thanks / Like
      سپاس
      3,212
      از ایشان 10,931 بار در 3,331 پست سپاسگزاری شده است .
      یافتن همه‌یِ سپاسهای گرفته شده
      یافتن همه‌یِ سپاسهای داده شده
      Mentioned
      53 Post(s)
      Tagged
      1 Thread(s)
      گفت‌آورد نوشته اصلی از سوی Russell نمایش پست ها
      پیرامون تسلیم و بردگی. گمان میکنی حقیقتا میل به آزادی در واقع میل به بردگی کشیدن دیگران است؟
      شاید هم پس از بدست آوردن آزادی دیگر نیاز به بردگی گرفتن برای آزاد بودن نباشد. مانند جوامع اسکاندیناوی که صدها سال است رنگ جنگ را هم ندیده‌اند.
      نه،
      میل به بندگی: تسلیم داوطلبانه‌ی اراده، اختیار و قوه‌ی تعقل به مرجعی بیرونی، برای رهایی از مسئولیت و رسیدن به آرامش، احساس امنیت و ...
      میل به بندگی کشیدن: بر عهده گرفتن مسئولیت بنده‌ها و اندیشیدن، تصمیم‌گرفتن و تا حدی عمل کردن به جای آنها برای رسیدن به قدرت، اعتبار و احترامی که همراه می‌آورد.

      پیروی بنده از ارباب نیازمند میزان مشخصی از ایمان به صداقت و درایت اوست. اکنون تصور بکنید بنده‌ای بیم آن می‌کند که اربابش فاقد صداقت یا درایت است. بلادرنگ خواستار «رهایی» می‌شود. این اما نه رهایی از «بندگی»، که رهایی از «بندگی برای این ارباب به خصوص» است. ما می‌بینیم که بنده پی می‌برد خدایی نیست و اسلام چرند است، و به آن کافر می‌شود و خواستار «رهایی از بند دگمهای بدوی»، اما دربه‌در دنبال ارباب دیگری می‌گردد و همینجا ما بسیاری را دیده‌ایم که لحظه‌ای درنگ نمی‌کنند که خرد نقاد خویش را تسلیم «علم» و ... بکنند و ایمانی کاملا مذهبی به دانشمندان و ثمره‌ی تحقیقات آنان دارند.

      هیچ دو انسانی نیستند که به هم بربخورند، اما پس از پنج دقیقه تحت این رانه در جایگاه‌هایی متفاوت قرار نگیرند. به قولی، قلاده یا بر گردن شماست، یا در دستانتان.

      پ.ن: در جوامع اسکاندیناوی هم از یک ارباب رها شده‌اند اما ارباب دیگری اتخاذ کرده‌اند، یک مذهب را کنار گذاشته‌اند و دین دیگری برگزیده‌اند، به یک خدا کافر شده‌اند و خدایی دیگر را به جای او نشانده‌اند. جنگ و خشونت و اینها تنها عوارض بندگی در انواع سنتی‌تر آن بوده‌اند، نه بخشی از ذات وجودی‌شان.
      زنده باد زندگی!

    8. 3 کاربر برای این پست سودمند از Ouroboros گرامی سپاسگزاری کرده اند:

      Russell (02-16-2015),sonixax (02-16-2015),undead_knight (02-17-2015)

    9. #5
      دفترچه نویس
      Points: 166,927, Level: 100
      Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
      Overall activity: 0%
      دستاوردها:
      First 1000 Experience PointsGot three Friends
      نِشان‌ها:
      Community Award
      بدون وضعیت
       
      Empty
       
      Russell آواتار ها
      تاریخ هموندی
      Nov 2010
      نوشته ها
      6,147
      جُستارها
      65
      امتیازها
      166,927
      رنک
      100
      Post Thanks / Like
      سپاس
      19,613
      از ایشان 15,276 بار در 5,851 پست سپاسگزاری شده است .
      یافتن همه‌یِ سپاسهای گرفته شده
      یافتن همه‌یِ سپاسهای داده شده
      Mentioned
      67 Post(s)
      Tagged
      0 Thread(s)
      گفت‌آورد نوشته اصلی از سوی Ouroboros نمایش پست ها
      نه،
      میل به بندگی: تسلیم داوطلبانه‌ی اراده، اختیار و قوه‌ی تعقل به مرجعی بیرونی، برای رهایی از مسئولیت و رسیدن به آرامش، احساس امنیت و ...
      میل به بندگی کشیدن: بر عهده گرفتن مسئولیت بنده‌ها و اندیشیدن، تصمیم‌گرفتن و تا حدی عمل کردن به جای آنها برای رسیدن به قدرت، اعتبار و احترامی که همراه می‌آورد.

