تناقضی نیست،
به عنوان کسی که قایل به نظریه «بازآفرینی هنر» در برابر «آفرینش هنر»، باور دارم که هنر است که هنرمند
را تعیین و مرزگذاری میکند. بنابراین همچنان مخاطب در ارزشگزاری بر اثر بیوجه است، آنچه هنرمند در
اثر نوعی «شهود» و لبریز شدن از یک حس ناشی از تجربهای شخصی، میآفریند میشود اثر هنری.
آنچه مخاطب در ارتباط با اثر هنری درک میکند یا حس میکند میتواند به کلی از همان ِ هنرمند منفصل
باشد.
یکبار دیگر این جمله را بخوانید:
برای من هنر پدیدهایست در قلمروی انسانی و برای انسانها و در مورد آنها!
آنچه در علم پیش آمده این است که هر بیسروپایی به آن راه یافته و آن را به
ابزاری برای جعل قدرت خویش تبدیل ساخته. علم با آن همه بدبینی و تردیدها
بسیار رسواتر از آنیست که بتواند نقش ساحتی چون هنر را ایفا کند.

















































پاسخ با گفتآورد