      پیروی بنده از ارباب نیازمند میزان مشخصی از ایمان به صداقت و درایت اوست. اکنون تصور بکنید بنده‌ای بیم آن می‌کند که اربابش فاقد صداقت یا درایت است. بلادرنگ خواستار «رهایی» می‌شود. این اما نه رهایی از «بندگی»، که رهایی از «بندگی برای این ارباب به خصوص» است. ما می‌بینیم که بنده پی می‌برد خدایی نیست و اسلام چرند است، و به آن کافر می‌شود و خواستار «رهایی از بند دگمهای بدوی»، اما دربه‌در دنبال ارباب دیگری می‌گردد و همینجا ما بسیاری را دیده‌ایم که لحظه‌ای درنگ نمی‌کنند که خرد نقاد خویش را تسلیم «علم» و ... بکنند و ایمانی کاملا مذهبی به دانشمندان و ثمره‌ی تحقیقات آنان دارند.

      هیچ دو انسانی نیستند که به هم بربخورند، اما پس از پنج دقیقه تحت این رانه در جایگاه‌هایی متفاوت قرار نگیرند. به قولی، قلاده یا بر گردن شماست، یا در دستانتان.
      من کاملا موافق هستم که این درباره‌یِ خدا و دین درست است و بدون دینی که مورد باور و اعتماد اکثریت باشد جامعه ممکن نیست، ولی امیدوارم که با وجود دین و خدا دیگر نیاز به بردگی کشیدن نباشد. سلسله مراتب البته اجتناب ناپذیر است ولی می‌گویم، شاید دیدن هر سلسله مراتبی به شکل رابطه‌یِ بندگی-اربابی درست نباشد. در اینصورت بردگی نوع خاص و شدید بدی از این رابطه می‌شود.

      "Democracy is now currently defined in Europe as a 'country run by Jews,'" Ezra Pound



    10. یک کاربر برای این پست سودمند از Russell گرامی سپاسگزاری کرده اند:

      sonixax (02-17-2015)

    11. #6
      دفترچه نویس
      Points: 186,080, Level: 100
      Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
      Overall activity: 99.9%
      دستاوردها:
      First 1000 Experience PointsGot three Friends
      نِشان‌ها:
      Activity Award
      A Believer
       
      Empty
       
      Ouroboros آواتار ها
      تاریخ هموندی
      Dec 2010
      نوشته ها
      3,484
      جُستارها
      55
      امتیازها
      186,080
      رنک
      100
      Post Thanks / Like
      سپاس
      3,212
      از ایشان 10,931 بار در 3,331 پست سپاسگزاری شده است .
      یافتن همه‌یِ سپاسهای گرفته شده
      یافتن همه‌یِ سپاسهای داده شده
      Mentioned
      53 Post(s)
      Tagged
      1 Thread(s)
      گفت‌آورد نوشته اصلی از سوی Russell نمایش پست ها
      من کاملا موافق هستم که این درباره‌یِ خدا و دین درست است و بدون دینی که مورد باور و اعتماد اکثریت باشد جامعه ممکن نیست، ولی امیدوارم که با وجود دین و خدا دیگر نیاز به بردگی کشیدن نباشد. سلسله مراتب البته اجتناب ناپذیر است ولی می‌گویم، شاید دیدن هر سلسله مراتبی به شکل رابطه‌یِ بندگی-اربابی درست نباشد. در اینصورت بردگی نوع خاص و شدید بدی از این رابطه می‌شود.
      درست می‌گویید، من بیشتر هدفم از این استعاره متلک‌پرانی به سلطه‌گریزان و تلاشی برای زدودن بار منفی از این واژه‌هاست. می‌دانید که بخش بزرگی از پیروزی فساد در جنگی ادبی رخ می‌دهد.
      زنده باد زندگی!

    12. 2 کاربر برای این پست سودمند از Ouroboros گرامی سپاسگزاری کرده اند:

      Russell (02-16-2015),sonixax (02-17-2015)

    13. #7
      دفترچه نویس
      Points: 90,825, Level: 100
      Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
      Overall activity: 0%
      دستاوردها:
      First 1000 Experience PointsGot three Friends
      The last militant
      judgmentalist
       
      Empty
       
      undead_knight آواتار ها
      تاریخ هموندی
      Nov 2012
      ماندگاه
      Hell inc
      نوشته ها
      3,623
      جُستارها
      14
      امتیازها
      90,825
      رنک
      100
      Post Thanks / Like
      سپاس
      9,174
      از ایشان 7,829 بار در 3,090 پست سپاسگزاری شده است .
      یافتن همه‌یِ سپاسهای گرفته شده
      یافتن همه‌یِ سپاسهای داده شده
      Mentioned
      36 Post(s)
      Tagged
      2 Thread(s)
      گفت‌آورد نوشته اصلی از سوی Ouroboros نمایش پست ها
      نه،
      میل به بندگی: تسلیم داوطلبانه‌ی اراده، اختیار و قوه‌ی تعقل به مرجعی بیرونی، برای رهایی از مسئولیت و رسیدن به آرامش، احساس امنیت و ...
      میل به بندگی کشیدن: بر عهده گرفتن مسئولیت بنده‌ها و اندیشیدن، تصمیم‌گرفتن و تا حدی عمل کردن به جای آنها برای رسیدن به قدرت، اعتبار و احترامی که همراه می‌آورد.
      حالت انتقالی همون حالت "رهایی و شورش" هست،یعنی برده از بردگی کردن خسته هست،نه فقط از یک ارباب خاص(و وقتی برده ها شورش میکنند همه ارباب ها رو میکشند و نه فقط ارباب های خودشون رو) ولی بعد که همه ارباب ها کشته شدند،دیگه قدرتی نیست که در برابرش شورش بشه و خب تحمل این اشفتگی سخت هست،قوی تر ها جای ارباب ها رو میگیرند و ضعیف تر ها به همون بردگی سابق برمیگردند.

      به نظر من این میل به رهایی کاملا هم واقعی هست ولی راحت طلبی انسان باعث ناپایدار بودنش میشه.
      To ravage, to slaughter, to usurp under false titles, they call empire; and where they make a desert, they call it peace
      Tacitus-

    14. یک کاربر برای این پست سودمند از undead_knight گرامی سپاسگزاری کرده اند:

      sonixax (02-18-2015)

    15. #8
      دفترچه نویس
      Points: 186,080, Level: 100
      Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
      Overall activity: 99.9%
      دستاوردها:
      First 1000 Experience PointsGot three Friends
      نِشان‌ها:
      Activity Award
      A Believer
       
      Empty
       
      Ouroboros آواتار ها
      تاریخ هموندی
      Dec 2010
      نوشته ها
      3,484
      جُستارها
      55
      امتیازها
      186,080
      رنک
      100
      Post Thanks / Like
      سپاس
      3,212
      از ایشان 10,931 بار در 3,331 پست سپاسگزاری شده است .
      یافتن همه‌یِ سپاسهای گرفته شده
      یافتن همه‌یِ سپاسهای داده شده
      Mentioned
      53 Post(s)
      Tagged
      1 Thread(s)
      گفت‌آورد نوشته اصلی از سوی undead_knight نمایش پست ها
      حالت انتقالی همون حالت "رهایی و شورش" هست،یعنی برده از بردگی کردن خسته هست،نه فقط از یک ارباب خاص(و وقتی برده ها شورش میکنند همه ارباب ها رو میکشند و نه فقط ارباب های خودشون رو) ولی بعد که همه ارباب ها کشته شدند،دیگه قدرتی نیست که در برابرش شورش بشه و خب تحمل این اشفتگی سخت هست،قوی تر ها جای ارباب ها رو میگیرند و ضعیف تر ها به همون بردگی سابق برمیگردند.

      به نظر من این میل به رهایی کاملا هم واقعی هست ولی راحت طلبی انسان باعث ناپایدار بودنش میشه.
      «برده» خیلی بار سیاسی-اقتصادی دارد و به یک قرارداد مشخص تاریخی اشاره می‌کند، منظور من از «بنده» الزاما «برده» نیست. هرگونه واگذاری سرنوشت خودتان به دیگری از هر طریقی که رخ بدهد فرو افتادن به موقعیت بندگی‌ست، و هرگونه در اختیار گرفتن سرنوشت دیگران قرار گرفتن در موقعیت اربابی. رهایی یعنی شرایطی که در آن شما سرنوشت خود را خودتان در اختیار می‌گیرید.

      توضیح شما برای میل به رهایی قادر به تشریح این نیست که چرا در مثال خودتان برده‌های یاغی هنوز خون‌ریزی‌های قیامشان در خیابان خشک نشده اربابی جدید پیدا می‌کنند و به دست و پای او می‌افتند، که چرا رهایی بشر از خرافه‌ی مذهبی به درافتادن او به خرافه‌ی سکولار و علمی انجامیده، که چرا رهایی زن از شوهرش همزمان با نوکری برای غیرشوهرش بوده، که چرا رهایی سیاه‌پوست از سفیدپوست با بندگی سیاه‌پوست برای سیاه‌پوست دنبال شده و ... که چرا تمام جنبشهای به اصطلاح رهایی‌طلب تاریخ به اشکال تازه و اغلب شدیدتری از بندگی ختم شده‌اند. «اشتباه تاریخی» و «شرایط اجتماعی» و ... تا یک جایی به نجات تئوری ناتوان از توضیح واقعیت می‌آیند، بعد از آن باید فکر دیگری بکنیم.
      زنده باد زندگی!

    16. 3 کاربر برای این پست سودمند از Ouroboros گرامی سپاسگزاری کرده اند:

      Russell (02-18-2015),sonixax (02-19-2015),undead_knight (02-18-2015)

    17. #9
      دفترچه نویس
      Points: 90,825, Level: 100
      Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
      Overall activity: 0%
      دستاوردها:
      First 1000 Experience PointsGot three Friends
      The last militant
      judgmentalist
       
      Empty
       
      undead_knight آواتار ها
      تاریخ هموندی
      Nov 2012
      ماندگاه
      Hell inc
      نوشته ها
      3,623
      جُستارها
      14
      امتیازها
      90,825
      رنک
      100
      Post Thanks / Like
      سپاس
      9,174
      از ایشان 7,829 بار در 3,090 پست سپاسگزاری شده است .
      یافتن همه‌یِ سپاسهای گرفته شده
      یافتن همه‌یِ سپاسهای داده شده
      Mentioned
      36 Post(s)
      Tagged
      2 Thread(s)
      گفت‌آورد نوشته اصلی از سوی Ouroboros نمایش پست ها
      «برده» خیلی بار سیاسی-اقتصادی دارد و به یک قرارداد مشخص تاریخی اشاره می‌کند، منظور من از «بنده» الزاما «برده» نیست. هرگونه واگذاری سرنوشت خودتان به دیگری از هر طریقی که رخ بدهد فرو افتادن به موقعیت بندگی‌ست، و هرگونه در اختیار گرفتن سرنوشت دیگران قرار گرفتن در موقعیت اربابی. رهایی یعنی شرایطی که در آن شما سرنوشت خود را خودتان در اختیار می‌گیرید.

      توضیح شما برای میل به رهایی قادر به تشریح این نیست که چرا در مثال خودتان برده‌های یاغی هنوز خون‌ریزی‌های قیامشان در خیابان خشک نشده اربابی جدید پیدا می‌کنند و به دست و پای او می‌افتند، که چرا رهایی بشر از خرافه‌ی مذهبی به درافتادن او به خرافه‌ی سکولار و علمی انجامیده، که چرا رهایی زن از شوهرش همزمان با نوکری برای غیرشوهرش بوده، که چرا رهایی سیاه‌پوست از سفیدپوست با بندگی سیاه‌پوست برای سیاه‌پوست دنبال شده و ... که چرا تمام جنبشهای به اصطلاح رهایی‌طلب تاریخ به اشکال تازه و اغلب شدیدتری از بندگی ختم شده‌اند. «اشتباه تاریخی» و «شرایط اجتماعی» و ... تا یک جایی به نجات تئوری ناتوان از توضیح واقعیت می‌آیند، بعد از آن باید فکر دیگری بکنیم.
      من برده رو به همون معنای عام به کار بردم،نه اشاره به یک مورد خاص و موارد ذهنی هم مدنظرم بود.
      میل به رهایی همونطور که گفتم یک حالت انتقالی هست،بدون اینکه میل به بردگی و برده داری وجود داشته باشه میل به رهایی وجود نداره ولی این باعث میشه هرجا این دو وجود داشته باشند میل به رهایی هم باشه.
      توضیح من نه اشتباه تاریخی و نه شرایط اجتماعی دقیقا همین طبیعت انسان رو عامل نهایی میدونه.
      به نظر من این میل به رهایی کاملا هم واقعی هست ولی راحت طلبی انسان باعث ناپایدار بودنش میشه.
      تحلیل که من میپذیرمش این هست که برده در نهایت از ارباش خسته میشه(دین،سنت،حکومت و...) و میخواد که "آزاد" باشه ولی این ازادی تا وقتی برده هدف مشخصی(سرنگونی ارباب) داره مطبوع و خوشایند جلوه میکنه،وقتی ارباب کنار زده میشه برده دچار پوچی(و به تبع اون اشفتگی زیاد) میشه چون دیگه هدفی نداره،پس میخواد به وضعیت پایدار گذشته برگرده چه در نقش ارباب جدید و چه در نقش رعیت.
      و این سیکل تکرار میشه.

      +اگر میل به بردگی یا میل به برده داری به تنهایی وجود داشتند نه برده ای وجود میداشت و نه برده داری و نه تلاشی برای رهایی.ولی وقتی این دو میل با هم وجود داره این اجتناب ناپذیر هست که میل به رهایی هم بوجود بیاد. هر برده داری هر قدر هم عالی نمیتونه تا ابد برده ها رو "راضی" کنه،مگر اینکه اساسا با دستکاری ژنتیکی کاری کنه که نارضایتی مزمن انسان از زندگی،از بین بره.
      ویرایش از سوی undead_knight : 02-18-2015 در ساعت 09:22 AM
      To ravage, to slaughter, to usurp under false titles, they call empire; and where they make a desert, they call it peace
      Tacitus-

    18. یک کاربر برای این پست سودمند از undead_knight گرامی سپاسگزاری کرده اند:

      sonixax (02-19-2015)

    19. #10
      دفترچه نویس
      Points: 471,639, Level: 100
      Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
      Overall activity: 2.0%
      دستاوردها:
      First 1000 Experience PointsGot three Friends
      نِشان‌ها:
      Most Popular
      آغازگر جُستار
      سرور خویـشتـن
       
      Empty
       
      Mehrbod آواتار ها
      تاریخ هموندی
      Oct 2010
      ماندگاه
      لاجیکستان
      نوشته ها
      8,712
      جُستارها
      188
      امتیازها
      471,639
      رنک
      100
      Post Thanks / Like
      سپاس
      12,116
      از ایشان 21,650 بار در 7,581 پست سپاسگزاری شده است .
      یافتن همه‌یِ سپاسهای گرفته شده
      یافتن همه‌یِ سپاسهای داده شده
      Mentioned
      62 Post(s)
      Tagged
      1 Thread(s)
      گفت‌آورد نوشته اصلی از سوی سارا نمایش پست ها
      راستی این امضایتان به زبان آلمانی است؟ معنی اش چه می شود ؟ در حقیقت انگیزه هایتان ناپدید می شوند ؟؟

      In der Tat, verschwindet sich meine zwielichtige Triebfeder.



      این یک گفته‌ای است از خود من که از چندجا ریشه گرفته. کلیدواژه اینجا Triebfeder است
      که آنرا از بافتار فلسفه‌یِ کانت‌ین (kantian) وام‌گرفته‌ام با آنچه برداشت من از واژه بوده,
      که کانت این واژه که معنی واژه‌یِ به واژه‌یِ آن میشود فنر+رانه (Trieb+Feder) {که در ساخت
      ساعت‌ به کار میرود} را در جایگاه نیرویی بکار برده که خود سرچشمه‌یِ دیگر رانه‌هاست; در باور او این رانه
      نه یک انگیخته (معلول) بساکه خود انگیختار (علّت) کنش‌ها است و از یک خواست درونی و رها سرچشمه و نیرو میگیرد.


      واژه‌یِ دوم zwielichtig است که در انگلیسی همان twilight (دو-شید) میباشد, ولی در آلمانی
      بسختی معنی "گرگ‌ومیش" را میدهد و بیشتر معنای "دورو", "تاریک و روشن" و "گنگ" را دارد.

      In der Tat نیز همان In Fact است (در رُخکرد) و verschwinden همان ناپید شدن, با:

      sich = خودش
      meine = من

      اکنون اگر همه‌یِ اینها کنار هم چیده شود:

      در رُخکرد, فنر‌رانه‌یِ گنگ و تاریک من ناپدید میشود (در آلمانی: خودش را ناپدید میکند {گم و دور میکند}).


      که معنی دریافتنی‌ترش میشود:

      [تنها] در عمل است که انگیزه‌هایِ دورو و ناروشن من به کنش‌ روشن و پیدا میانجامند.


      و اینجاست که یکبار دیگر شما سخن را درست گرفته‌اید, ولی همان sonixax نمونه‌وار هنوز نگرفته است,
      آنهم اینکه من همانجور که شما دریافتید, بسیار خوب به جامعه‌یِ مدرن سازواری یافته‌ام و اگر با سنجه‌هایِ
      "تئودور کازینسکی" (اندیشمندی که گفتمان تکنولوژی ما از او بسیار ریشه گرفته) نیز مرا بسنجند, من
      خود یک فندگرا و هتّا شاید فندسالار (technocrat) به شمار بروم. به دیگر زبان, شرایط خود من بهتر از
      آن اند که بخواهم از بدی‌هایِ تکنولوژی بنالم, چه بسا وارونه, من از این شرایط ویژه بهره میبرم و همین
      امروز با ابزارهای در دسترسم که میوه‌یِ تکنولوژی باشند, بخوبی از دیگران بهره‌میکشم (exploit) و پول
      آسان و یامفتی هم به جیب میزنم; کمتر کسی میتواند به اندازه‌یِ من از پیاده‌روی در شهر, خندیدن به ریش
      مردم کارگر که سگدو میزنند, گپ زدن با چند تا از دوستان انگشت‌شمار خود در کافی‌شاپ‌هایِ گران و
      خوش چشم‌انداز یا لم دادن تنها در یکی از آنها با چایی و کیک خوب و کتابی خواندنی در دست, لذت ببرد.

      و جدای همه‌یِ اینها, خیره‌سری بالایی (= sonixax) میخواهد که کس نتواند ببیند برای من که بیشتر
      زندگی‌ام با رایانه و سر و کله زدن‌‌هایِ خوشی‌آور با آن سپری شده (که این یکی را هم کسی اینجا بسختی
      سر در میآورد, برای شما نرم‌افزار شاید یک چیز پیش پاافتاده باشد, برای من ولی برزش اندیشه و چیستان‌هایِ
      خوشایند و ور رفتن با چیزهای انتزاعی و کنجکاوی‌هایِ حرفه‌ای و همه‌یِ اینهاست), چگونه میتواند "تکنولوژی" چیزی "اخی" باشد.


      هرآینه, با مغز دوراندیش و خردین (rational) میتوان بخوبی دید که این
      شرایط هم ناپایدار اند هم گذرا,‌ و هم برای همه به اندازه‌یِ یک شخص من خوب نیستند.


      --
      پس, در اینجا من در جایگاهی بودم که دو انگیزه‌ دارم:

      ١- از سویی نمیخواهم از زندگی خوشایند خودم دست بکشم, اگرچه من به بسیاری بدی‌هایِ پنهان و ناپنهان
      زندگی‌ مدرن پی‌برده‌ام, ولی توانسته‌ام دستکم برای خودم هم که شده, بسیاری از آنها را از میان بردارم.

      ٢- از سویی نمیخواهم بگذارم خودخواهی و کوته‌اندیشی و سودجویی خود
      من به راه بروشن نادرست بیانجامد: در برابر تکنولوژی افسارگریخته باید ایستاد.


      ازینرو, پس از دیری درماندگی در این وضعیت ندانم‌گرایی و دوراهی بی‌فرجام به این فرجام رسیدم
      که تنها در عمل است که کسی میتواند از این یا آن راه برود و این رفتن خود به خود,
      همچون همان فنررانه, به کنش‌هایِ پسین و روشنگرانه خواهد انجامید (جـَست); از این یا آن راه میروید, کمی با
      واقعیت‌ها دست و پنجه نرم میکنید, طعم تلخ ناتوانی و ناکامی را میچشید و میکوشید گام پسین را بهتر و سنجیده‌تر بردارید.
      در این رفتن پس راه روشنتر و روشنتر میشود, در ایستادن و درجا زدن و جلق زدن بیهوده با "خردگرایی" و "فلسفه‌ورزی", نه.

      ازهمینرو نیز پیشنهاد من به خوانندگان این جستار این است که سخن را به چکیده‌ترین و خردپذیرترین
      بخش خود کوتاه کنند و بکوشند رفتار و کنشی را بیابند که در راستای سخن پیش‌برنده باشد.

      به دیگر زبان و برای شما که چامه‌ دوست دارید:

      دو سد گفته چون نیم‌ کردار نیست.
      ویرایش از سوی Mehrbod : 08-25-2015 در ساعت 11:55 PM
      سارا این را پسندید.

      Sticky بجای وادادن در برابر واقعیت تلخ، بهتر است آدمی بكوشد كه واقعیت را بسود خود دگرگون كند و اگر بتواند حتی یك واژه ی تازی را هم از زبان شیرین مادری خود بیرون بیندازد بهتر از این است كه بگوید چه كنم ! ناراحتم! ولی همچنان در گنداب بماند و دیگران را هم به ماندن در گنداب گول بزند!!

      —مزدک بامداد


    20. 2 کاربر برای این پست سودمند از Mehrbod گرامی سپاسگزاری کرده اند:

      dr.mcclown (08-26-2015),سارا (08-25-2015)

    داده‌های جُستار

    کاربری که سرگرم دیدن این جُستار هستند

    هم‌اکنون 1 کاربر سرگرم دیدن این جُستار است. (0 کاربر و 1 مهمان)

    جُستارهای همانند

    1. گزین‌گویه‌ها
      از سوی Theodor Herzl در تالار هماندیشی
      پاسخ: 691
      واپسین پیک: 05-11-2015, 03:20 PM
    2. پاسخ: 18
      واپسین پیک: 09-01-2012, 04:16 PM
    3. اندر نکات امنیتی در ساخت ویلاگ
      از سوی Russell در تالار رایانه، اینترنت، تلفن‌های همراه
      پاسخ: 12
      واپسین پیک: 01-09-2012, 01:11 PM
    4. سفری به پناهگاه جیمز باندی ویکی‌لیکس!
      از سوی Dariush Rahazad در تالار دانش و فندآوری
      پاسخ: 2
      واپسین پیک: 12-17-2010, 08:27 AM

    کلیدواژگان این جُستار

    مجوز های پیک و ویرایش

    • شما نمیتوانید جُستار نوی بفرستید
    • شما نمیتوانید پیکی بفرستید
    • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
    • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
    •